سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در خردسالی بپرسد، در بزرگسالی پاسخ دهد [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

اعتماد به نفس چیست؟
 خیلی مشکل است اعتماد به نفس یا خودباوری را تعریف کرد. اعتماد به نفس خیلی بیشتر از احساس خود درمورد خودداشتن است. اگر به کارهایتان افتخار کنید یا وقتی در آینه نگاه می کنید از خودتان خوشتان بیاید ، آن هم اعتماد به نفس نیست. خودباوری یا اعتماد به نفس به این ربط دارد که ما چطور در مورد خودمان و ارزشی که داریم قضاوت می کنیم.
    ما همیشه متمایلیم که خودمان را دست کم بگیریم, فکر می کنیم آنطوری که به نظر می آییم درجه اعتماد به نفس ما را مشخص می کند. درحالیکه حقیقت امر چیزی دیگر است. این اعتماد به نفس و خودباوری ما است توانایی دیدن خود به عنوان موجودی ارزشمند که عکس العمل ما را وقتی در آینه نگاه می کنیم مشخص می کند.
همچنین عـزت نــفس و اعــتماد به نفس بنیادی ترین بخش شخصیت
یـک فرد می بـاشـد که در تمام جوانب زندگی فرد خود را به
نـحـوی متـظـاهــر می سازد. اعتماد بنفس سالم و بالا یک
ضرورت حـیـاتی و مـطـلق بـــرای هر فردی میباشد. اعتماد
به نفس را میتوان چنین نیز تعریف کرد:
* باور و اعتقادی که فرد نسبت به خود دارا میباشد.
* شناخت ارزش و اهمیت خویش-داشتن اعتماد و رضایت
از خویش.
* توانایی برخورد و کنارآمدن با چالشهای اساسی زندگی.
* تـوانـایـــی ارزیابی درست و دقیق خویش-پذیرش خویش
و ارزش نهادن به خود بدون هیچگونه قید و شرطی.
* توانایی شناخت و پذیرش نقاط ضعف و قـوت و محدودیت
های خویش.
اعتماد به نفس واقعی
اعتماد بنفس حقیقی یک حس درونی می باشد بدون وابستگی به جهان خارج، رویدادها، موفقیتها، شکستها و افراد دیگر. اما عزت نفس و اعتماد بنفس واقعی بسیار نادر و نایاب میباشد زیرا اغلب اعتماد بنفسها کاذب و نقابی برای پنهان سازی اعتماد بنفس پایین میباشد. اعتماد بنفسهای غیر واقعی را میتوان در موارد زیر یافت:
*اعتماد بنفسهای کاذب: اینگونه اعتماد بنفسها وابسته و زود گذر میباشند.مانند اعتماد بنفسهایی که به جهت ثروت،شهرت،محبوبیت،به تن داشتن لباسهای فاخر،قدرت و زیبایی ظاهر در افراد نمود می یابند که همگی کاذب بوده و ارتباطی به ماهیت واقعی فرد ندارند.
* گستاخی: معمولا مردم افراد پر رو و گستاخ را با افراد با اعتماد بنفس بالا اشتباه میگیرند.اما پررویی نیز یک نوع نقاب برای استتار بی کفایتی و اعتماد بنفس پایین میباشد.
* متظاهرها: اینگونه افراد خود را با اعتماد بنفس، شاد، موفق و شکست ناپذیر نشان میدهند. اما از درون احساس پوچی و خلاء کرده و از شکست بسیار هراسانند.
عدم اعتماد به نفس و افسردگی
فقدان حس خودباوری الزاما" منجر به افسردگی نمی شود. اما تحقیقات نشان داده اند که این دوتا اغلب باهم هستند  درواقع ( WHO ) سازمان بهداشت جهانی در توصیف افسردگی از عدم اعتماد به نفس صحبت می کند.
نداشتن اعتماد به نفس شما را تبدیل به بدترین دشمن خودتان می کند. این فکرها که اگر من خوشگلتر بودم , اگر ورزشکار خوبی بودم, اگر بامزه و محبوب بودم , اگر آنقدر قوی بودم که بتوانم آن را تعمیر کنم , همه چیزهای دیگر را از بین می برد. حتی وقتی از ما تعریف می کنند آن صداهایی که درون مغزمان هست آن تعریف و تمجید را نادیده می گیرد و آن را کم اهمیت جلوه میدهد . مثل جولیا رابرتز که در فیلم "زن زیبا" می گوید باورکردن چیزهای بد ساده تر است.
   1- بیماری افسردگی اغلب یک چیز درونی است و گاهی اوقات این بیماری به دلایل مختلف نادیده گرفته می شود. از جمله اینکه منشاء هورمونی دارد یا قسمتی از فرایند رشد است. سازمان بهداشت جهانی (WHO) متوجه این موضوع شده که کمتر از 25% افرادی که افسردگی دارند توجه و مراقبت لازم را دریافت می کنند.
   2- واقعاً مهم است که به عدم اعتماد به نفس و حس خود کم بینی توجه شود. مخصوصاً در بین جوانان که خودکشی یکی از 3 عامل مهم در مرگ آنان است.
   3- حتی به عنوان اشخاص بالغ نیز عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی می تواند بر روند کار ما تاثیر بگذارد. می تواند ما را در زندگی تبدیل به شریکی بی میل و علاقه و  پدری بی فایده بنماید. عدم اعتماد به نفس بر همه جنبه های زندگی یک شخص تاثیر می گذارد و باعث نابودی می شود.
کسانی که اعتماد به نفس ندارند
* مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند.
* هنگام صحبت کردن در چشمان فرد مقابل خود نگاه نمیکنند. با سر پایین و قدمهای آهسته قدم بر میدارند.
* در پذیرش تعریف و تمجیدها و تعارفاتی که به آنان میشود مشکل دارند (تصور میکنند سزاوار آنها نبوده و یا دیگران در صدد تمسخر آنها میباشند).
* معمولا احساس میکنند قربانی رفتار دیگران هستند.
* احساس تنهایی میکنند حتی زمانی که در یک جمع قرار دارند.
* در درون خود احساس خلاء و پوچی میکنند.
* احساس می کنند با دیگران تفاوت دارند.
* احساس افسردگی، گناه و شرمساری دارند.
* نسبت به تواناییهای خود برای رسیدن به موفقیت تردید دارند. عدم خودباوری.
* از موقعیتهای نو و جدید می هراسند.
* از شکست وموفقیت می هراسند.
* مرتبا سعی در راضی نگاهداشتن دیگران دارند.
* دچار هراس اجتماعی میباشند.
* قادر به مدیریت زمان خود نمیباشند.
* عادت به پشت گوش انداختن کارها دارند.
* در مقابل انتقاد، اظهار نظر و سرزنشهای دیگران (خواه واقعی، خواه واهی) بسیار آسیب پذیر میباشند.
* از ابراز عقاید و احساسات خود خودداری میکنند زیرا از چگونگی واکنش دیگران هراس دارند.
* خود را درگیر مواد مخدر و یا روابط مخرب میکنند.
* از تعیین یک هدف مشخص و پیروی از آن عاجز میباشند.
* قادر به بیان خواسته ها و نیازهای خویش نمیباشند.
* معمولا عصبانی و پرخاش گر میباشند.
* ارزیابی غیر واقعی از خود دارند.
* تحمل عیب و کاستی را نداشته و کمالگرا میباشند.
* احساس خوب آنها وابسته به عوامل خارجی اعم از وقایع روزانه و یا نوع رفتار دیگران با آنها دارد.
* وابستگی هیجانی دارند: برای دستیابی به یک احساس خوشایند به دنیای خارج خود وابسته میباشند. مانند:
وابستگی به مواد: مانند غذا، داروها، الکل مواد مخدر به منظور پر کردن خلاء درونی خود و تسکین دردهایشان.
وابستگی به رفتارها: مانند خرج کردن پول، قمار بازی و تماشای تلویزیون. به منظور پر کردن خلاء درونی و تسکین دردهایشان.
وابستگی به مال: برای تعیین میزان ارزش و شایستگی خود به پول و مال وابسته هستند.
وابستگی عاطفی : برای داشتن حس ارزشمندی، شایستگی و امنیت به توجه، پذیرش و تائید فرد دیگری (معشوق خود) وابسته میباشند.
7 روش افزایش اعتماد به نفس
اگر احساس بدی نسبت به خود دارید، 7 روش زیر به شما کمک می کند اعتماد به نفس تان را افزایش دهید.
1- زمانی که برای اولین بار کاری را انجام دادید به یاد آورید. یادگیری هر کار جدیدی عصبانیت ، ناباوری و منشا روانی زیادی را به دنبال دارد که برای یادگیری ضروری است. بار دیگر که اعتماد به نفس تان را از دست دادید، به خود اطمینان دهید که این امر طبیعی است و شما کار جدیدی را می آموزید.
2- کارهای معوقه را انجام دهید. هر کاری را که مستلزم تصمیم گیری است انجام دهید، برای مثال تلفن کردن به دوست، نظافت منزل ، تعمیر ماشین.
3- کاری را که مهارت دارید، انجام دهید. هر کاری که بر آن تسلط دارید انجام دهید برای مثال یکی، دو حرکت موزون، آشپزی ، نقاشی، کوهنوردی، در صورت امکان، کاری که مستلزم دقت و توجه است و شما را از فکر کردن به موارد دیگر باز می دارد انجام دهید. بدین ترتیب احساس لیاقت و شایستگی و موفقیت می کنید که مهم ترین پادزهر اعتماد به نفس کم است.
حداقل هفته ای یک بار آن را انجام دهید تا سالم تر و شادتر باشید.
4- به خودتان کم تر فکر کنید.
شاید این امر به نظرتان عجیب باشد، اما توجه زیاد به خود اعتماد به نفس را کاهش می دهد. کاری را انجام دهید که توجه شما را به خود جلب کند و باعث شود احساس بهتری داشته باشید.
5- آرام سازی . اگراعتماد به نفس ندارید، ناراحت و عصبی هستید، ابتدا فکر کردن را کنار بگذارید، سپس بکوشید با ورزش، آرام سازی، نماز و نیایش به آرامش برسید.
6- کارهایی را که به خوبی انجام داده اید به یاد آورید.
شاید انجام این امر در ابتدا مشکل باشد. ولی پس از مدتی با به یاد آوردن موفقیت کوچک اعتماد به نفس تان افزایش می یابد . شاید بگویید" من هرگز موفق نشده ام یا کار مهمی انجام نداده ام." نیازی نیست قله اورست را فتح کنید. انجام رویدادهای روزمره نیز نوعی موفقیت است. برای مثال گرفتن گواهینامه ( با وجود اضطراب)، قبول شدن در امتحان( با درس خواندن زیاد) عضویت در تیم ورزشی، لاغر شدن، پس انداز کردن برای خرید دوچرخه، کمک به دیگران و صدقه دادن.
7- به خود اطمینان دهید که شما هم می توانید اشتباه کنید.
اگر احساس بدی نسبت به خود دارید، به خود تذکر دهید که شما هم می توانید اشتباه کنید. احساسات تان بر افکار و رفتار شما تأثیر می گذارد، وقتی احساس بدی نسبت به خود دارید، فقط خاطرات بد را به یاد می آورید و نسبت به خود بدبین می شوید. همیشه به خود یادآور شوید که شما هم می توانید اشتباه کنید.
چند پیشنهاد برای به دست آوردن اعتماد به نفس
از خودتان مراقبت کنید: داشتن اعتماد به نفس تا حدی به داشتن تصویری مثبت از اندام خود بستگی دارد اگر هر روز صبح تا محل کار ، مدرسه یا دانشگاه  خود پیاده راه بروید ، بیشتر ورزش کنید و یا تغذیه سالم تری داشته باشید هم در بهبود ظاهر و هم در بهبود حال شما تاثیر به سزایی خواهد گذاشت  اگراحساس می کنید وقت کافی برای ورزش ندارید سعی کنید صبح ها چند دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید حتی یک پیاده روی کوتاه اگر به طور روزانه تکرار شود نتیجه بخش خواهد بود مراقبه نیز به تمرکز شما کمک خواهد کرد.
یک فهرست تهیه کنید: دراغلب اوقات، افرادی که از کمبود اعتماد به نفس رنج می برند فهرست های ذهنی ای ازتمام ایرادهایشان دارند: بیش از اندازه چاق ، دست و پا چلفتی ، کند در روابط اجتماعی و غیره ... این نکات منفی را با تهیه فهرستی از خصوصیات مثبت خود ، چه روی کاغذ چه به صورت ذهنی ، به نکات مثبت تبدیل کنید. آیا آسانگیر و خوش برخورد هستید؟ در کار خاصی مهارت دارید؟ آیا طنز استثنایی دارید؟ تفکر در مورد این چیزها وقتی ایام به کام شمانیست تاثیر فراوانی در بهبود حال و افزایش اعتماد به نفس شما خواهد داشت                                                                                    دارو: برای برخی از افراد ، اضطراب اجتماعی و کمبود اعتماد به نفس می تواند موجب ناتوانی در سخن گفتن در مقابل گروهی از افراد یا در تعامل با فرد یا افراد دیگر گشته و منجر به حملات ترس شود. در برخی از این قبیل موارد پاسخ مسئله دارو است. داروهای ضد افسردگی مانند پاکسیل (1) و بازدارنده های مونوامین اکسیدازی ، یا آرام بخش هایی مانند زاناکس (2)، لیبریوم (3)، والیوم (4)، می توانند به افرادیکه اضطراب اجتماعی شدید دارند کمک کنند. با این وجود، بسیاری از افراد در حالی ازاین داروها به عنوان علاج هر دردی استفاده می کنند که شاید بهتر باشد مسئله آنها ازطریق درمان حل شود. قبل از آغاز هر نوع رژیم دارویی باید ابتدا با یک پزشک مشورت شود .
چارچوب ذهنی: فکر ورود به اتاقی که پر از آدم های غریبه است شما را درجای خود می خشکاند ؛ بعضی صبح ها ترک خانه امری دشوار است. چنین افرادی می تواننداز چند تمرین ساده ذهنی کمک بگیرند. قبل از ورود به موقعیت های اجتماعی ای که میتوانند دشوار باشند، از خودتان بپرسید، "بدترین اتفاق ممکن چیست ؟" انرژی خود را صرف خود موقعیت کنید، نه صرف نگرانی جلوتر در مورد آن. اگر کاری را برای بار اول انجام می دهید، تصور کنید که آن را قبلا هم انجام داده اید. به خاطر داشته باشید در آنچه که نمی آزمایید همیشه بازنده هستید.
اهداف واقع بینانه تأیین کنید: بسیاری از افراد وقتی از عدم اعتماد به نفس رنج می برند که برای خود اهداف غیر قابل دسترس تأیین کرده و در رسیدن به آنها با شکست مواجه می شوند. در عوض، اهدافی تأیین کنید که قابل دسترس تر باشند و برای رسیدن به آنها در طول روز تلاش کنید. شاید نتوانید تا پایان هفته جهان را تسخیر کنید، اما حتما به کارهای خود خواهید رسید. با پشت سرگذاشتن موفقیت آمیز این اهداف، احساس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت .
چگونه اعتماد به نفس بالایی داشته باشیم  ؟
 1. تفکر مثبت داشته باشید. هر چه خوشبین تر باشید اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت.
2. در زندگی هر چه اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید بیشتر افراد و موقعیت هایی را که می توانند به شما کمک کنند تا به هدفهایتان برسید به سوی خود جذب خواهید کرد.
3.برای ایجاد اعتماد به نفسِ بیشتر، مدام با خودتان تکرار کنید: " خوشبختم ، سالمم و حال خوشی دارم."
4. تمرکز کامل برروی هدف اصلی ، در شما احساس قدرت ، اراده و استقلال ایجاد می کند.
5. تکلیفتان را با خودتان روشن کنید. این که دقیقاً بدانید چه می خواهید اعتماد به نفس شما را بی اندازه افزایش می دهد.
6. تردیدها را کنار بگذارید. خود را کاملاً متعهد سازید که زندگی ای را آغاز کنید که برای آن ساخته شده اید.
7.  این که اعتقاداتتان چقدر عمیق است و تا چه حد به تعهدات خود پایبند هستید قدرت شخصیت شما را نشان می دهد.
8. احساس اعتماد به نفس و داشتن اقتدار فردی ناشی از رویارویی با مشکلات و غلبه بر آنهاست.
9.  زیر بنای اعتماد به نفس در هر زمینه ای تهیه مقدمات و آمادگی است.
10.در هر زمینه ای هر چه بیشتر یاد بگیرید و دانش خود را بالا ببرید اعتماد به نفستان نیز بیشتر می شود.
11. تمرین و تکرار زیاد در هر زمینه ای برگ برنده را به دست شما می دهد.
12.شما می توانید به گونه ای باشید، چیزهایی داشته باشید و از عهده کارهایی برآیید که هرگز خواب آن را هم ندیده اید. این توانایی درست در همین لحظه در درون شما وجود دارد.
13.  ویژگی مشترک و منحصر به فرد زنان و مردانی که کارهای بزرگ انجام می دهند داشتن این احساس است که انجام کاری بزرگ جزئی از سرنوشتشان است.
14. برتری حاصل از تسلط کامل در کار، زیربنای اعتماد به نفس و عزت نفس پایدار است.
15. آنچه توانایی های بالقوه شما را در جهان خارج محدود می کند دو چیز است: باورهای شما و این که تا چه حد به توانایی خود در انجام کارها اطمینان دارید.
اعتماد به نفس کلید موفقیت
1. اعتماد به نفس اساس موفقیت ها و پیروزی های بزرگ است.
2. شما می توانید از عهده هر کاری برآیید به شرط آن که شدیداً خواستار آن باشید.
3.مردم عادی امید و آرزو دارند ؛ افراد متکی به نفس ، هدف و برنامه.
4. عدم توانایی یا نداشتن شرایط مناسب نیست که مانع پیشرفت شماست ؛ مانع واقعی نداشتن اعتماد به نفس است.
5. شما هیچ محدودیتی در توانایی انجام کار ندارید جز محدودیت هایی که خودتان در ذهنتان ایجاد می کنید.
6. اعتماد به نفس یک عادت است . برای پرورش آن باید طوری عمل کنید که گویی اعتماد به نفسی را که خواستار آن هستید دارید.
7. رؤیاهای بزرگ داشته باشید. فقط رؤیاهای بزرگ می توانند روحیه و ذهن شما را فعال نگه دارند.
8. کلید اعتماد به نفس این است که ابتدا  تصمیم بگیرید چه می خواهید و سپس برای رسیدن به خواسته خود طوری عمل کنید که گویی امکان شکست وجود ندارد.
9. در درونِ جسارت ،  نبوغ  و قدرت سحرآمیزی نهفته است.
10. واقع نگر باشید و آینده  ایده آل خود را با تمام جزئیات آن مجسم کنید.
11. آینده متعلق به کسانی است که خواستار آن هستند . از همین امروز تصمیم بگیرید هر چه را در زندگی آرزو دارید طلب کنید.
12. شما همیشه در این که چه کاری را بیشتر، چه کاری را کمتر و چه کاری را اصلاً انجام ندهید آزاد هستید.
13. انسان هایی که اعتماد به نفس دارند خودشان را با دیگران مقایسه نمی کنند. فقط خودشان را با بهترین کسی که می توانند باشند مقایسه می کنند.
14. در هر بخشی از زندگی به عالی بودن فکر کنید و هرگز برای دستیابی به آن از هیچ تلاشی کوتاهی نکنید.
15. هر کاری را که دوست دارید ، انجام دهید و با تمام وجود برای بهتر بودن در آن کار تلاش کنید.
با اعتماد به نفس می توانید بر سرنوشت خود حاکم شوید
1. کسب آمادگی برای دور شدن از شرایط  نامساعد به منظور پیشگیری از شکست ها باعث ایجاد اعتماد به نفس می شود.
2. اگر مایل نیستید در کار فعلی تان بهترین باشید، احتمالاً این کار مناسب شما نیست.
3. اعتماد به نفس بالا ناشی از این احساس است که بر سرنوشت خود حاکم هستید.
4. یاد بگیرید که برای رسیدن به علائق حقیقی خود تلاش کنید. این کار باعث می شود که احساس بسیار خوبی داشته باشید.
5. حوزه ای را که از کار کردن در آن لذت می برید مشخص کنید و سپس تمام وقت و توانی را که در اختیار دارید صرف آن کنید.
6. لازمه اعتماد به نفس این است که شهامتش را داشته باشید که به روش خودتان زندگی کنید.
7. آماده باشید که خود را هر سال از نو بسازید. مجسم کنید که می توانید بدون هیچ زحمت و محدودیتی بارها از نو شروع کنید.
8. نقاط ضعف هر کسی بسیار بیشتر از نقاط قوت اوست . همیشه روی نقاط قوت خود تمرکز کنید.
9. توجه خود را روی مهمترین چیز متمرکز کنید و تا انجام کامل آن دست از کار نکشید.
10. افکارتان را روی کاغذ بیاورید . کارها را اولویت بندی کنید و همیشه از مهم ترین آنها شروع کنید.
11. اعتماد به نفس هنگامی به دست می آید که شما با حداکثر توانایی و کارایی تان کار کنید.
12. هر چه کارهای مهم بیشتری را به پایان برسانید بیشتر احساس می کنید که فرد قدرتمند و مثبتی هستید.
13. به هنگام آشفتگی و تحولات سریع، مرتباً خود را با در نظر گرفتن شرایط جدید ارزیابی کنید.
14. مدام برای خود هدف های جدید و استانداردهای بالاتری در نظر بگیرید و هرگز قانع نباشید.
15. شما می توانید هر کاری را به انجام برسانید به شرط آن که شدیداً مایل به انجام آن باشید و آماده باشید که به مدت لازم  و به اندازه کافی روی آن کار کنید.
و اما اندکی در مورد اعتماد به نفس کودکان
عزت نفس کودک به خودی خود کم ویا زیاد نیست و شبیه ابر لایه لایه ای است که روزانه تغییر شکل و شدت می دهد و با خلق و خوی هر کودک و میزان آگاهی وی نسبت به محیط زندگی اش و نیز طرز فکر مردم اطراف او فرق می کند.
زندگی های روزمره کودکان پر از موفقیت و شکست است .زمانی که در امتحان دیکته موفق می شوند بی نظیرند،اما اگر فراموش کردند تکلیف علوم خود را بنویسند ،سرزنش می شوند و صدها نمونه دیگر چون کودکان به ندرت بین مسایل جزئی و مهم می توانند فرق قائل شوند و موفقیت های بزرگتر نمی توانند شکسته های کم اهمیتشان را جبران کنند.
عزت نفس شامل احساسات ، باورهای و آرزوهای پیچیده کودک براساس مهارت های در حال تغییر وی در تاثیر متقابل و نفوذ به دنیای اطرافش است.
چون عزت نفس بسیار پیچیده و ارزیابی آن بسیار پردردسر و دشوار است،در زیر فهرستی در مورد علایم امکان پایین بودن عزت نفس در کودکان ارائه شده است.این علائم به والدین می آموزد که اگر کودکی عزت نفس اندک داشته باشد،چگونه رفتار می کندوچه طرز فکری خواهد داشت.کودکی که عزت نفس اندکی دارد در خانه چنین رفتارهایی از خود بروز می دهد:
1-  آرزو دارد کس دیگری باشد .کودکی که دائم دوست دارد شخص دیگری باشد،معمولا بیش از حد خیال پرداز است و آرزو دارد که کوچک تر شده و از مسئولیت های بزرگسالی خلاصی یابد.
2- احساس بی ارزش بودن می کند.
این احساس زمانی به وجود می آید که کودک نسبت به جلب توجه دیگران امید کمی به خود دارد،در نتیجه به ندرت در جستجوی توجه دیگران است.
3- اغلب به هنگام برخورد با وظایف مشکل یا جدید گریه می کند.
 بعضی از کودکان هنگام روبرو شدن با وظایف مشکل صبور نیستید و دایم مضطرب اند که چگونه آنها را انجام دهند و به همین دلیل به شدت اشک می ریزند .
4- از خود به طور منفی یاد می کند .
کودکان در هنگام صحبت در مورد تواناییهایشان غلو می کنند و اکثر والدین به شنیدن  این حرف عادت دارند اما کودکی که عرت نفس اندکی دارد ممکن است بگوید که از خودش بیزار است یا ای کاش مرده بود.
5- از خود فعالیتی نشان نمی دهد .
بیشتر کودکان آنقدر از نظر انرزی اشباع شده اند .که به نظر می آید در حال انفجارند .اما کودکی که احساس درماندگی می کند،نشانه ای از تلاش در او دیده نمی شود .
6- ابهام را نمی تواند تحمل کند .
وقتی که کودکی به قدرت تشخیص خود اعتمادی ندارد می خواهد که هر چیزی را برایش چندین و چندبار توضیح دهند.اگر موضوعی به اندازه کافی واضح نباشد ،باور نمی کند که بتواند آن را درک کند و نگران پیامدهای سوء تعبیر خود می شود .
7- خود ویرانگر است .
بعضی از کودکان از خود بیزارند و حتی ممکن است که به خودشان آسیب برسانند و این کار را  معمولا با گاز گرفتن یا خراشیدن خود شروع می کنند.
8- از نظر ظاهر ، سر و وضع مرتبی ندارند.البته این مسئله در مورد کودکانی که مسائل زیادی برای فکر کردن دارند رایج است،اما میتواند علامتی باشد نسبت به اینکه کودک از فکر کردن و توجه به او لذتی نمی برد .
9- تصمیم گیری برایش مشکل است .
این علامت دیگری است که نشان می دهد کودک به قوه تشخیص خود ایمان ندارد و نگران پیامد انتخابی است و در تصمیم گیری مشکل پیدا می کند .
10- نسبت به آینده اش بدبین است .
وقتی که کودکتان با بیحوصلگی و ناامیدی از آینده اش سخن می گوید باید نگران شوید .بعضی از کودکان چون آینده شان را چندان پربار نمی بینند ،اهمیتی نمی دهند که بعدها چه اتفاقی بیفتد.
کودکی که اعتماد به نفس اندکی دارد در بین کودکان دیگر بعضی از رفتارهای زیر را از خود نشان می دهد :
11- به کودکان کوچکتر وضعیفتر از خود زور می گوید.
کودکی که احساس ضعف می کند و به سبب عدم اعتماد به نفس ناامید است سعی می کند با ترساندن بچه های دیگر ،مخصوصا آنهایی که ترسو هستند ،احساس قدرت کرده یا لااقل بدین ترتیب شخص دیگری را در ترس خود شریک کند.
12- کم سؤال می کند.
با این که در جستجوی یادگیری است احتمال دارد در بعضی مواقع بسیار کم سؤال کند، چون می ترسد دیگران به حماقتش پی ببرند .
هدف از تنظیم این فهرست به صدا در آوردن زنگ خطر به گونه ای نیست که والدین را نگران کند بلکه مقصود هوشیار کردن آنها نسبت به رفتار کودکانشان است.
13- مستقل کارکردن برایش دشوار است.
کودک با عزت نفس اندک چون ابتکار عمل ندارد به هم سن و سال های مستبد یا کودکان توانی بزرگ تر از خود متکی می شود و دوست دارد که دیگران به او بگویند چه کاری انجام دهد.
14- هر نوع شکست حتی جزئی را مهم تلقی می کند .
15- بیش از حد به عقاید افراد مقتدر یا هم سن و سالهای با اقتدار تکیه می کند .کودکی که به خود اعتمادی ندارد با قادر به ابتکار نیست پیرو عقاید اشخاصی است که با اعتماد به نفس اند
16- شکست را در نتیجه تاثیر عمل شخص خود می داند .
کودکی که اعتماد به نفس اندکی دارد ،شکست را نتیجه مستقیم بی استعدادی و بی ذکاوتی خود می داند و معتقد است درس نمی فهمد یا احمق است.
17- نقش رهبری را نمی پذیرند.
کودکانی که عزت نفس اندکی دارند،اغلب معتقدند که در سازمان دهی دیگران ویا تصمیم گیری ناتوان اند.
18- به ندرت داوطلب می شوند .
کودکی احساس می کند بعید است کاری را کامل یا رضایت بخش انجام دهد در هیچ کاری شرکت نمی کند .
19- اغلب از اجتماع دوری می کند.
کودکی که عزت نفس اندکی دارد ،نمی داند که چگونه توجه دیگران را به خود جلب کند و حفظ کند.به این علت از کودکان دیگر دوری می کند و رمانی هم که تلاش می کند وارد گروهی شود ،بسیار ناشیانه عمل کرده و تلاش شان بی فایده می ماند .
20- هم سالانش به ندرت او را انتخاب می کنند .
کودکی که به ندرت داوطلب می شود و از تفکرات و احساساتش کمتر سخن می گوید و عقایدش را ابراز نمی کند ،در بازی و کارهای مشارکتی به ندرت انتخاب می شود .او از بودن با دیگران هرگز لذتی نمی برد و به ندرت می تواند بر فکر گروه تاثیر بگذارد و بدین ترتیب عدم اعتماد به نفسش شدت می یابد.
21- مطیع است.
هنگامی که کودکی نسبت به ارزش خود بی اطلاع است و به راحتی تسلیم هوس ها و دستورات دیگران می شود.
22- موفقیت را در نتیجه تاثیر چیزی خارج از وجود خود می داند .مثلا اگر امتحانی را خوب دهد یا در مسابقه ای برنده شود ،دلیل موفقیتش را آسان بودن امتحان یا خوش شانسی می داند .
23- از الگوهای فکری ثابتی پیروی میکند.
کودکی که به خود اعتماد ندارد فکر می کند که نمی تواند واکنش های دیگران را درک کند ،بنابراین گرفتار یکسری الگوهای فکری ثابت می شود از قبیل :من باید خوب وآرام باشم و مثلا حتی اگر معلم در تلاش باشد که بچه ها را تشویق کند نمایشی بازی کنند او واکنشی از خود بروز نمی دهد
24- به ندرت می خندند یا لبخند می زنند.
25- از هم سن و سال های خودش با اهانت یاد می کند .
کودکی که نمی تواند تایید دیگران را به دست آورد برای اینکه رنج خود را کاهش دهد ، دیگران را سرزنش می کند.مثلا می گوید«فلان کودک بی ادب و کثیف است ، یا نق     می زند با احمق واقعی یا کودن است»
26- انگیزه تلاش را از دست می دهد.
وقتی کودکی فکر می کند که هرگز موفق نمی شود ،دلیلی برای تلاش کردن نمی یابد و تصور می کند که باز در نهایت بی چاره و در مانده است .
27- حواسش زود پرت می شود و زمان قدرت تمرکزش کوتاه است.
این ویزگی از آنجا ناشی می شود که کودک فکر می کند که نمی تواند کار دشواری را انجام دهد و به محض اینکه به قسمت دشوار کار می رسد توجه ئ تمرکز او از بین می رود .اگر مطلبی را که زود می خواند زود درک نکند یا به سرعت نتواند مسئله ریاضی را حل کند دچار حواس پرتی می شود.
28- در محیط های جدید و ناآشنا دچار اضطراب شدیدی می شود .
بعضی از کودکان که از عزت نفس اندکی برخوردارند ،در محیط های آشنا خوب عمل می کنند،چون احساس می کنند کسی از آنها کاری خارج از توانشان نمی خواهد ،اما وقتی که محیط تغییر می کند بی اندازه نگران می شود و می ترسند که انجام دادن کارهای متفاوتی را از آنها بخواهند


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

اعتماد بنفس خود را افزایش دهید
در طول دوران کاریم بـا افـرادی که در زنـدگـی روزمـره خـود سطح استرس بالایی داشتند، در میانشان با یک خصیصه مشترک و بـسیـار عـمـومـی مـواجـه شدم - اعتماد بنفس پایین. همچنین دریافتم که اعتماد بنفس می تواند موجب پـدیـد آمـدن سطح بالایی از استرس، بی خوابی، اظطراب و بسیاری از علایم بیمار گونه گردد.
بدترین مورد این حالت در کسی که عزت نفس پایین دارد تجربه کردن احساساتی ازقبیل بی ارزشی و بی لیاقـتـی و عدم تعلق میباشد که متاسفانه میتواند مـنـجر به افکـار خودکشی گردند.
سرکوب اعتماد بنفس
در تحقیقی که چندین سال گذشته در سراسر آمریکای شمالی، شـامل کانادا و مکزیک انجام گرفت پژوهشگران دریافتند که نرخ خود کشی ارتباط بسیار زیادی با شرایط فقر و تنگدستی، ترک خانواده (اغلب در کودکان زیر 16 سال) و طـرد شـدن تـوسـط اطـرافـیـان دارد.
در خصـوص عزت نفس پایین، کودکان آسیب پذیرتر از دیگر افراد می باشند. آنها مدام از جانب همرده ها و هم سن و سالهای خود و تـوقـعات غیـر واقـعـی و نـامـعـقـول از جانب خانواده و دوستانشان تحت فشار قرار دارند. این امر می تواند به مشکلات روانی عمده منجر گردد که در آن کودکان احساس خواهند کرد که زندگیشان ارزشی ندارد.
بزرگسالان نیز از آن رنج میبرند
میخواهد باورتان شود یا نه، امروزه بزرگسالان نیز چنین علایمی را تجربه می کنـنـد. ما همواره با مسائلی چون پول، عشق،خانواده، کار و غیره درحال دست و پنجه نرم کردن می باشیم. از آنجایی که اکثر جوامع مردسالار اهمیت زیـادی بـرای موفقیت مردان قائل می باشند، برای یک مرد تحمل فشارها سخت و دشوار می باشد.
همه آن مربـوط می گردد به تئوری: بـقـای بـرازنـدگـان. مـردان تـولید کننده و زنان مصرف کننده می باشند. حتی با جنبش آزادی خواهانه زنان و فمینیسم، عـلت اصـلی از خود گذشتگی مردان کماکان بطور حتم مرتبط با این حـقـیـقت می باشـد کـه زنـان از مـردان انتظار دارند دنیا را روی شانه هایشان بدوش بکشند.
احتمال دارد زنان با این گفته هم عقیده و موافق نبـاشـنـد ولـی آن واقـعیـت دارد. آخرین باری که نامزد یا هــمسرتان و یا فرد دیگری که برای یک امر مهم حقیقتا به شما وابسته بوده و آن کـار ( مثـلا پرداخت قبض تلفن ماه پیش ) را بشما واگذار کرده چه زمانی بوده است؟ این تقاضا ها معمولا با پول در ارتـبـاط است. اگرچه اکثر اوقات برای این است که شما یک مرد واقعی جلوه نمایید.
آیا شما یک مرد واقعی میباشید؟
چگونه می توانید تـعـیین کنید یک مرد واقعی چگونه مردی باید باشد؟ راحت ترین کار آن است که از نامزد، همسر، خواهر و یا مادر خود سـوال کنـیـد. امـا مـن بـه شما اطمینان می دهـم که بـا دهها پاسخ متفاوت بمباران خواهید شد. چرا؟ به این خاطر که هر زنی عقیده متفاوتی از آنگونه که مرد رویـاهـایـش باید باشد دارد. هرچند که بطور کلی شما در خواهید یافت که مردها می بـاید تعدادی خـصیصه مشترک را برای آنکه یک مرد واقعی محسوب گردند دارا باشند.
استقلال مالی داشته باشید: یک ثروتمند بد جنس.
سلامت جسمانی داشته باشید: تا بتوانید فرزندانی قدرتمند همچون خودتان بوجود آورید.
با هوش باشید: بدانید چگونه وسایل گوناگونی راباید تعمیر کنید
مورد اعتماد و قابل اتکاء باشید:همواره بمنظور براوردن نیازهای وی در دسترس باشید
شخصیت مستحکم و با ثبات داشته باشید:به او نشان دهید که قادر هستید روی پاهای خودتان بایستید.
معمولا هنگامیـکـه شـما اینگونه احساس کنید که فاقد حتی یکی از ویژگی های مذکور می باشید، اعتماد بنفس شما شروع به تنزل می کند چرا که احساس خواهید کرد که گویی از حداقل شرایط لازم و ضروری نیز برخوردار نیستید.
فرمول اقتدار
نگرش آرمانگرایانه به یک مرد پوچ و بی اساس میبـاشد. شمـار اندکی از مردها در عمل به آن شان و درجه از شکوه و عظمت میان دیگر مردان نایل گشته اند. به هر صورت من میتوانم چند نکته راهبردی در رابطه با آنـکه چـگونـه یک مرد شکوهمند و با اقتدار باشید ارایه دهم. مردی که قادر باشد از میان پستی بلنـدی هـای زندگی عبور کرده و در انتها نیز کماکان با صلابت از آن بیرون آید.
نکته1: نپذیرفتنی را بپذیرید فرض می گـیـریـم شـمـا فردی 40 ساله هستید. موی سرتان کم پشت و در حال ریزش میباشد. شکمتان نمایان گشته است . چیـن و چـروک صورتتان عمیق و نا زیبا هستند. شما اساسا احساس مـی کـنـیـد انـسـانـی بی ارزش هستید. به نخستین تجلی گاه استرس یعنی همان خود انکاری قدم گذارده اید.
هنگامی که منکر شایستگی و استعدادهای بـالقوه خود جهت مبدل شدن به کسی یا چیزی فراتر و با اهمیت تر از خویشتن کنونی خود می شوید، گـرفـتـار یـک چـرخه مخرب انزجار از خویشتن می گردید. بـه منظور رهایی یـافتن از انـکار، بـاید شـروع بـه پـذیـرش مشکلات خود نموده و همچنین اهداف آینده تان را در ذهـن مجسم کنـیـد. هـمـواره بـه خاطر داشته باشید شما قادر خواهید بود به درجات عالی و بزرگ دست یابید.
نکته 2: به غیر قابل اندیشیدن بیاندیشید
با حفظ شخصیت فوق فرض میکنیم به شما (کم مو، چاق، میانسال) دائما گفتـه شـود که قادر نخواهید بود بهیچ چیزی در زندگی خود فائق آیید. افسوس، چه سـخن نـاگوار و دلخراشی برای شخصی است که تا پیش از این نیمی از عمرش را به پایان رسانیده است. به دومین تجلی گاه استرس یعنی انتقاد قدم گذارده اید.
شما خواهید گفت در 30 سال باقیمانده کسی قادر نخواهد بود کار زیادی انجام دهـد و یا به موفقیت چندانی دست یابد؟ در اشـتـبـاه هـستـیـد. در طـول دوران کــاری خــود بـا اشخاصی دیدار کرده ام که تصمیم گرفتند مجددا به دانشگاه بازگردند و رشتـه تحصیلی خود را به پایان برسانند، برای خودشان کسب و کـار مسـتقل دست و پا کـنـنـد. آنـهـا از خطاها و اشتباهات خود درس گرفته و به جایگاه و منزلتی عالی در مـیـان اطـرافیانشان نایل گشته اند.
هیچگاه برای تعلیم و تربیت و کسب دانش و ادامه تحصیلات دیر نـمـی بـاشـد. مـی باید خارج از دایره متعارف بیاندیشید و شروع کنید به اندیشیدن به غیر قابل اندیشیدنها -که شما در واقع مردی هستید با فرصتهای بسیار زیاد پیش رویتان.تنها کاری که باید انجام دهید خلق و ایجاد درها و عبور از میان آنهاست.
نکته3: اهداف خود را تعیین کنید
اکنون که خود را پذیرفته اید و شروع به آن کردید که همانند مردی با عظمت که میـتـواند شما باشید بیاندیشید، مستلزم آن می بـاشیـد کـه تـدابـیـری را بـرای دسـت یـافتن به اهدافتان تدوین و تنظیم گردانید. تعیین اهداف برای خودتـان شـاید بزرگترین و مهم ترین هدیه ای باشد که می تـوانـیـد به خود عطا کنید. با یادداشت کردن و مرور آنها در فواصل زمانی معین کار را شروع نمایید.
کاری که من مایل به انـجـام آن هسـتـم ایـن اسـت کـه ابـتـدا اهـداف بـلنـد مـدت خود را یادداشت کرده و سپـس به روی اهـداف کـوتاه مـدت پـیرامون دست یابی به اهداف بلند مدت متمرکز می شوم. این کار معمولا منجر به موفقیتهای واقع گرایانه میـگردد و هر بار که شما به یکی از اهدافتان دست یافتید،احساس خیلی بهتر و خوشاینتری نسبت به خود خواهید داشت.
نکته4: غلبه بر موانع
بی تردید به موانعی در راه رسیدن به اهدافتان برخورد خواهید کرد. مجددا مثل گذشتـه این مشکلات را پذیرفته و آنها را پشت سر بگذارید و به راه خود ادامه دهید. وجود آنها را انکار نکنید زیرا تا آخر عمر مکررا به سراغ شما خواهند آمد و دست بردار نخواهند بود.با عزم راسخ به جنگ تک تک مشکلات خود رفته و سـرسـخـتـانه بـر هـدف خـود پـافشاری کنید.
نکته5: به گذشته ننگرید
این احتمالا دشوارترین کاری است که باید انجامش دهید. بـما همواره گفته شده است که سپاسگزار توفیقات و نعمتهای زندگیمان باشیم اما برای انجام چنین کاری مجبور به تعمق در گذشته ناگوار خود می بـاشـیم. بـه مجرد آنکه شروع به یادآوری گذشته کنید، ناکامی هـا و سختـی هـا دوباره مـراجت خـواهـید کرد. یه محض آنکه به اهدافتان دست یافتید، لازم است به این که چه کسی هستید و چه کسی مایلید باشید، تمرکز کنید.
مطلب آخر
یک بار شنیدم که مردی بزرگ سخنی زیبا گفت: ...بودن و شدن....
این 5 نکته برای مـن بسیار حائز اهمیت می بـاشد چـرا که هـرگـاه احـسـاس می کـنـم اعتماد بنفسم دارد به پایین ترین سطح خود تنزل میـابـد با خود می گویم که من خودم هستم و می خواهم فرد بهتر و کاملتری گـردم و چیزی بیش از آنچه هستم بشوم. من نیز این کلمات را به شما هدیه می دهم. آنها را در زندگی خود بکار بندید تا بـه هر آنچه آرزو دارید دست پیدا کنید.
© کپی رایت توسط .:مقاله نت.: بزرگترین بانک مقالات دانشجویی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت و گردآورندگان و نویسندگان مقالات است.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

ارتباط موثر اجتماعی و موفقیت

امروزه ما در دنیایی زندگی می کنیم که ناگزیر از ارتباط و برخورد با دیگران هستیم آنچه مسلم است که هیچ کس قادر  نیست بدون کمک و مساعدت و ارتباط با دیگران ، نیازهای معمولی خود را برطرف سازد حال سئوالی که اینجا مطرح می شود این است که چگونه باید با دیگران ارتباط برقرار کنیم و جهت افزایش این ارتباط چه کارهایی باید انجام دهیم یا اینکه چه کارهایی نباید انجام دهیم.
در معاشرت باید با روی گشاده و نرمی و مهربانی با همه رفتار نمود و تند خویی با هرکس که باشد بد است .اگر خود را در سطح دیگران قرار دهیم و از زبان آنها برای انتقال نقطه نظرهای خود استفاده کنیم ،اغلب به نتیجه دلخواه می رسیم و با دیگران در سطح خود آنها ظاهر شدن همان برقراری ارتباط موثر می باشد .بعضی ها گمان می کنند که ارتباط فقط شامل حرف زدن ،نوشتن و یا بحث کردن است ، اینها از عناصر مهم ارتباطی هستند ولی در واقع ارتباط را رفتاری می گوییم که پیامی در خود دارد که توسط طرف مقابل ما درک می شود، خواه شفاهی باشد یا غیر شفاهی ،آگاهانه یا ناآگاهانه ، عمدی و…. ولی اگر ادراک شود ،جنبه پیام ارتباطی پیدا می کند و همین عدم درک پیام رابطه را مختل ، معشوق ونارسا می سازد. ارتباطات عامل و منشا بسیاری از شادیها و غصه ها و رنجها زندگی است ، زندگی شاد ، زندگی سرشار از دوستی است . روشن است که با افراد متفاوت ، رفتارهای متفاوتی خواهیم داشت تاکید بر خصوصیات مشترک ارتباط را موثر می کند ، ما انسانها با یکدیگر مشترکات فراوان داریم ،با کمی تمرین می توان خود را همراه دیگران بیابیم و با آنها دوست و هم رای شویم.
شیوه های افزایش ارتباط خود با دیگران :
1)صریح و صادق باشید :
سعی کنیم در روابط خود با دیگران صریح وصادق باشیم ، در گفته های خود صریح وصمیمی باشیم واز هر نوع ابهامی اجتناب کنیم ، چون اگر منظور خود را با صراحت بیان نکنیم طرف مقابل ما به اشتباه می افتد وبه حدس وگمان متوسل می شود واز واقعیت دور می گردد.
2- احساسات خود را بیان کنید :
بااحساس خود روراست باشیم ، سعی کنیم مشکلات زندگی و احساساتی که داریم ، با همسر و شریک و با طرف مقابل خود در میان بگذاریم .حتی اگر گمان کنیم که باعث ناراحتی آنها میشود اگر می خواهیم با طرف مقابل خود ارتباطی معقول و منطقی بر پایه تفاهم داشته باشیم ، بهترین روش روراست بودن است و احساس خود را با وی در میان گذاشتن است .اگر مشکلی را حل نشده باقی بگذاریم و یا موضوعی را که گفتگو درباره آن الزامی است به میان نکشیم ، مثل این است که دمل چرکین و دردناکی را سرجایش گذاشته و به حال خود رها کرده باشیم .
3- زمینه مشترک و نکات مشابه را بیابید :
درجست وجوی زمینه های مشترک باشیم، سعی کنیم در ارتباطمان بیشتر از نکات مشترک و مشابه را بیابیم . اهداف ونیازها ونگرانیها را از نظر او نگاه کنیم وبرای اینکه شرایط طرف مقابل را درک کنیم باید امور او را از دید و نظر او ببینیم وبا پرس وجو ، از اموری که نگرانی او باعث شده ، متوجه گردیم ،همین نکات مشترک زمینه های مساعدی هستند که شالوده همدلی و وحدت و تفاهم را برروی آن می توان بنا کرد ، عبارتی مثل : ((من و تو هر دو همین را می خواهیم )) را می توان بیان نمود.
4- همدلی و همدردی کنید :
سعی کنیم با شخص احساس مشترک داشته باشیم . شادی وغم خود به حساب آوریم وموقعی که او احساس غم می کند ما نیز با او همدرد وهم غم شویم وبالعکس مساعی ما این باشد که سیستم حسی فرد ارتباط برقرار کنیم .
5- شنونده خوبی باشید :
شنونده خوبی باشیم وگوش کردن را یاد بگیریم .گوش کردن به سخن وکلام دیگری موجب می شود تا او در نهایت آرامش خیال ، به طور واقع ، منویات قلبی واحساسات خود را با ما در میان بگذارد وبرایمان احترام قائل شود وآماده شنیدن نظرات ما شود.
6- سیستم روحی افراد را بشناسید و از آنها تقلید کنید :
برای این کار باید به دقت به افراد چشم بدوزیم و به سخنان آنها به دقت گوش فرا دهیم وببینیم غالبا" از چه نوع کلماتی استفاده می کنند آنگاه با استفاده از همان نوع کلمات ، تقلید از لحن صدا ، حالات و حرکات چشم ها به گونه ای با آنها برخورد کنید که به نحوه فکر و عملکرد ذهنی شان مطابق باشد.
7- شخصیت افراد را در نظر بگیرید :
باید ببینیم طرف مقابل ما چه شخصیتی دارد ، برون گراست یا درون گرا ، برای صمیمیت با درون گرایان باید ببینیم چه ایده ها و ارزشهای برای آنها اهمیت دارد و آنگاه بکوشیم تا با توجه به چارچوبهای ذهنی شان با آنها رفتار کنیم و صحبت کنیم و بالعکس ، برای همدلی با برون گرایان به آنها نشان دهیم که آنچه می گویند و عمل می کنند با اندیشه و رفتار مردم هماهنگ است.
8- تقویت نمودن عزت نفس :
برای تقویت عزت نفس خود باید با تعمق در ژرفای وجود از دنیای پیچیده درون خود آگاه شویم ، به کاستی هایمان پی ببریم ، جهت گیری هایمان را در قبال رویدادهای مردم وشرایط گوناگون بشناسیم و به فکر اصلاحشان باشیم و با کمک حرمت نفس وارزشی که برای خودمان قائل هستیم حق انتخابمان چندبرابر میشود و ارتباطمان با دیگران به نحو چشمگیری بهبود می یابد .
9- محترم شمردن احساس طرف مقابل :
همواره رفتاری احترام آمیزداشته باشیم واحساس طرف مقابلمان رامحترم بشماریم،کوچک کردن همدیگر،به خصوص درحضور دیگران درمناسبات وروابط ،اثرتخریبی دارد،رفتار توام باظرافت وملایمت نه فقط شامل رفتار مودبانه می شود،بلکه صفا وصداقت واقعی واعتمادکامل نیز در بردارد.
10- سکونت نمودن :
سکونت پیامی اعجاز گر در امر ارتباط است ویکی از جنبه های مهم ارتباط است ، مشروط بر اینکه حاوی پیامی باشد، سکوت می تواند در مناسبات انسان عشق ورضایت وخشنودی وتفاهم دوگانه واحساسها را منتقل سازد.
11- عدم افراط در موعظه:
منظورمان را به صورت سخنرانی ونصیحت خشک تو خالی بیان نکنیم . موعظه می تواند جنبه افراطی ومخرب درروابط داشته باشدومابایدسعی کنیم حداعتدال رانگاه داریم وبرای سخنانمان ارزش قائل شویم وجایی که ازمانظرمی خواهند ، نظر بدهیم .
12- وقت و موقعیت شناس بودن :
یادبگیریم که چه وقت شوخ و چه وقت جدی باشیم ،هیچگاه طرف مقابلمان را دست نیدازیم ،ازگفتن جملات وکلماتی که باراخلاقی و فرهنگی مناسبی ندارند در بیان منظورمان ، خوداری نماییم ، شوخی کردن بایدباتوجه به موقعیت و زمان خاصی باشد .
13- مخالفت نمودن به شیوه مناسب :
یاد بگیریم که چگونه بدون بحث و جدلهای مخرب ، مخالفت خود را نشان دهیم ، در بحثها غالبا " بابلند کردن صدا ، داد و فریاد ، خشم و غضب ، همراه است . بحث و جدلها تا حدود زیادی تحت تاثیر گرایشات و خلق و خوی افراد درگیر مباحثه قرار می گیرد .اکثریت مردم فاقد روحیه خود پسندانه افراطی هستند ، به این علت با تسلطی که بر نفس خود دارند می توانند از درگیری و اهانت خود داری کنند . کسی که می خواهد شما را خشمگین کند تا از کوره در بروید بهترین راه مقابله با آن ، برگزیدن روش سازنده به جای عکس العمل و روش مخرب و منفی است که او به آن توسل جسته است .
14)یکی بودن قول و عمل :
سعی کنیم قول و عملمان یکی باشد .هنگامی که خودمان برای گفته های خود ارزش قایل نیستیم ، چه انتظاری می توان داشت که دیگران قولها وسخنان ما را محترم بشمارند .هنگامی که ما قول می دهیم کاری را انجام دهیم سعی کنیم آن را به مرحله عمل برسانیم واگر ناتوان در انجام آن هستیم هرگز خود را مکلف به وعده ای که از عهده آن بر نمی آییم ، نکنیم روراست و صادقانه بگوییم نمی توانیم .پس برای اینکه دیگران را به خوبی درک کنیم باید بتوانیم اطلاعات را به خوبی از آنها کسب کنیم و این امر منوط به توانایی ما در دقیق گوش کردن ، دقت نظر ، همدلی ، طرح سئوالات مفید و سودمند و احترام متقابل است . احترام به سیستم حسی فرد دیگر ، مشاهده همه چیز از نگاه او وسر در آوردن از نیازها و علایقش به ما کمک می کند که اطلاعات را به نحوی دریافت کنیم که به سهولت قایل فهم و هضم باشد . دو عامل اساسی ارتباط ، همان درک شدن ودرک کردن است . زندگی یک مسابقه صرف نیست ، می توانید با اشخاص به گونه ای رفتار کنید که هرکس خود را یک برنده در نظر بگیرد و احساس پیروزی کند. شرایط پیروز شدن یکی و باختن دیگری هرگز به نفع کل نیست. همگام شدن نه تنها روی دیگران ، بلکه روی ما نیز تاثیر قابل ملاحظه ای بر جای می گذارد . وقتی با دیگران همگام می شویم در واقع به دورن آنها می رویم و در ذهن آنها جا می گیریم و در ارتباطمان باید سعی مان در افزایش وارتفاء بیش از بیش این رفتارها باشد و در نتیجه تجربه ای آنها پیدا کنیم . همگام شدن موثربه ما امکان می دهد با دیگران برخورد همدلانه وبه یاد ماندنی داشته باشیم .


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

چهل پرسش  خودشناسی
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است که هر فرد را از سایرین متمایز می کند. شخصیت، سبک زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شکل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می کند. شیوه ادراک، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واکنش و برخورد با مسائل و مشکلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می کند.
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است که هر فرد را از سایرین متمایز می کند. شخصیت، سبک زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شکل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می کند. شیوه ادراک، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واکنش و برخورد با مسائل و مشکلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می کند. شخصیت دو وجه دارد: یک وجه آن درونی است و یک وجه بیرونی که از آن محافظت می کند(مانند جمجمه که از مغز در برابر آسیب ها و لطمات و صدمات خارجی محافظت می کند.) شخصیت ظاهری (بیرونی) پوششی است برای شخصیت باطنی(درونی) از ضربه های روحی و روانی. هر فرد دارای سه مرکز یا غریزه است که به وی کمک می کند تا به زندگی خود ادامه دهد: 1- غریزه صیانت ذات: در ناحیه شکم واقع شده است. کار اساسی آن آگاه ساختن ما از نیازهایمان است. هنگامی که این غریزه بیمار می شود، احساس ناامنی می کنیم.
 2- غریزه ارتباطات: در ناحیه قلب قرار دارد و احساسات عاطفی و هیجانی شخص را تولید می کند. هنگامی که این غریزه خوب کار نکند، دچار احساس تنهایی، ملال و افسردگی می شویم.
 3- غریزه جهت یابی که در مرکز سر قرار دارد و احساس هویت و بودن ما را ایجاد می کند: این که ما چه کسی هستیم، از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت. این غریزه کمک می کند تا هدف و مقصود و مقصد و مفهوم زندگی خویش را بشناسیم. هنگامی که این غریزه آسیب می بیند، احساس بیهودگی و پوچی می کنیم. در طبیعت و سرشت انسان ها وجوه مشترک فراوانی وجود دارد. افراد دارای رنگ های گوناگون شخصیتی هستند، اما در هر فرد یک رنگ می تواند بر سایر رنگ های برتری و تفوق داشته باشد که دیگر رنگ ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. در واقع این رنگ غالب، رنگ قوی تر شخصیت آن فرد را تشکیل می دهد. این سه مرکز، کانون هایی برای استنتاج و ارزیابی و کسب اطلاعات است، مثلاً افرادی که ناحیه شکمی را ترجیح می دهند، تیپ های خوب، مقتدر و مسالمت جو هستند و افرادی که ناحیه قلب در آنها برتری دارد، تیپ های دوست داشتنی، اهل عمل و مبتکر هستند و افرادی که مرکز سر در آنها غالب است، تیپ های دانا، صادق و وفادار، شاد و مسرور هستند. هنگامی که یک مرکز بر آن می شود تا وظایف سایر مراکز را انجام دهد آنگاه شاهد اختلالاتی چون عدم تعادل می شویم و یا سرسخت و لجباز افراطی می شویم و یا احساساتی و زودرنج، ولی وقتی که هر سه مرکز به گونه ای آزاد و هماهنگ عمل می کنند احساس رهایی ،اعتدال و آرامش می کنیم. اگر می خواهیم به تکامل برسیم باید تمام جنبه های متضاد وجود خود را کشف کنیم و تمام آنها را مشخص سازیم و تنها به شناخت شماری از آنها اکتفا نکنیم. با معرفتی که از قطب های متضاد وجود خود پیدا می کنیم، انرژی و نیروی لازم را در خویش بوجود خواهیم آورد، حال آن که اگر تنها به یک قطب بپردازیم توان دلخواه را از دست می دهیم. صفاتی که برای شما قابل قبول است، در باطن شما جایگاه خاصی دارد و مشخص و معلوم است، اما صفاتی را که از دایره شخصیت خود بیرون کرده اید چه بسا به صورت رؤیا و کابوس به خوابتان می آیند و یا آنها را به سوی دیگران فرافکنی می کنید. به همین علت است که در بعضی اشخاص صفات خوشایند و یا ناخوشایند می یابید. انجام تمرین های زیر به خودشناسی شما کمک می کند. در مورد پرسش های زیر خوب بیندیشید و با دقت پاسخ دهید:
 1- آیا به وضعیت فیزیکی (جسمی) خود رسیدگی می کنید تا بتوانید آن را شاداب و با نشاط نگه دارید؟
 2- آیا با حالات جسمانی خود مثل خستگی و بیماری کنار می آیید؟
 3- وضعیت عاطفی و هیجانی شما چگونه است؟ آیا آنها را ابراز می کنید یا به احساسی مخالف با احساسی که دارید، تظاهر می کنید؟
 4- عشق خود را چگونه اظهار می کنید؟
 5- خشم خود را چگونه اظهار می کنید؟
 6- آیا عواطف شما جسمتان را تحت تأثیر قرار می دهد؟
 7- آیا می توانید با دیگران برخورد مناسب و همراه با مسالمت و مدارا داشته باشید؟ آیا با دیگران با گرمی و صمیمیت، رفتار می کنید؟ آیا به موقع می توانید خود را از مردم کنار بکشید و در صورت ضرورت از ایشان دور نمایید؟
 8- آیا خود را آسیب پذیر و ضعیف نشان می دهید؟ آیا برای آزاد ساختن هیجانات خود نیاز به روان درمانی، رفتار درمانی و یا گروه درمانی احساس می کنید؟
9- آیا احساسات شما تابع شماست و یا شما تابع احساسات خود؟ آیا احساساتتان آشفته و ناگهانی هستند؟ با احساسات خود چگونه کنار می آیید؟
10- آیا قواعد ذهنی شما با واقعیت های موجود توافق و هماهنگی دارد؟ آیا نقشه هایی را که در ذهنتان می پرورید، مبهم و غیر حقیقی می انگارید؟ آیا نیاز دارید که نقشه های ذهنی خود را با شرایط و اوضاع کنونی وقف دهید؟
 11- آیا افکار آزاردهنده دارید و یا مسائل و مشکلات را کوچک و بی اهمیت تلقی می کنید و خود را به تغافل و بی خبری می زنید؟
 12- آیا می توانید روی موضوع خاصی متمرکز شوید و یا در دور باطلی قرار می گیرید؟ آیا نیاز به شناخت درمانی دارید تا افکاری روشن، متمرکز و منطبق با حقیقت داشته باشید؟
 13- در تصمیم گیری کدام مرکز را برای مشورت انتخاب می کنید و به آن اطمینان دارید؟ تصمیم های عجولانه و شتابزده می گیرید و یا با هیجانات و احساسات خود مشورت می کنید و یا عقل و منطق را ترجیح می دهید(یعنی نظریات مختلف را جمع آوری می کنید تا بتوانید آنها را مورد استفاده قرار دهید)؟
14- تصمیم های مهم زندگی خود را بنویسید و کانون تصمیم گیری خود را در هر یک مشخص کنید و بالاخره کانون ارجح را پیدا کنید که جسمتان است یا قلبتان و یا ذهنتان؟
 15- هنگامی که حال خوش و آرامی دارید چه احساس و تفکری نسبت به خود و دیگران و نحوه ارتباط با آنها دارید و اصولاً چه تفاوتی با زمانی که ناراحت و کج خلق و دلواپس هستید دارید؟ مثلاً قادر به انجام چه کارهایی می شوید که در موقع بد حالی از عهده آنها برنمی آیید؟
16- احساسات، اندیشه ها و رفتارهای خود را در زمانی که حس می کنید، دارید از هم می پاشید و توان مقابله با مشکلات را از دست داده اید، شرح دهید.
 17- با موقعیت های تنش زا چگونه برخورد می کنید و چگونه می کوشید تا با پیدا کردن موقعیت مناسب، خود را از این وضع رها کنید؟ آیا برای رهایی از مشکلی که آزارتان می دهد به روش های نومیدکننده و بی اثر متوسل می شوید؟
18- چه چیزهایی مانع از آن می شود تا نتوانید کار دلخواه خود را انجام دهید و یا آنچه را در دل دارید به زبان نیاورید؟
 19-چه عواملی شما را از نیرومند شدن و یا عاشق شدن باز می دارد و یا از ابراز احساسات شما جلوگیری می کند و اجازه نمی دهد که خوش خلق باشید؟
 20- آنچه را که قادر به انجام آنها نیستید یا اجازه انجام آنها را به خود نمی دهید، به دقت بنویسید. (منظور کارهایی است که با انجامش می توانید تغییرات اساسی در سبک زندگی و شیوه ارتباطی خود بوجود آورید). 21- چه وسوسه هایی در ذهنتان دارید؟ آیا هیچ یک از این وسوسه ها مسبب مشکلات شما نبوده و یا موجب انحراف خلق و خو و ناسازگاری در شما نگشته است؟
 22- به نظر شما چه خصوصیاتی باعث رشد و بلوغ و کمال فردی می شود؟ آن صفات، ویژگی ها و خصلت ها را فهرست وار بنویسید.
23- از مهارت های مذکور در سؤال قبل، کدامیک را دارا و یا فاقد آن هستید
 24- وقتی مضطرب هستید و یا مثلاً دچار خشم و یا هراس شده اید، چه واکنشی نشان می دهید؟ گزینه های زیر را در مورد خود به ترتیب اولویت مشخص کنید: - در خود می خزید و به تفکر می پردازید. - احساساتی می شوید و بدون فکر وارد عمل می شوید. - دیگران را سرزنش می کنید و عیب جو و خرده گیر می شوید. - کارهایی را انجام می دهید که مطابق تمایلات باطنی شما نیست. - آنچه را که برای دیگران آشکار است ، انکار می کنید و می کوشید واقعیت را نادیده بگیرید. - و...
 25- ما برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصودما از زندگی چیست؟ خیلی واضح و روشن بیان کنید به طوری که یک موجود غیرزمینی پاسخ شما را درک کند.
 26- اگر فقط یک سال فرصت زنده ماندن و زندگی کردن داشتید چه کارهایی انجام می دادید؟ چرا از هم اکنون این کارها را انجام نمی دهید؟
27- وظایف شما در زندگی چیست؟ احساس می کنید برای چه کاری ساخته شده اید و از عهده چه کاری بهتر برمی آیید؟ جملات زیر را کامل کند: - دوست دارم چه جور آدمی باشم... - دوست دارم چه فعالیت هایی را دنبال کنم... - رسالت فردی من عبارت است از این که...
 28- چه توقعاتی دارید؟
 29- دنیا را چگونه می بینید؟ (مثلاً عقیده بر این است که دنیا رحم و مروت نمی فهمد. پس چه تاکتیک و شگردی باید به کار برد تا بتوان در این معرکه مغلوب حریفان نشویم و در صحنه کارزار پیروز و سربلند شویم؟) 30- در زندگی چه اشتباهاتی مرتکب شده اید؟ در ازای از دست دادن بعضی چیزها، چه چیزهایی را بدست آورده اید؟ آیا جزو آن افرادی هستید که عشق را در جایی که نبوده، جسته اید؟ مثلاً در غذا و...
 31- چه هیولایی بر سر راه شما کمین کرده و نمی گذارد تا به شخصیت اصلی و باطنی خود دسترسی پیدا کنید؟ فهرستی از تمام آنچه که شما را به هراس می افکند، یادداشت کنید (مثلاً از اظهار عقیده می ترسید و یا از عصبانی شدن و ...)
32- کدامیک از ترس ها واقعی است و کدام غیرواقعی؟ آیا هنجارهای شخصیتی و باورهای ذهنی شما نیست که موجب ترس شما می شود (مثل کمال گرایی، اصرار بر آرام و خونسرد بودن، قوی بودن و ...)؟
 33- اگر شما وارد قلمرو امر و نهی ها شوید و قواعد را بشکنید و یا از این حد و مرز بگذرید، احساس ترس می کنید؟
34- برای از بین بردن این ترس چه اقداماتی باید انجام دهید و به چه نیرویی نیاز دارید تا بتوانید با این ترس ها مقابله کنید؟ تمام ترفندها و شگردهایی را که نیاز دارید، فهرست وار ذکر کنید.
 35- دو ستون رسم کنید. در ستون اول تمام صفاتی را که در خود سراغ دارید، بنویسید. در ستون دوم، صفات متضاد را بنویسید، صفاتی که شما مایل به قبول آنها نیستید. با توجه به پاسخ هایتان به سؤالات فوق، به پرسش های زیر پاسخ دهید.
 1- در دل شما چه می گذرد؟ ادراکات و احساسات شما کدام است؟ با خود و دیگران چگونه ارتباطی دارید؟
2- در ذهن شما چه می گذرد؟ باورها، اعتقادات، ارزش ها و افکار شما چیست؟
 3- از چه می ترسید؟ (از گزینه های زیر یکی را انتخاب کنید.)
 الف) ابراز خشم، برخورد کردن، ضعیف بودن                   ب) نیازمندی، شکست، سطحی بودن                 ج) درد و رنج، انحراف و کژروی، تهی و پوچ بودن
 4- نیازهای شما چیست؟ کدامیک از مجموعه های زیر را ترجیح می دهید؟
 الف) نیکوکاری، صلح و آرامش، قدرت                                ب) عشق، کارایی، اصالت
 ج) عقل و خرد، وفاداری، شادمانی
5- کدامیک از مکانیزم های دفاعی زیر را غالباً به کار می برید؟
 الف) واکنش سازی (تظاهر و وانمود کردن)، اعتیاد، انکار             ب) واپس رانی، همسان سازی، درون نگری ج) انزوا، فرافکنی، تصعید


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

نقش معلم در خود شکوفایی
خلاقیت و نوآوری محرک اصلی تمدن هاست. تلفن، اتومبیل، هواپیما، رادیو، تلویزیون، رایانه، اتوماتیک، الکترونیک، قدرت اتمی و مسافرت های فضایی و خلق ادبیات و انواع هنرها و ... نقاط عطفی از اختراعات و اکتشافات و نمودی ارزشمند از تفکر و ذهن خلاق بشر است. بنابراین، برای پیشرفت در صنعت، اقتصاد، سیاست و همه علوم، نیازمند تفکری خلاق و نوآور می باشیم; خلاقیتی که در ضمیر همه ما نهفته و در نحوه زندگی ما تأثیر دارد.
تحولات سریع عصر کنونی ما، نیازمند حل مسائل و مشکلات به گونه ای خلاق است. هرچند علم و توسعه و پیشرفت نیاز اولیه بشر امروزی است، ولی باید دانست که علم به خودی خود، ضامن حل بسیاری از مسائل و مشکلات آینده ای که ما با آن ها مواجه خواهیم شد نیست، تنها نیروی فوق العاده و قدرتمند خلاقیت است که می تواند مسائل و مشکلات را به طرز خارق العاده ای از سر راه بشر بردارد.1
روان شناسان در تعریف خلاقیت متفق القول نیستند و به خلاقیت از زوایای گوناگونی می نگرند; در گذشته محور بحث روان شناسان از خلاقیت «شخص خلاق یا فرایند خلاق» بود. امروزه نیز اگرچه بسیاری از اندیشمندان به خلاقیت به عنوان یک فرایند می نگرند، اما تعریف آنان از خلاقیت، مبتنی بر ویژگی «مولد بودن» است.
مک کینان در تعریف خلاقیت می نویسد: «خلاقیت عبارت است از حل مسأله به نحوی که ماهیتی بدیع و نو داشته باشد.»
ویلیامز می نویسد: «خلاقیت مهارتی است که می تواند اطلاعات پراکنده را به هم پیوند دهد، عوامل جدید اطلاعاتی را در شکل تازه ای ترکیب کند و تجارب گذشته را با اطلاعات جدید برای ایجاد پاسخ های منحصر به فرد و غیرمتعارف مرتبط سازد.»
آموزش و پرورش خلاقیت
در چند دهه اخیر پژوهش های بسیاری در زمینه خلاقیت انجام شده است. پژوهش های انجام شده در زمینه آموزش خلاقیت، عموماً به این نتیجه رسیده است که خلاقیت را هم می توان آموزش و هم پرورش داد.3
تورنس می نویسد: طی پانزده سال تجربه در مطالعه و آموزش تفکر خلاق، شواهدی دیده ام که نشان می دهد خلاقیت را می توان آموزش داد. فلدهوسن و همکارانش می گویند: پاسخ به این سؤال که «آیا می توان خلاقیت را آموزش داد؟» مثبت است. آنان روش های جالبی برای آموزش خلاقیت ارائه می دهند.4
تحقیقات نشان داده است که تمام انسان ها دارای قوّه خلاقیت هستند; برخی در یک زمینه دارای خلاقیت بیش تر و برخی در زمینه ای دیگر. خلاقیت می تواند به وسیله معلمان در دانش آموزان شکوفا گشته و یا از بین برود. بنابراین، باید محیط و فضای مساعدی برای رشد و پرورش قوّه خلاقیت دانش آموزان فراهم آورد.
کارل راجرز در این زمینه می نویسد: «روشن است که خلاقیت را نمی توان با فشار ایجاد کرد، بلکه باید به آن اجازه داد تا ظهور کند. همان گونه که زارع نمی تواند جوانه را از دانه بیرون بیاورد، اما می تواند شرایط مناسبی برای رشد دانه فراهم آورد. در مورد خلاقیت هم همین شرایط صادق است. باید زمینه ای مساعد برای رشد و توسعه خلاقیت فرزندان و دانش آموزان فراهم آورد. از جمله تجربیات من در روان شناسی این است که می توان با فراهم کردن امنیت روانی و آزادی، احتمال ظهور خلاقیت سازنده را افزایش داد.»[5
روشن است که هر کسی ممکن است در زمینه ای خاص خلاقیت داشته باشد. از هر کسی در هر زمینه نمی توان انتظار خلاقیت و ابتکار داشت. باید این بسترها و علایق و زمینه ها را شناسایی کرده و زمینه رشد آن ها را فراهم نمود.
ویژگی های افراد خلاق
روان شناسان ویژگی های افراد خلاق را مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند. در پژوهش هایی که توسط استینر (1965) و بارون (1969) و بارباراکلارک (1979) صورت گرفته، صفت های ذیل به عنوان ویژگی های افراد خلاق، که عموماً برخوردار از آن هستند، بیان شده است:
ـ دارای گنجایش ذهنی و فکری زیادی هستند (تیزهوش تر از دیگراننند);
ـ علاقه آن ها به مسائل علمی، هنری، فرهنگی و اجتماعی بیش تر و دامنه اطلاعات آن ها در این زمینه وسیع تر است;
ـ درباره مسائل انتزاعی، در مقایسه با مسائل عینی و ملموس، بهتر و عمیق تر می اندیشند;
ـ دوست دارند که در مباحثه عقیده خود را بیان کنند، ولی اصراری به تحمیل عقاید خود ندارند;
ـ انعطاف پذیرند و بیانشان دارای طنز است;
ـ علاقه به سؤال و پرسش دارند و بسیار کنجکاوند;
ـ محافظه کار نیستند و بیش تر ریسک پذیرند;
ـ علاقه های متنوع و فراوانی دارند و دارای فرایندهای غیرمتعارف فکری هستند;
ـ در فکر و عمل از اصالت و نوآوری بیش تری برخوردارند;
ـ دارای زندگی تخیلی بوده و درگیری بیش تری با رؤیاهای خیالی دارند;
ـ استقلال طلب بوده و دوست ندارند که از راه و روش زندگی دیگران پیروی کنند;
ـ اعتماد به نفس خوبی دارند و در مقابل ناکامی ها کم تر دلسرد و مأیوس می شوند;
ـ از معیارها، رسوم و ارزش های اجتماعی، که به نظرشان قابل قبول نیستند، کم تر پیروی کرده و بیش تر متکی به قضاوت شخصی خود هستند;
ـ در رابطه با دیگران رُک و صریح و درست کارند;
ـ به مسائل فلسفی همچون مذهب، ارزش ها، معنی زندگی و این قبیل امور توجه می کنند;
ـ بر غرایز خود تسلط بیش تری داشته، شخصیت رشد یافته تری دارند و کم تر دارای اختلال روحی و روانی می شوند;
ـ دارای حافظه ای قوی بوده و به جزئیات مسائل توجه دقیق دارند. توانایی انجام کارهای پیچیده را نیز دارند.
معلم و شیوه های پرورش تفکر اخلاق
تعلیم و تربیت به یک معنا عبارت است از رشد قوّه قضاوت صحیح در افراد. تقلید از دیگران یا پیروی از تمایلات و عادات، سبب رکود فکری و عجز او در برابر مسائل و مشکلات است. امروزه جامعه نیازمند افرادی است که فکر و خرد را حاکم بر اعمال و افکار خویش قرار می دهند و مشکلات را به گونه ابتکاری از سر راه خود برمی دارند. اجمالاً وظایف یک معلم در تحقق این هدف بدین شرح است:
1. دانش آموزان را به داشتن ایده های بکر و نو تشویق نماید; ایده هایی که کموبیش برای خود آن ها بکر است. ضمن پذیرش ایده های بکر، زمینه ابراز آن ها را فراهم کند. مثلاً، می توان از دانش آموزان خواست که به جای ارائه گزارش ساده از یک کتاب، آن را شخصاً ارزیابی کرده و هر نظری که درباره آن دارند بیان کنند و یا این که فصلی از فصل های سال را توصیف کنند به طور کلی، نقاشی های آزاد، مقاله نویسی و نگارش داستان های کوتاه، زمینه ایده فرد و تفکر خلاق در دانش آموزان را بهتر فراهم می کند.
2. مطالب درسی را به صورت مسأله و معما برای شاگردان طرح کند; مطالعه کتاب و یا گوش دادن به سخنان معلم، از برکردن حقایق علمی و تاریخی رشد قوه ابتکار شاگردان را به دنبال ندارد. معلم به جای بیان مطالب درسی یا ذکر حقایق. علمی، باید دانش آموزان را به طرح مسائل ترغیب کند.
3. معلم باید به دانش آموزان اجازه دهد تا مسائل، نظرات و ایده های خود را اعلام نمایند و این ایده ها را روی تخته کلاس درس نوشته و پس از طرح مسائل و ایده های خود به آنان اجازه دهد که این مسائل را نقد و بررسی نموده و مورد آزمایش قرار دهند.
شیوه های گوناگون تدریس
معلم باید در جریان تدریس و فرایند تعلیم و تربیت، شیوه های مختلفی را به کار برد; از جمله، روش حل مسأله، روش تهیه طرح یا پروژه، روش بحث آزاد و پروژه های گروهی و جمعی متناسب با موضوع و موقعیت درسی.
فعال شدن شاگردان در کلاس
کلاس های درس را می توان به جای «معلم محوری» به صورت «فراگیر محوری» اداره کرد; در کلاس فراگیر محوری، دانش آموز در امر یادگیری دخالت مستقیم و اساسی دارد. معلم راه های یادگیری را به شاگردان دیکته نمی کند، بلکه شیوه های مختلف یادگیری را پیش پای آنان قرار می دهد تا با استفاده از نیروی خلاقیت و ابتکار خود مسیر و روش یادگیری را جستوجو نمایند. به جای این که معلم برای دانش آموزان اطلاعات فراهم کند، بایستی آنان را در موقعیتی قرار دهد تا خود به جستوجوی اطلاعات بپردازند. معلم در این شیوه تدریس، راهنماست و نقش یاری دهنده و هدایتگر را ایفا می کند.
استفاده از روش بارش مغزی (brain Storming) (اسبورن 1975)
در روش بارش مغزی، پس از این که مسأله ای در کلاس ارائه شد، معلم از دانش آموزان می خواهد تا هر تعداد راه حل را که می توانند برای مسأله بنویسند. معلم پیش از ارائه همه راه حل ها به وسیله دانش آموزان، نباید هیچ گونه اظهارنظری در این خصوص بنماید. این روش، شبیه روش تداعی آزاد است که در روان کاوی مورد استفاده قرار می گیرد.8
ایجاد زمینه تفکر
معلم باید زمینه ای فراهم کند که همه دانش آموزان تفکر نمایند و بدون نگرانی تفکرات خویش را اظهار نمایند. هرچند شاگردان در فرایند تفکر ممکن است اشتباه کنند، اما مهم، تفکر و پرورش فکر است. در این گونه کلاس ها پاسخ صحیح و غلط شاگرد برای معلم ارزش یکسان خواهد داشت; زیرا به هر حال دانش آموز به تفکر واداشته شده است. به عبارت دیگر، باید به دانش آموزان اجازده داده شود تا اشتباهاتی را مرتکب شوند; زیرا ممکن است اشتباهات به بینش های مثمرثمری منتهی شوند.
معلم باید شرایط آموزشی را به گونه ای ترتیب دهد که شاگردان مطمئن شوند که اختلاف نظر آنان با معلم مشکلاتی برای آنان نخواهند داشت. به هیچ وجه نباید اندیشه های شاگردان را طرد نمود; چون در این صورت آنان به تفکر نخواهند پرداخت.
ارتباط با اذهان خلّاق
گرچه معلم تا حدّ زیادی می تواند ذهن دانش آموز را تحریک کند، اما این امر کافی نیست. گفتار و کردار هنرمندان، متفکران و رهبران مشهور از مهم ترین عوامل مؤثر در تحریک انرژی خلّاق در دیگران است. شاعران، مورخان، سیاستمداران و دانشمندان بزرگ، در قرون گذشته، از طریق آثار مکتوب خود با ما سخن می گویند. آتش خلاق آنان می تواند شعله آفرینش گری دانش آموزان را برافروزد و روح اشتیاق رقابت را در آنان بدمد. 10 برای پیش گیری از احساس حقارت دانش آموزان در برابر بزرگان، باید به آنان گفته شود که انسان های بزرگ هم از اول خلاق نبودند، بلکه با تلاش، پشتکار و پرورش این قوه توانسته اند ابتکارات، نوآوری ها و آفرینندگی را در وجود خود شکوفا سازند. با شناخت نحوه زندگی و مراحل رشد دانش آموزان، می توان از بروز و پیدایش این احساس در آن ها پیش گیری نمود.
تشویق اندیشه ها و پیشرفت های بکر و ناب
با پرسش های هرچند غیرمتعارف دانش آموزان، باید برخوردی دقیق و حساب شده داشت; اگر دانش آموزی ایده غیرممکنی را بیان کرد، به جای واقع گرایی باید در این تخیل دانش آموز وارد شد. مثلاً، اگر کودکی بگوید: سگِ من کتابی نوشته است، معلم جواب دهد: واقعاً؟! حتماً کتاب به مردم توصیه می کند که با سگ ها چگونه رفتار کنند. سپس بچه های دیگر می توانند اظهارنظر کنند که دنیا در نظر یک سگ ممکن است چگونه باشد و چطور می شود امور را بهبود بخشید و...
ـ باید به کودکان عملاً نشان داد که عقاید آنان مورد احترام است.
ـ اندیشه ها و راه حل های غیرمعقول برای مسائل را باید با احترام تلقی کرد.
فرصت داد تا به طور مستقل یاد بگیرند، آزادانه فکر کنند و به اکتشافات بپردازند.11
هنر پرسش
با طرح یک سؤال، راهی به سوی پاسخ های خلاق گشوده می شود. سیلورمن (1980) با مشاهده مستقیم معلمان کهنه کار و نیز کودکان تیزهوش، دریافت که آنان اطلاعات اندکی در اختیار دانش آموزان خود می گذارند. وی پی برد که این عالمان بیش تر وقت خود را صرف سؤال و پرسش از دانش آموزان می کنند تا درس دادن و معمولاً از پاسخ به پرسش های دانش آموزان اجتناب می کنند و با شگردی خاص، پرسش آنان را به خودشان بازمی گردانند و در این خصوص نظر خود آنان را جویا می شوند. این گونه معلمان، اغلب عادت دارند بازخوردهای بدون داوری در اختیار دانش آموزان خود قرار دهند. پاسخ های آنان را می پذیرند و به آن تمایل نشان می دهند. در عین حال، تلاش می کنند درباره این پاسخ ها داوری نکنند. بی تردید، نتیجه این نوع رفتار با دانش آموزان این است که آنان می کوشند تا خود را همواره ارزیابی کنند.
نوع پرسش های این معلمان، اغلب واگرا (چه اتفاق خواهد افتاد اگر...؟) است. آنان اغلب از دانش آموزان می پرسند: «چه چیز شما را وادار به چنین اندیشه ای کرد؟»12 نوع پرسش ها، باید به گونه ای عام باشد تا دانش آموزان بتوانند پیرامون آن قلم زنی کنند. مثلاً از دانش آموزان سؤال شود که «آسمان را توصیف کنید.» این جاست که دانش آموزان تلاش می کنند تا احساسات شخصی و تجربیات خود را بیان کنند.در پرتو پرسش از دانش آموزان است که یک معلم می تواند خلاقیت آنان را آزمایش کند.
شیوه های پرسش خلاق
شگرد خاص طرح سؤال وسیله ای است که استعداد خلاق کودکان را بارور می سازد.
1. به کارگیری قوه تخیل
یکی از شیوه هایی که می توان کودکان را بیش تر به تفکر خلاق واداشت، این است که به آنان کمک کنیم تا هر چیز را با به کارگیری قوّه تخیل و ابتکار خود به وضعیت دلخواه و مطلوب درآورند. از کودکان بخواهید اشیا را به شکلی که دوست دارند تبدیل کنند. در زیر، چند نمونه از این سؤالات که هر یک مربوط به یک شیء خاصی است، آمده است:
ـ اگر شیرین تر می بود، مزه بهتری نداشت؟
ـ اگر کوچک تر می بود، عالی تر نبود؟
ـ اگر سریع تر می بود، بهتر نبود؟
ـ اگر آرام تر بود، بهتر نبود؟
ـ اگر به عقب برمی گشت، جالب تر نبود؟
ـ اگر بزرگ تر می بود، راضی تر نبود؟
2. به کارگیری حواس دیگر
کودکان می توانند استعداد خلاق خود را با به کارگیری حواس خود، به طریق غیرعادی شکوفا سازند. برای مثال، از آنان می خواهیم که چشمان خود را بسته و آنچه را که در دست آنان قرار داده ایم، حدس بزنند. روش دیگر، این است که کودکان چشمان خود را بسته و آنچه را می شنوند حدس بزنند.هنگام انجام این تمرینات بایستی از کودکان دلایل حدسشان را نیز جویا شد. بدینوسیله، سرگرمی بیش تری به همراه یادگیری برای آنان فراهم کرده ایم.
3. طرح سؤالات انشعاب پذیر
برای کودکان سؤالاتی طرح کنید که به پاسخ های متفاوتی نیاز دارد، تا آنان برای پاسخ گویی از مهارت های تفکر خلاق خود کمک بگیرند.
در ذیل، چند مثال در زمینه مفهوم «آب» مطرح شده است:
ـ موارد استفاده آب کدامند؟
ـ چه چیزی در آب شناور می شود؟
ـ آب چه کمکی به ما می کند؟
ـ چرا آب سرد است؟
ـ چه چیزی موجب می شود که آب به شکل باران درآید؟
ـ چه چیزی زیر آب میورد؟
سؤالات کلی که انشعاب پذیرند و مفاهیمی چون: شن، یخ، دود، ماشین و یا عناوین مشابه را دربردارند، برای کودکان سرگرم کننده هستند. این گونه سؤالات، فکر کودکان را باز و انعطاف پذیر می کند.
4. شیوه «چه اتفاق می افتاد اگر...؟»
این شیوه، به وسیله بسیاری از معلمان به کار گرفته شده و موفقیت آمیز بوده است. البته، هدف آن است که با استفاده از کلاس های «فکر تؤأم با عمل» قوه ابتکار و تخیّل آنان را بیدار سازیم. برای نمونه از سؤالات زیر می توان استفاده کرد:
ـ چه اتفاق می افتاد اگر درختان موجود در جهان آبی رنگ بودند؟
ـ چه اتفاق می افتاد اگر تمامی اتومبیل ها کار نمی کردند؟
ـ چه اتفاق می افتاد اگر همه مردم لباس یکسان و یک رنگ می پوشیدند؟
ـ چه اتفاق می افتاد اگر همه سبزیجات طعم شکلات داشتند؟
ـ چه اتفاق می افتاد اگر هیچ ساعت دیواری یا مچی وجود نداشت؟
ـ چه اتفاق می افتاد اگر شما می توانستید پرواز کنید؟
ـ چه اتفاق می افتاد اگر همه مردمی که فردا صبح از خواب بیدار می شدند، جثه خود را دوبرابر می دیدند؟
5. به چند طریق مختلف...
نوع دیگر سؤالی که موجب رشد و گسترش تفکر خلاق یک کودک می شود این گونه سؤال ها است:
به چند طریق، یک قاشق مورد استفاده قرار می گیرد؟
به چند طریق یک دکمه می تواند مورد استفاده قرار گیرد؟
به چند طریق یک رشته نخ یا ریسمان می تواند مورد استفاده قرار گیرد؟
و...
6. سؤالات مختلف
ـ فرض کنید شما مبلغ یک میلیون دلار دریافت کرده و ظرف مدت 2 دقیقه بایستی آن را خرج کنید. فهرستی از روش های خرج کردن پول تهیه نموده و آن را با جواب دیگران مقایسه کنید.
ـ فرض کنید شما اولین شخصی هستید که با مردی که از کره مریخ ملاقات کرده و تنها 3 سؤال می توانید از او بپرسید. چه سؤالاتی را مطرح می کنید؟ سؤالات خودتان را با دیگران مقایسه کنید.
ـ فرض کنید شما به تنهایی به ملاقات رهبر معظم انقلاب اسلامی رفته اید، اولین سؤال شما از ایشان چیست؟
ـ تصور کنید شما می توانستید به مدت یک ساعت به جای هر فردی در جهان باشید، آن شخصیت چه کسی خواهد بود؟ شما چه کاری انجام خواهید داد؟ پاسخ های خود را با همکلاسی های خود مقایسه کنید.13



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

ADHD چیست؟ (نقص توجه / بیش فعالی)
دکتر مصطفی نجفی
فوق تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوان
       
تعریف
ADHD اختلالی است که در آن پر تحرکی، بی‌توجهی و رفتارهای ناگهانی بیشتر و شدیدتر از کودکان دیگر وجود دارد. 3 تا 5 درصد کودکان به این اختلال مبتلا هستند و در پسرها شایع‌تر است. ممکن است در بعضی بیشتر علائم پر تحرکی و رفتارهای ناگهانی و در گروهی علائم بی‌توجهی بیشتر دیده شود. علائم این بیماری قبل از 7 سالگی شروع می‌شود ولی اغلب در دوران مدرسه مشکلات جدی ایجاد می‌گردد.
علت
این بیماری سالهاست که شناخته شده و عوامل متعددی در ایجاد آن نقش دارند. به نظر می‌رسد علت آن بیشتر به نقص در تکامل سیستم اعصاب مربوط باشد. کودکان مبتلا احتمالا در قسمت‌هایی از مغز که مسؤول توجه، تمرکز و تنظیم فعالیت‌های حرکتی می‌باشد دچار نقص جزئی هستند. توارث و ژنتیک در این اختلال نقش دارد. همچنین در بعضی موارد در جریان حاملگی یا زایمان یا پس از آن صدمات جزئی به ساختمان مغز وارد می‌شود که می‌تواند باعث این مشکل گردد.  
علائم
مشکل اصلی کودکان ADHD عدم توانایی آنها در حفظ و تنظیم رفتارشان است، در نتیجه اغلب نمی‌توانند رفتار مناسبی که لحظه به لحظه با شرایط محیط هماهنگ باشد نشان دهند. خوابیدن و غذا خوردن آنها منظم نیست به نظر می‌رسد در همه چیز دخالت می‌کنند و مراقبت دائمی نیاز دارند. از نظر هیجانی ثبات ندارند، ناگهانی می‌خندند یا گریه می‌کنند و رفتارشان غیر قابل پیش‌بینی یا ارزیابی است. سریع از کوره در می‌روند و نمی‌توانند پیامدهای رفتارشان را پیش‌بینی یا ارزیابی نمایند. در فعالیت‌های خطرناک شرکت می‌کنند و احتمال صدمه دیدن آنها زیاد است. قبل از فکر کردن عمل می‌کنند، قبل از پایان سوال جواب می‌دهند، اشیا را پرتاب می‌کنند و ناخواسته به دیگران صدمه می‌زنند، پر فعالیت و پر تحرک هستند، هر لحظه در حال رفتن هستند، انگار موتوری درون بدن آنهاست که آنها را به حرکت دائمی مجبور می‌کند، نمی‌توانند آرام بنشینند و بی‌قرار هستند. اختلال تمرکز در این کودکان در کارهایی که فعالیت دائم و جدی مغزی را لازم دارد مشهودتر است. آنها ممکن است در تماشای تلویزیون، بازی با کامپیوتر و فعالیت‌های لذت‌بخش با کودکان دیگر تفاوتی نداشته باشند ولی در کارهایی که فعالیت مداوم مغزی و تمرکز لازم دارد (انجام تکلیف درسی) تفاوت آنها با کودکان دیگر نمایان می‌شود. به نظر می‌رسد مغز آنها اطلاعات محیطی را بیش از حد لازم می‌گیرد، یعنی در انتخاب توجه به اطلاعات ضروری و بی‌توجهی و حذف اطلاعات غیر ضروری ضعف دارد. رعایت قوانین منزل و مدرسه برای آنان مشکل است و برای پیروی از قوانین توجه بیشتری لازم دارند. در انجام تکلیف مدرسه، تمرکز روی درس، رعایت قوانین مدرسه و داشتن روابط اجتماعی مناسب با همکلاسی‌ها مشکل دارند. برای رسیدن به اهداف درازمدت برنامه‌ریزی نمی‌کنند.
عوارض
رفتارکودکان ADHD روی عملکرد آنها در خانواده، اجتماع مردم و مدرسه تاثیر سوء می‌گذارد و باعث واکنش‌های منفی اطرافیان، خانواده، کادر مدرسه و همسالان می‌شود. این رفتارها مشکلات جدی در مدرسه و اجتماع ایجاد می‌کند و باعث کاهش اعتماد به نفس و احساس بی‌کفایتی در این کودکان می‌گردد. ممکن است آنها از مدرسه و اجتماع متنفر گردند. کودکان طبیعی به خاطر رفتارهای مناسب و موفقیت‌های تحصیلی و اجتماعی زمینه زیادی برای تشویق شدن دارند و همین تشویق‌ها موجب پرورش اعتماد به نفس و عزت نفس در آنها می‌شود ولی کودکان دچار ADHD کمتر به این موفقیت‌ها دسترسی پیدا می‌کنند. کودکان ADHD ممکن است به صورت ثانویه دچار اختلالات ارتباطی، مشکلات تحصیلی، اضطراب، افسردگی و بزهکاری شوند.
سیر
سیر ADHD متنوع است. بهبودی درصورت وقوع معمولا بین 12 تا 20 سالگی رخ می‌دهد و بهبودی قبل از 12 سالگی نادر است. گاهی علائم در بلوغ بهبود یافته و گاهی نیز تا بزرگسالی ادامه می‌یابد. با افزایش سن پر تحرکی کمتر شده ولی اختلال تمرکز و رفتارهای ناگهانی می‌تواند باقی بماند. در 15 تا 20 درصد موارد علائم همراه با افزایش سن ادامه می یابد. بدون درمان تنها یک سوم تا نصف کودکان دچار ADHD می‌توانند با علائم خود در زندگی سازگار و منطبق باشند و بقیه مستعد بروز مشکلات ثانویه خواهند بود.
  درمان
درمان هایی که برای کودکان ADHD به کار می رود می توانند به چهار گروه تقسیم گردد :
  آموزش والدین
  آموزش آموزگاران
  استفاده از کلاس‌های مخصوص
  درمان دارویی و درمان‌های روان‌شناختی
آموزش والدین و معلمین بخش مهمی از درمان را تشکیل می‌دهد و شامل دو بخش است.
آموزش برای شناخت بیماری
آموزش برای به‌کارگیری روش‌های درمانی  
والدین باید این بیماری را به عنوان یک نقص خفیف در مراحل اولیه رشد مغز دانسته و به کودک خود به دید کودکی تنبل، نافرمان، شرور و فضول که اگر بخواهد می‌تواند رفتاری طبیعی داشته باشد نگاه نکنند، بلکه او را کودکی بدانند که تلاش می‌کند با ناتوانی خود که خارج از کنترلش است، کنار بیاید.  
والدین باید راه‌های دیگری برای تشویق، تقویت اعتماد به نفس و ایجاد احساس موفقیت در کودکشان بیابند. فعالیت‌های ورزشی، هنری، فنی، اجتماعی می‌تواند فرصت‌هایی برای نمایان کردن توانایی‌های این کودکان ایجاد نماید. این فعالیت‌ها بالطبع تشویق بیشتری به دنبال داشته و می‌تواند آثار منفی حاصل از تجربه‌های بد قبلی (شکست‌ها، طرد شدگی، تنبیه‌ها و ...) را بکاهد و جایگزین آن گردد. البته والدین نباید تصور کنند که کودکانشان به دلیل این ناراحتی مسؤول اعمال نامطلوب و خلاف خود نیستند، بلکه کودک می‌باید اینگونه رفتارها را جبران کند. برای اینکه کودکان ADHD قوانین را بیاموزند و از آن پیروی نمایند لازم است قوانین را برای آنها واضحتر، در فواصل کمتر و دفعات بیشتر بیان کنیم و سیستم تشویق و تنبیه قوی‌تری را با آن همراه نماییم.  
برخورد مناسب با کودکان دچار ADHD به زمان، پشتکار، کوشش، مداومت و همکاری و هماهنگی زیادی نیاز دارد و به همین دلیل مربیان و والدین باید همواره روحیه‌ای با نشاط، شاداب، طنزپرداز و شوخ طبع را در خود حفظ نمایند.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

35 نکته طلائی در افزودن عزت نفس
عزت نفس و روشهای افزایش آن در دانش آموزان
یکی از دلایل عمده بسیاری از اختلالات رفتاری و شخصیتّی در کودکان و نوجوانان، ضعف در اعتماد به نفس و احساس خودارزشمندی (عزت نفس) است، بنابر این امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از این اختلالات، پرورش و تقویّت احساس عزت نفس و اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان، نقش بسزایی ایفا می کند. از این رو با توجه به اهمیّت عزت نفس در رشد شخصیت و سلامت روانی کودکان و نوجوانان، در جهت تقویت و افزایش آن، موارد زیر به والدین و دست اندرکاران تعلیم و تربیّت توصیه می شود:
1-روحیه دینی و ایمان مذهبی را در کودکان و نوجوانان تقویت کنید.
2- سعی کنید در برخورد با کودکان و نوجوانان، توانمندی های آنها را مورد نظر قرار دهید، نه ناتوانی ها را.
3-  زمینه کسب تجربه های خوشایند از فعالیت های مستقل و آزاد را برای آنها فراهم کنید.
4- تجربه های موفقیت آمیز آنان را افزایش دهید.
5-قدرت تحمّل کودکان و نوجوانان را برای مواجه شدن با ناکامی های احتمالی افزایش دهید.
6- رفتار مصمّم و مطمئن و در عین حال مطلوب کودکان و نوجوانان را تقویت کنید.
7- کودکان و نوجوانان را در کنترل احساسات و عواطف خود یاری دهید.
8-مهارتهای اجتماعی کودکان و نوجوانان کمرو و فاقد اعتماد به نفس را افزایش دهید.
9- آنان را با الگوهای رفتاری مطلوب آشنا کنید.
10-از انجام هر گونه رفتار تنبیهی و تحقیرآمیز درباره ی دانش آموزان خودداری کنید.
11- از مقایسه کردن دانش آموزان بپرهیزید و تفاوتهای فردی را مورد نظر قرار دهید.
12-در برخورد با کودکان و نوجوانان، ملایم و منطقی باشید.
13- اجازه ابراز وجود را به دانش آموزان خویش بدهید و به نظریات آنها احترام بگذارید.
14- نظریات خویش را به دانش آموزان تحمیل نکنید و آنها را به صورت ساده و عینی، قابل لمس و درک برای آنان توضیح دهید.
15- به دانش آموزان درحد توانایی هایش مسئولیت بدهید.
16- در انجام کارهای روزانه، آنها را هدایت، ارشاد و تشویق کنید.
17- به آنها در حد لزوم اجازه فعالیّت و بازی دهید.
18-در برخورد با آنان حالت پذیرندگی، و نه طردکنندگی داشته باشید.
19-از وابسته کردن بیش از حد دانش آموزان به خودتان بپرهیزید.
20-آنها را هیچ گاه با موضوعات خرافی نترسانید.
21-بین دانش آموزان تبعیض قائل نشوید و با آنان یکسان رفتار کنید.
22-هر چه که آنها می خواهند به راحتی و سریع در اختیار شان نگذارید، به او فرصت دهید تا ارزش به دست
آوردن و لذّت استحقاق داشتن را درک کند.
23-نسبت به احساسات و عواطف کودکان یا نوجوانان خود، بی تفاوت نباشید، آنها را به گرمی بپذیرید و تا حد امکان آنها را یاری کنید.
24-با آنها همانند دوستان صمیمی رفتار کنید.
25-توجه داشته باشید که مشاجرات لفظی در خانه (میان پدر و مادر) در روحیه یا رفتار کودک یا نوجوان منعکس
می شود.
26-به سرگرمی ها و تفریحات مناسب در زندگی کودکان اهمیت دهید و نسبت به آنها بی تفاوت نباشید.
27-محبّت شما نسبت به فرزندتان به صورت تظاهرات سطحی ابراز نشود. خالص ترین و سالم ترین محبت در تلاشی که به طور روزمره برای اعطای اعتماد به نفس و استقلال به فرزندتان به عمل می آورید، جلوه گر می شود.
28-در محبّت کردن به کودکان، راه افراط یاتفریط را در پیش نگیرید، محبت متوسط توأم با صمیمیّت، اثر فراوانتری دارد.
29-به فرزندتان احساسی بدهید که بداند دوست داشتنی و قابل احترام است، اما هرگز با او نوزادوار رفتار نکنید.
30-توقعات کودکان را در حدّ معقول و درست برآورده سازید.
31-هیچ گاه آنها را با القاب نامناسب صدا نزنید و از مسخره کردن آنها به طور جدی بپرهیزید.
32-در پرورش استعدادهای بالقوه دانش آموزان جدیّت به خرج دهید.
33-در شرایط آموزشی، بر فعالیت دانش آموزان در یادگیری تأکید شود نه بر پیشرفت آنان، زیرا تأکید بر فعالیت یادگیری، به جای تأکید بر درستی و نادرستی پاسخ، برانگیزنده ی کوششهای دانش آموزان است.
34-رقابت میان دانش آموزان برای کسب نمره کاهش یابد. تحقیقات نشان داده است، در موقعیّت های آموزشی که میان دانش آموزان رقابت وجود دارد، حتّی دانش آموزانی که عزّت نفس بالایی دارند، با شکست روبه رو می شوند و به دنبال آن انتقاد از خود در آنها افزایش می یابد.
35-برای آن که کودکی با عزّت نفس بالا پرورش دهیم، باید خود دارای عزّت نفس شایان توجّهی باشیم.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

هوش هیجانی
هوش هیجانی د‌ر برد‌ارند‌ه‌ی آگاهی، تنظیم و بیان د‌رست د‌امنه‎ای
از هیجانات است. لذا توانایی شناخت، ابراز و کنترل این هیجانات یکی از ابعاد‌ مهم
هوش هیجانی است و ناتوانی فرد‌ د‌ر هر کد‌ام از این توانایی‎ها منجر به اختلالاتی
نظیر اختلالات اضطرابی و خلقی خواهند‌ شد‌ که حاکی از نقص خود‌گرد‌انی هیجانی است
که ویژگی کلید‌ی هوش هیجانی است. بنابراین تا آنجا که ممکن است ما باید‌ این
مهارت‎های هوش هیجانی را که مبنای آن‌ها شناخت د‌قیق هیجانات و کنترل و تنظیم آن‌ها
است به کود‌کان آموزش د‌هیم تا احتمال بروز این اختلالات را کاهش د‌اد‌ه و از این
طریق عملکرد‌ آن‌ها بهبود‌ یابد‌ (شامراد‌لو، 1383).
سال‌هاست که جد‌ی‎ترین
نظریه‎پرد‌ازان هوشبهر کوشید‌ه‎اند‌ تا احساسات را به حیطه هوش وارد‌ کنند‌ به جای
آن‌که عواطف و هوش را د‌و نقطه متضاد‌ ناهمساز د‌ر نظر بگیرند‌. از این رو، ال. ای
ثراند‌ایک روان‌شناس نامد‌اری که د‌ر د‌هه‎های 1920 و 1930 د‌ر همگانی کرد‌ن نظریه
هوشبهر نقش مهمی د‌اشت د‌ر مقاله‎ای د‌ر روزنامه‌ی هارپر اظهار د‌اشت: «هوش اجتماعی
یعنی توانایی د‌رک د‌یگران و عمل کرد‌ن عاقلانه د‌ر ارتباط‌های بشری». ثراند‌ایک
معتقد‌ بود‌ که هوش از یک مولفه تشکیل نشد‌ه است چرا که نمی‎توان با یک هوش
توانایی‌های انسان را سنجید‌. به همین د‌لیل او سه نوع هوش را مطرح می‎کند‌: «هوش
اجتماعی، هوش عینی و هوش انتزاعی». به نظر وی هوش اجتماعی عبارت از توانایی د‌رک
د‌یگران و برقراری رابطه مناسب با آن‌ها است. از این نقطه نظر فرد‌ باهوش کسی است
که د‌ر هنگام قرار گرفتن د‌ر یک جمع بتواند‌ احساسات و عواطف د‌یگران را به خوبی
د‌رک و با آن‌ها رابطه خوبی برقرار کند‌ (خسروجاوید‌، 1381).
وکسلر (1940؛ به
نقل از بار - اون، 1997) نیز بر ابعاد‌ غیرعقلانی هوش عمومی تاکید‌ کرد‌ه است،
عبارت زیر بیانگر تاکید‌ وکسلر بر مفهوم هوش هیجانی است:
«سوال اصلی این است که
آیا توانایی‌های غیرعقلانی، یعنی توانایی‌های هیجانی و فطری عوامل قابل قبولی برای
هوش کلی می‎باشد‌؟ من کوشید‌ه‎ام نشان بد‌هم که علاوه بر عوامل عقلانی، عوامل
غیرعقلانی وجود‌ د‌ارد‌ که تعیین کنند‌ه هوش‎اند‌، چنان‌چه مشاهد‌ات آتی تایید‌
کنند‌ه این فرضیه باشد‌، نمی‎توان فرض کرد‌ که بتوان هوش کلی را بد‌ون لحاظ کرد‌ن
عوامل غیرعقلانی محاسبه کرد‌».


ادامه مطلب...


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

هوش هیجانی
هوش هیجانی د‌ر برد‌ارند‌ه‌ی آگاهی، تنظیم و بیان د‌رست
د‌امنه‎ای از هیجانات است. لذا توانایی شناخت، ابراز و کنترل این هیجانات یکی از
ابعاد‌ مهم هوش هیجانی است و ناتوانی فرد‌ د‌ر هر کد‌ام از این توانایی‎ها منجر به
اختلالاتی نظیر اختلالات اضطرابی و خلقی خواهند‌ شد‌ که حاکی از نقص خود‌گرد‌انی
هیجانی است که ویژگی کلید‌ی هوش هیجانی است. بنابراین تا آنجا که ممکن است ما باید‌
این مهارت‎های هوش هیجانی را که مبنای آن‌ها شناخت د‌قیق هیجانات و کنترل و تنظیم
آن‌ها است به کود‌کان آموزش د‌هیم تا احتمال بروز این اختلالات را کاهش د‌اد‌ه و از
این طریق عملکرد‌ آن‌ها بهبود‌ یابد‌ (شامراد‌لو، 1383).
سال‌هاست که جد‌ی‎ترین
نظریه‎پرد‌ازان هوشبهر کوشید‌ه‎اند‌ تا احساسات را به حیطه هوش وارد‌ کنند‌ به جای
آن‌که عواطف و هوش را د‌و نقطه متضاد‌ ناهمساز د‌ر نظر بگیرند‌. از این رو، ال. ای
ثراند‌ایک روان‌شناس نامد‌اری که د‌ر د‌هه‎های 1920 و 1930 د‌ر همگانی کرد‌ن نظریه
هوشبهر نقش مهمی د‌اشت د‌ر مقاله‎ای د‌ر روزنامه‌ی هارپر اظهار د‌اشت: «هوش اجتماعی
یعنی توانایی د‌رک د‌یگران و عمل کرد‌ن عاقلانه د‌ر ارتباط‌های بشری». ثراند‌ایک
معتقد‌ بود‌ که هوش از یک مولفه تشکیل نشد‌ه است چرا که نمی‎توان با یک هوش
توانایی‌های انسان را سنجید‌. به همین د‌لیل او سه نوع هوش را مطرح می‎کند‌: «هوش
اجتماعی، هوش عینی و هوش انتزاعی». به نظر وی هوش اجتماعی عبارت از توانایی د‌رک
د‌یگران و برقراری رابطه مناسب با آن‌ها است. از این نقطه نظر فرد‌ باهوش کسی است
که د‌ر هنگام قرار گرفتن د‌ر یک جمع بتواند‌ احساسات و عواطف د‌یگران را به خوبی
د‌رک و با آن‌ها رابطه خوبی برقرار کند‌ (خسروجاوید‌، 1381).
وکسلر (1940؛ به
نقل از بار - اون، 1997) نیز بر ابعاد‌ غیرعقلانی هوش عمومی تاکید‌ کرد‌ه است،
عبارت زیر بیانگر تاکید‌ وکسلر بر مفهوم هوش هیجانی است:


ادامه مطلب...


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:24 عصر

هوش هیجانی

سلام حتما تا به حال نام EQ یا هوش هیجانی به گوشتان خورده.
اکثر دانشجویان سوالات زیادی در این مورد دارند ولی بیشتر مواقع جواب درست و کاملی
دریافت نمی کنند . با گسترش مطرح کردن این موضوع در محافل مختلف من تصمیم گرفتم که
مطلبی جامع، خلاصه و قابل فهم از منابع مختلف در این مورد بنویسم به همراه تست های
سنجش EQ که در آخر مطلب آورده ام . البته متذکر می شوم که شخصا همه مطالب یا
تستهای آورده شده را به طور قطعی نمی پذیرم ، زیرا در روانشناسی هیچ چیز قطعی و
مطلق وجود ندارد.

ابتدا بهتر است بدانیم که اصلا هوش چندگانه
چیست؟
هنگامی که واژه «هوش» به گوش ما می‌خورد معمولاً مفهوم ضریب‌هوشی ( IQ )
به ذهنمان می‌آید. هوش معمولاً به عنوان توانائی‌های بالقوه عقلانی تعریف می‌شود.
چیزی که ما با آن زاده می‌شویم، چیزی که قابل اندازه‌گیری است و ظرفیتی که تغییر
دادن آن دشوار است. امّا در سال‌های اخیر دیدگاه‌های دیگری نسبت به هوش پدید آمده
است. یکی از این دیدگاه‌ها، نظریه هوش چندگانه است که توسط هاوارد گاردنر،
روان‌شناس دانشگاه هاوارد، ارائه گشته است. طبق نظریه گاردنر، برای به دست آوردن
تمام قابلیت‌ها و استعدادهای یک فرد، نباید تنها به بررسی ضریب هوشی پرداخت بلکه
انواع هوش‌های دیگر او مثل هوش موسیقیایی، هوش درون فردی، هوش تصویری-فضایی و هوش
کلامی- زبانی نیز باید در نظر گرفته شود.


ادامه مطلب...


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ