سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که خود رأى گردید به هلاکت رسید ، و هر که با مردمان رأى بر انداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


رابطه اخلاق و تربیت چگونه است؟
پیش از ورود به بحث، لازم است مفهوم «اخلاق‏» و «تربیت‏» و نیز موضوع، روش و هدف «علوم تربیتی‏» و «علم اخلاق‏» را بررسی کنیم. از آنجا که این مفاهیم بر حسب بینشهای مختلفی تعریف شده است و عدم تفکیک حدود و ثغور آنها، سؤالها و مشکلات متعددی را در فضای علمی تعلیم و تربیت و اخلاق ایجاد کرده است، از سوی دیگر، برخی از مؤلفان در مقام تبیین رابطه اخلاق و تربیت، در پی خلط مفاهیم، به استنتاجهای نادرستی رسیده‏اند، پس ایضاح و تبیین مفاهیم می‏تواند برخی از این استنتاجهای نادرست را نشان دهد و راه را بر خطاهای احتمالی آتی ببندد. غالبا در این مقوله‏ها دو خطا رخ می‏دهد; یکی از ناحیه عدم تفکیک و توضیح کامل واژه و مفاهیم، و دیگری در تعیین جایگاه شایسته‏ای که از آن انتظار پاسخ داریم. در این مختصر می‏کوشیم در هر دو قسمت توضیحاتی دهیم:
مفهوم تربیت
تربیت از ریشه ربو گرفته شده است، و از باب تفعیل است. در این ریشه، معنای زیادت و فزونی لحاظ شده است; بنابراین، واژه تربیت‏با توجه به ریشه آن، به معنای فراهم کردن زمینه فزونی پرورش است. معادل آن ( Education ) دارای دو ریشه است‏به این شرح: [ Educare ] که به معنای «تغذیه‏» یا خوراک دادن است و [ Educere ] که به معنای «بیرون کشیدن‏»، «رهنمون به‏» و «پروراندن‏» است. بدین ترتیب، ریشه دو واژه [ Education ] و «تربیت‏» معنایی کمابیش یکسان دارند.
از تاریخچه معانی این دو واژه و تطور مفهومی آنها که بگذریم، اکنون Educat ion دارای چهار معنای عمده است. برخی از این معانی، در زبان فارسی کاربرد نداشته است، اما به تبع ترجمه کتابها، در زبان فارسی کاربردی پیدا کرده است و بار معنای تازه‏ای بر آن افزوده شده است.
این چهار معنای عمده عبارتند از:
1 - تربیت‏به معنی مؤسسه و نهاد آموزشی;
2 - تربیت‏به معنای محتوا و برنامه آموزشی;
3 - تربیت‏به معنای عمل و جریانی که در حیات انسانی به چشم می‏خورد;
4- تربیت‏به معنای محصول و نتیجه تربیت.
تربیت‏به معنای سوم، فرایندی پیچیده دارد و دارای جنبه‏های گوناگونی است. در واقع، معانی دیگر به یکی از این جنبه‏های گوناگونی است. در واقع، معانی دیگر به یکی از این جنبه اشاره دارد. بدین سبب، این معنای تربیت‏بیشتر محل نقد و نظر بوده است. فلاسفه و متفکران زیادی در تاریخ اندیشه در این باره به طور صریح یا ضمنی اظهار نظر کرده‏اند; بویژه با ورود علوم تربیتی به دانشگاهها، اظهار نظرها درباره مفهوم تربیت رو به فزونی گذاشت. کتابهای زیادی برای تدریس در دانشگاهها تدوین و تالیف گردید که عمدتا با بحث درباره «مفهوم تربیت‏» آغاز می‏شود. شیوه معمول مؤلفان چنین است که تعریف صاحبنظران را درباره تربیت‏بیان کنند. آنگاه با نقد و بررسی آن، تعریفی که با بینشهای از پیش ساخته و پرداخته مؤلف، هماهنگی دارد، مطرح و ابرام می‏گردد. شیوه دیگری که مؤلفان و عالمان، برای تفسیر تربیت در پیش گرفته‏اند این است که تربیت را مجموعه اعمالی در نظر می‏گیرند این است که تربیت را مجموعه اعمالی در نظر می‏گیرند و با نظر به عناصر موجود در آنها و انواع مناسبات و تعاملهای بین عناصر، تلاش می‏کنند آنها را تبیین کنند.
این رویکرد تا کنون موفق شده است که بعضی از مناسبات و روابط بین عناصر را - که گریزی از پذیرش آنها نیست - نشان دهد، و مهمترین مشخصه آن این است که محتوای هیچ مکتب خاصی را همراه ندارد.
بنابراین، می‏توان تفاسیر مختلف درباره تربیت‏به دو دسته کلی تقسیم کنیم: دسته اول رویکردی است که جهان هستی را در قالب نظم مشخص ریخته و تربیت را هماهنگ با این نظام و قالب تفسیر می‏کند. این رویکرد خود نیز به دو دیدگاه فرعی تقسیم می‏شود: رویکردی که تربیت را با اسلوب فلسفی مطالعه می‏کند و به طور طبیعی جنبه‏های خاصی از تربیت را (مانند هدف غایی) توضیح می‏دهد. دوم رویکردی که تربیت را به روش تجربی مطالعه می‏کند. این رویکرد، رشد ذهنی، جسمی، عاطفی و اجتماعی دانش‏آموز و نیز نهاد مدرسه، رابطه جامعه و مدرسه و مسائل از این دست را به گونه‏ای عینی‏تر و ملموستر وجهه همت‏خود قرار می‏دهد و با توجه به آنها، تربیت را توصیف و تبیین می‏کند.
دسته دوم، رویکردی است که سعی می‏کند تربیت صرف را مطالعه می‏کند. یعنی مطالعه واقعیتهای متناظر با این مفهوم آنچنانکه هست، نه آنچنانکه داوریهای ما ایجاب می‏کند شاید بهترین تعریف از این نوع را «گاستون میالاره‏» به دست داده باشد. وی با تجزیه و تحلیل سه عنصر مربی، متربی و محیط تربیتی، و نیز مناسبات و تعاملهای این سه عنصر با هم، تربیت را چنین تعریف می‏کند: «امر تربیتی عملی است که روی یک فرد یا گروهی از افراد اعمال می‏شود، یا عملی است که گروهی از افراد، آن را می‏پذیرند...» او پس از این توصیف ساده، خصایص یک تربیت‏خوب را چنین بیان می‏کند:
«1 - مجموعه منسجمی فرایندهایی از سوی معلم که از یک سو با اهداف تعیین شده و از سوی دیگر با قوانین زیست‏شناختی و روان شناختی روان - جامعه شناختی که بر عمل شاگر حکمفرماست‏برابری کند و هماهنگ باشد;
3 - منظومه‏ای از «برگردان عمل‏» یا «عمل مؤثر در گذشته‏» (یعنی ارزیابی به وسیعترین معنا) که به وسیله آن بتوان مسیرها را پیوسته اصلاح کرد و معلم و شاگرد و فرایندهای تربیتی را به نحوی بیش از پیش صریح، با یکدیگر منطبق ساخت و اهداف انتخاب شده و مجموع منظومه را مورد سؤال قرار داد.
پداگوژی (علم تعلیم و تربیت; ( Pedagogy در قرن نوزدهم، با پیشرفت علوم انسانی در زمینه‏های روان‏شناسی و جامعه‏شناسی، بعضی از عالمان تعلیم و تربیت درصدد برآمدند تا واقعیتها و موقعیتهای تربیتی را به شیوه علمی مطالعه کنند و برای بررسی مسائل تربیتی، طرحی نو ارائه کنند. از این رو، بین «تربیت‏» که به عمل اطلاق می‏شود و «دانش تربیت‏» که به مطالعه آن می‏پردازد فوق گذاشتند و سعی کردند شرایطی را که دانش تربیت را از عمل تربیت متمایز می‏سازد، برشمارند و واقعیتها و موقعیتهای تربیتی را به شیوه تجربی مطالعه کنند. تاریخچه این کاوشها و کوششها خود بحث مفصلی می‏طلبد. آنچه در اینجا می‏توان گفت این است که دانش تربیتی تجربی، به عنوان رشته علمی منفردی با معضلات متعددی ثبوتا و اثباتا مواجه است. فعلا مراد ما از علوم تربیتی، علمی تجربی همسنگ و همطراز با دیگر رشته‏های علمی مانند روان‏شناسی و جامعه‏شناسی، نیست; بلکه غرض ما از علوم تربیتی، مجموعه بحثهای رایجی است که متشکل از مباحث روان‏شناسی تربیتی، جامعه‏شناسی آموزش و پرورش، و حتی تاریخ آموزش و پرورش، تاریخ آرای تربیتی، فلسفه آموزش و پرورش و تفکر درباره آینده آموزش و پرورش است. به این معنا، علوم تربیتی از جنبه‏های مختلف قابل تقسیم است:
1 - علومی که رو به گذشته دارند. این علوم، روشهای تربیتی، آرای تربیتی و نهاد تعلیم و تربیت را در آینه گذشته تحقیق و بررسی می‏کند (علوم تاریخی).
2 - علومی که به بررسی پدیدهای تربیتی «آنچنان که هست‏» می‏پردازد. (علوم توصیفی)
3 - علومی که روشها و تکنیکهای برای انتقال معلومات و تغییر نگرشها نشان می‏دهد. (علوم تجویزی)
4 - علومی که به تفکر درباره آینده تربیت می‏پردازد. در این دسته، مسائلی از این دست مورد بررسی قرار می‏گیرند: تعیین غایات تربیتی دارای انسجام درونی و بیرونی، تجزیه و تحلیل مفاهیم، تعیین پیشفرضهای عمل مربی، تحقیق درباره امکان تربیت، بیان اصول و مبانی تربیت، پیش‏بینی شرایط آینده با توجه به معارف کنونی و با توجه به تغییرات.
با توجه به آنچه بیان شد، موضوع علوم تربیتی، واقعیتها و موقعیتهای تربیتی یعنی معلم، شاگرد، محیط و تعاملهای بین آنهاست و روش تحقیق در علوم تربیتی نیز، چند نوع پژوهش با شیوه‏های خاص هر یک می‏باشد.
صاحبنظران و عالمان تربیت عموما اهداف زیر را برای علوم تربیتی بسر می‏شمارند:
1 - تجزیه و تحلیل دقیق عامل «مربی‏»، «متربی‏»، «محیط‏» و کشف مناسبات و تعاملهای آنها یا یکدیگر.
2 - کشف اصول و تعیین پیشفرضها و مبانی تعلیم و تربیت و نیز تعیین غایات تربیتی.
3 - ارائه الگوها و روشها برای هدایت و راهنمایی عمل به جریان امر تربیت.
حال با دقت در این اهداف می‏توان گفت که، بالا بردن کیفی و کمی عمل مجریان و دست اندر کاران امر تربیت، هدف غایی علوم تربیتی است.
در باب اخلاق نیز ارائه تعاریف مشخصی از آنچه امروزه به نام اخلاق مطرح است ما را از دام بسیاری مغالطه‏ها می‏رهاند.
اخلاق
«اخلاق‏» جمع «خلق‏» و «خلق‏» است و در لغت‏به معنای سجیه، سرشت و صفات باطنی آمده است. علمای اخلاق نیز تعریفی قریب به همین معنای لغوی از اخلاق کرده‏اند. در نظر آنان، «خلق‏» سجیه و سرشتی است که در نفس ملکه شده است و افعال بدون نیاز به فکر و تامل از او صادر می‏شود.
امروزه رای غالب در تشخیص گزاره‏های اخلاقی، چنین بیان شده است: گزاره اخلاقی، گزاره‏ای است که مسندالیه آن، فعل ارادی اختیاری انسان، و مسند آن یکی از هفت مفهوم «خوب، بد، باید، نباید، ثواب، خطا و وظیفه‏» باشد. دانشهایی که گزاره‏های اخلاقی را مطالعه می‏کنند. چهار دسته‏اند، که به سه دسته اول، علم اخلاق اطلاق می‏شود:
1 - علم اخلاق توصیفی ;( Descripitive movality ) علمی که گزاره‏های اخلاقی را درباره یک قوم و ملت، درباره یک مکتب اخلاقی و نظام خاص، درباره یک گروه و صنف و یا درباره یک فرد خاص توصیف می‏کند و روشی آن تجربی - نقلی است. که بر اساس سنخ مدعای تجربی بودن یا نقلی بودن، فرق دارد; مثلا بیان می‏کند که ربا در اسلام حرام است، یا خودسوزی زن برای شوهر در نزد برخی از اقوام هند ممدوح است.
2 - علم اخلاق هنجاری ;( Normative morality ) علیم که گزاره‏های اخلاقی را بدون انتساب به قومی یا فردی و یا مکتبی بیان می‏کند; مثل «دروغ بد است‏» یا «احسان به زیر دست‏خوب است‏».
3- علم پداگوژی ( Pedayog ) یا علم تعلیم و تربیت; این دانش به ارائه روشها می‏پردازد. فرض کنیم که در اخلاق هنجاری گفتیم که «دروغ بد است‏»; در این دانش بحث می‏کنیم که چگونه فرد مبتلا به دروغگویی را معالجه کنیم (کاربرد واژه پداگوژی که به معنای علم تربیت اخلاقی و به معنای اعم از تربیت اخلاقی - که حتی تربیت‏بدنی را هم شامل می‏شود - مربوط است‏به تاریخچه این واژه که در گذشته به معنای اول به کار رفته، ولی امروزه کاربرد اعم آن رایج و شایع است).
4 - فلسفه اخلاق ;( Analytic morality ) این دانش پیشفرضها و مبادی تصوری و تصدیقی اخلاق هنجاری را مورد نقادی و بررسی قرار می‏دهد و در واقع، پشتوانه‏ای نظری برای گزاره‏های اخلاقی فراهم می‏کند; برای مثال، بحث از ماهیت «خوب و بد»، «باید و نباید»، و مفاهیم دیگر که در علم اخلاق واضح و روشن تلقی می‏شوند، بر عهده این رشته از اخلاق پرسشهای عمده‏ای در علم اخلاق مطرح است و هدف علم اخلاق، پاسخ به چنین پرسشهایی است; مثلا آیا زیستن اخلاقی ممکن است؟ غایت زندگی اخلاقی چیست؟ کدام فعل، خوب و کدامیک بد است؟ آیا تغییرات اجتماعی،حکم اخلاقی را تغییر می‏دهد؟ اگر برنامه‏ای برای سیر و سلوک لازم است، این برنامه کدام است؟
این گونه طرح بحث، بیشتر از سوی دانشمندان غربی صورت گرفته است و تفاوتهایی با مباحث اخلاقی عالمان مسلمان دارد. یکی از تفاوتهای بارز، در ناحیه موضوع علم اخلاق است. موضوع اخلاق به نظر برخی از عالمان مسلمان، صفات نفسانی و به نظر برخی، صفات و افعال نفسانی است و نظری مبنی بر اینکه افعال به تنهایی موضوع علم اخلاق است، نداریم. اما نظر رایج در فرهنگ غرب این است که موضوع علم اخلاق، افعال است نه صفات.
تفاوت دیگر، در نحوه تنظیم مباحث است، عالمان مسلمان عموما با اجمال گویی برخی مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق را در آغاز کتابها، و بحث و روشها را در ضمن بیان مسائل مطرح کرده‏اند، و مسائل بسیاری را نیز با اعتقاد به بداهت آنها یا به سبب عدم مطرح بودن در آن زمان، در کتابها نیاورده‏اند.
نتیجه
1 - بین تریبت در مقام عمل، و دانش تربیت، فرق است. تربیت در مقام عمل امری است که روی فرد یا گروهی از افراد اعمال می‏شود یا فرد یا گروهی از افراد، آن را می‏پذیرند; اما دانش تعلیم و تربیت‏یک رشته علمی است که واقعیتها و موقعیتهای تربیتی را تحقیق و بررسی می‏کند و امروزه مشروعیت‏خود را در عرصه علوم به اثبات رسانده است.
وجود علایق خاص، ترتیب سؤالها و نحوه پاسخ دهی به پرسشها، چارچوب مفهومی خاصی را فراهم می‏کند که آن را از دیگر علوم متمایز می‏سازد.
تمایز بین تربیت در مقام عمل و دانش تربیت، ما را در تعیین جایگاه شایسته‏ای که از انتظار پاسخ داریم، کمک می‏رساند. مثلا این پرسش که «تعلیم و تربیت هنر است‏یا فن و مهارت؟» مربوط به قلمرو تربیت در مقام عمل است نه دانش تربیت; یا این پرسش که «موضوع تربیت چیست؟» مربوط به هر دو قلمرو است و با مراجعه به هر قلمرو، پاسخی متفاوت دریافت می‏کنیم. دانش تعلیم و تربیت دارای موضوع - به همان معنای مصطلح - است ولی موضوع تربیت در مقام عمل، به معنای امری است که تربیت‏بر آن واقع می‏شود.
2 - دانشهایی که گزاره‏های اخلاقی را تحقیق و بررسی می‏کنند با دانش تربیت از ناحیه موضوع مسائل، اهداف و روشها تفاوت آشکار دارند. اما علی رغم تمایز آشکار بین مباحث اخلاق و مباحث تعلیم و تربیت، کتابهایی با عنوان تعلیم و تربیت اسلامی برای تدریس در دانشگاهها تالیف می‏شود که اکثر مباحث، صورت اخلاقی دارد. اگر این کتابها برای عموم مردم نوشته می‏شد شاید چندان مشکلی ایجاد نمی‏کرد. اما تدوین و تالیف این کتابها برای مجامع علمی این سؤال را در ذهن خوانندگانی که قدری با تعلیم و تربیت آشنایی دارند، ایجاد می‏کند که آیا تعلیم و تربیت اسلامی همان اخلاق اسلامی است؟ آیا اسلام پاسخهایی برای پرسشهایی که در قلمرو تعلیم و تربیت مطرح است، در اختیار ما نمی‏نهد؟ بخصوص برخی از این پرسشها به قلمرو دین مربوط است. البته ما معترفیم که پژوهش در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی چندان زیاد نیست ولی این کاستیها، مجوزی را برای طرح مباحث اخلاقی به جای مباحث تعلیم و تربیت صادر نمی‏کند.
اینک برخی تفاوتها و داد و ستدهای این دو رشته علمی می‏پردازیم:
1 - رابطه اخلاق و تربیت; تربیت‏به معنای عمل و فرایندی که در زندگی انسانها جریان دارد، مفهومی است که بر همه اجزای این فرایند (هدف، روش، موضوع، محتوا و محیط تربیتی) اطلاق می‏شود. به علاوه، نسبت‏به همه ساحتهای انسان (عاطفی، اجتماعی، ذهنی، بدنی و معنوی) شمول دارد. برخلاف اخلاق که مفهومی بسیط دارد و بر یک صفت نفسانی انسان دلالت دارد. با توجه به این تصویر وسیع گسترده از تربیت، می‏توانیم به بعضی اظهارنظرهای متفاوت در بیان رابطه اخلاق و تربیت مثل «اخلاق نتیجه تربیت است‏» و یا «اخلاق مترادف تربیت است‏» پاسخ دهیم. اگر اخلاق، با تربیت - به معنای عمل و فرایندی که در زندگی انسانها جریان دارد - مقایسه شود، اخلاق، نتیجه تربیت است، در صورتی که عمل تربیت متوجه جنبه اخلاقی انسان باشد; اما اگر اخلاق، با تربیت - مقایسه شود، تربیت و اخلاق مترادفند، در صورتی که نتیجه تربیت ناظر به یک صفت اخلاقی باشد، مثلا وقتی می‏گوییم «فلان شخص، تربیت نشده است‏»، یعنی متصف به صفات اخلاقی نشده است. این معنای تربیت‏برای بعضی این توهم را ایجاد کرده است که «اخلاق‏» همان «تربیت‏» است.
2 - رابطه علم اخلاق و تربیت; علم اخلاق در قالب هنجاری آن، هدف غایی زندگی خوب را ترسیم می‏کند; آنچه شایسته گفتار و کردار است‏به ما نشان می‏دهد; تغییراتی را که در حکم اخلاقی در نتیجه تحولات اجتماعی پیدا می‏شود بررسی می‏کند. مجموعه این مسائل، مبنایی برای عمل درست فراهم می‏کند. این مبنا بخشی از محتوا و برنامه‏ای است که مربی در عمل تربیت‏به آن نیاز دارد.
3 - در زمینه روشها، علم اخلاق چگونگی اتصاف به صفات خوب و زدودن صفات بد را به ما نشان می‏دهد. اما علوم تربیتی شیوه‏هایی برای رشد و اصلاح همه ساحتهای انسان از جمله ساحت معنوی ارائه می‏کند. البته در برخی موارد که عالم تربیتی (مشاور و راهنما کار خویش را پایان یافته تلقی نمی‏کند; مثلا از منظر عالم تربیتی اگر فردی به اندازه‏ای که افراد معمولا دروغ می‏گویند دروغ بگوید، از سلامتی روانی برخوردار است ولی از منظر عالم اخلاق، حتی یک دروغ هم نشانه مرض است و او در صدد معالجه بیمار خواهد بود. این مطلب ناشی از تلقی متفاوت آنها از رفتار بهنجار است. رفتار بهنجار از منظر عالم تربیتی مطابقت آن با هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی است ولی عالم اخلاق رفتار را در رابطه هدف نهایی ارزیابی می‏کند (البته این مطلب با توجه به مکاتب اخلاقی به طرق مختلف تبیین می‏شود).
4 - رابطه فلسفه اخلاق و تعلیم و تربیت; فلسفه اخلاق به پرسشهایی مانند «ارزشهایی ذهنی یا عینی، ثابتند یا متغیر; سلسله مراتب دارند یا نه؟» پاسخ می‏گوید. این پاسخها در شیوه ارتباط معلم و شاگرد تعیین ارزشهایی مقبول و تصمیم گیریهای تربیتی، نقش اساسی را ایفا می‏کند; مثلا اگر مربی منکر سلسله مراتب ارزشها شد و بر این باور بود که هرگاه فعالیتی موجب برآورده شدن نیاز فوری شود، دارای ارزش است، او قطعا عمل تربیتی خود را بر این مبنا تنظیم می‏کند.
پس، رابطه تعلیم و تربیت، علوم تربیتی و دانشهای اخلاقی را می‏توان به طور مختصر، اینگونه ترسیم کرد: اگر مربی و متربی را محور و موضوع بحث این دو رشته فرض کنیم، علوم تربیتی الگوها و روشهایی برای هدایت عمل مجریان امر تربیت ارائه می‏کند و دانشهای اخلاقی بخشی از برنامه و محتوایی را که مجریان به آن نیازمندند نشان می‏دهد، در بیان رابطه علوم تربیتی و دانشهای اخلاقی می‏توان گفت که دانشهای اخلاقی بویژه فلسفه اخلاق، به عنوان مبنا، برای انتخاب الگوها روشها نقش ایفا می‏کند.
در پایان، یادآوری این نکته لازم است که، آنچه در بیان داد و ستدهای اخلاق و تعلیم و تربیت آمده، در حد پاسخ به سؤال است و آنچه می‏توان گفت، بسیار وسیعتر و عمیقتر است.
حوزه ودانشگاه-شماره 5


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


خودباوری زمینه خودیاروی است
طلیعه
هر گاه از افراد اندیشمند، مخترع و حتی یک کارگر موفق سوءال شود که چگونه به این مدارج رسیدید، پاسخ همواره یک چیز و آن باور خویشتن است. عوامل متعددی در ایجاد این حالت در نهاد آدمی موءثرند. انسانی که خودباور نشده است، همه چیز و همه کس را مقصر می داند و خویش را مبّرا و مظلوم. اکنون چهل نکته در خصوص خودباوری زمینه خودیاوری است، بیان می کنیم:
معرفت از ابواب بزرگ الاهی است که از خویشتن، پیرامون، فراسو و ابعاد نادیدنی در آن صحبت می شود و معرفت خویش را به اَنفَعُ المَعارف1 تعبیر کرده اند. ظریفی می گفت: از مواردی که بعضی افراد ژرف کاو و اندیشه ورز گاهی ناخودآگاه بیان می کنند، این است که شما سخن مرا درک نمی کنی. گاهی فرد زاویه ای از ژرف نگری دارد که دست یافتن به آن، بسیار مشکل است.
مساحت فکر یک فرد، گاهی به حدی در افق، عمق، عرض و طول رشد یافته که گاه سخنان او را کامل درک نمی کنند. معمولاً تکه کلام های افراد باورمند و روش مند اینهاست: مرا درک نمی کنی؛ مقصود من این نیست؛ بسیار سطحی است؛ مقوله چند لایه ای است و... .
چگونه به این ساحت ها قدم بگذاریم و ما نیز از این مساحت های کوچک، به ساحت های عمیق و دقیق برسیم. بودا می گوید:2 ای انسان! خود، پناه خویشتن باش؛ یعنی در این عالم شدن و رَسش را باید از خود آغاز کنی و هر چه شناخت تو به خویشتن خویش بیشتر شود، خود بهتر می توانی پناهگاه علمی، مَأمِن روحی، آسایش روانی، آرامش درونی و شادی جاودانه را برای خویش رقم بزنی.
وقتی از حکیم متألهی پرسیدند: چگونه به دو درجه سنگین دانش زاینده و درون زلال دست یافتی؟
فرمود: به دو چیز به این دو رسیدم؛
یکی غنیمت شماری لحظه ها و فرصت ها برای گرفتن، شدن و بالندگی و دیگری نگهبان دل خود بودن.
باور داشتم که این دو دریچه، مرا به سعادت دو جهان خواهند رساند.
باور خویشتن، آدمی را به خدای نزدیک تر می کند؛ زیرا از نعمت ها و مواهبی که خداوند در درون ما به ودیعه نهاده، بهتر استفاده می کنیم و این یعنی سپاس در برابر نعمت های معبود. دانشمندان عقیده دارند که آدمی به هر اندازه نیز مدارج علمی، تحقیقاتی، کشفیات و ابتکارات را در طول عمر خویش تجربه کند، باز هم در دم مرگ، تنها حدود 3تا6 درصد از توان مندی های خود را از قوه به فعل در آورده است و حدود 94تا97 درصد از ظرفیت هایی را دست نخورده به عالم دیگر می برد.
تحقیق در زندگی انسان های جاویدانی که خویش را باور کردند و یاور خویشتن گردیدند، مانند انیشتین، لئونارد داوینچی، ادیسون، موتزارت(موتسارت)، گوگن و... ثابت می کند که اینان نیز بین 4تا6 درصد از استعدادهای خویش را به کار بسته اند.
عدم باور به توان مندی، نوعی حصار چینی و غصه گزینی است و این حصار، بسیار خطرناک است؛ حصاری است که شما را از موفقیت جدا می کند؛ زیرا
موفقیت = باورندی + حرکت3
فراموش نکنیم که عمر کوتاه است، دنیا فرصت است و هر کس دنیای خود را دارد تا فرصت هایش را معنا دهد، زنده کند، بجوید و اجازه ندهد فرصت هایش را غفلت ها از بین ببرند. شاید جالب باشد که بدانید محوریت استعداد، هوش و توان ذهنی، همیشه اولویت غالب نیستند. بسیاری از افراد موفق، پشتکار مدارها بوده اند و نه با استعدادها؛ به شرطی که اسیر چرخه تمام نشدنی منفی بافی و تسلیم نشوند.
آیا قصه سفیدبرفی و هفت کوتوله را مطالعه کرده اید؟4 مطلب زیر را بخوانید هم نکته قصه و هم تحلیل در آن نهفته است.
اولاً این قصه را وقتی والت دیسنی به فیلم تبدیل کرد، از موفقیت عجیبی برخوردار شد؛ حتی در مین شکاکیون و مشکل پسندان.
با این که این فیلم برای بچه ها ساخته شده بود، اما بزرگسالان تمام سالن های سینما را اشغال می کردند؛ زیرا حکایت آن از افسانه های قدیم ایرانیان، هندوستان و مصر گرفته شده بود و بر روی این حقیقت پایه گذاری شده بود که افکار منفی را باید گسیخت؛ خواه از درون ما باشند یا از محیط پیرامون.
سفید برفی، شاهزاده خانم کوچولو، زن بابای بدجنسی داشت که به او حسادت می کرد. این شخصیت در داستان های دیگر هم ظاهر می شود و زن باباهایی وجود دارند که از مادر نیز بیشتر دوستدار فرزند خوانده می شوند؛ اما تقریباً همه ما نیز زن بابایی از نوع ظالم آن در درون خویشتن داریم. برای ما زن بابای ظالم، همان طرز فکر منفی است که ما در شعور باطن خود شکل داده ایم و همان گونه که زن بابای بدجنس از روی حسادت، فرزند خوانده خود را لباس ژنده می پوشاند و در محرومیت نگاه می دارد، تمام افکار منفی و ستم گرانه روی ما همان اثر را به جای می گذارد.
جالب است بدانیم که وقتی یک فکر منفی شکل می گیرد، به سرعت در چهره ما نقاشی می شود؛ یعنی همان گونه که در چشمان افراد می توان آیات صداقت کلام یا شیطنت را به وضوح مشاهده کرد، یک فکر منفی نیز به سرعت چهره، روان و روح ما را در بر می گیرد، فراگیر می شود و بر جسم ما اثر می گذارد.
یک فکر منفی، عاقبت تبدیل به یک ذهنیت می شود و سپس بدبینی را شدت می بخشد و حرکت، استواری و امید را مختل می کند و آدمی اسیر ذهنیت های متواتر و مخرب می شود و اگر به این وضع عادت کند، از حرکت باز می ماند و برکت را نخواهد چشید.
همان گونه که نامادری سفید برفی هر روز از آینه ای مخصوص درباره بهتر بودن خویش یا سفیدبرفی می پرسد و آینه پاسخ می دهد تا سفید برفی زنده است، از تو بهتر است و او تصمیم می گیرد سفید برفی را در اعماق تاریکی های جنگل رها کند و از بین ببرد تا پس از حذف او، خودش بهترین باشد، افکار منفی نیز گاهی ما را به اعماق جنگل های از خود بیگانگی و بدبختی می کشانند و دریچه های توهم را به روی ما می گشایند و احساس یأس،، نومیدی و ناتوانی را القا می کنند؛ ولی باید مقاوم بود و خویش را باور کرد تا خویشتن را یاوری نمود و آنگاه به داوری نشست که کدام بهتر است؛ نومیدی یا امید و خودباوری یا از خود بیگانگی.
بالاخره سفیدبرفی را حیوانات مهربان جنگل ـ خرگوش ها، گوزن ها، پرندگان و سنجاب ها ـ در بر می گیرند و او داستانش را باز می گوید و آنها او را یاری می کنند و به کلبه ای می برند. این مهرورزان جنگلی، نمادهای پیرامون یاری کننده و همچنین الهامات قلبی و محرک های درونی ما هستند که همیشه آماده اند به کمک ما بیایند تاما را از اعماق جنگل های یأس، وهم و ناباوری برهانند و به کلبه آرامش، امید و حرکت رهنمون کنند.
در کلبه ای که او را می برند، کلبه هفت آدم کوچولو وجود دارد و سفیدبرفی به همراه حیوانات، کلبه آشفته را مرتب و منظم می کنند تا این که هفت کوتوله می آیند و از او تشکر می کنند و به او قول کمک می دهند.
اولاً هفت، نماد عدد مقدسی است وشاید دور و بر ما از این هفت های مقدس زیاد باشد که به صورت یک نماد آمده است؛ مثل هفت آسمان، هفت شهر عشق، هفت الفبای محبت و... که در اشعار و نثرهای عرفا و حتی قرآن کریم آمده است.
ثانیاً هفت کوتوله، مظهر نیروهای پشتیبانی هستند که همیشه گرداگرد ما هستند و بسیاری از ما، این نیروها را یا نمی بینیم یا می بینیم و باور نمی کنیم یا می دانیم هستند و تشخیص نمی دهیم یا ساده می انگاریم.
آیا موفقیت مقطعی و نسبی، تمام موفقیت است؟ به یقین خیر؛ هنوز هم تاریکی و یأس دست بردار نیست؛ پس هر موفقیتی، تنها قسمتی از هدف وجود دارد و هدف، گاهی متضمن گام های زیاد و حتی شکست های متعدد و ظاهری است. انسانی موفق است که شکست یا شکست ها را قسمتی از زندگی خود بداند. انسان بدون شکست یا افسانه است یا ایستاده و بی حرکت و مثل دیکته نانوشته می ماند که غلط ندارد.
سفیدبرفی قصه هم همین گونه است و هنوز از دست نامادری بی مهر، مقهور و مطرود است و وقتی دوباره نامادری از آینه می پرسد چه کسی برتر است، باز آینه می گوید: او که زنده است؛ پس سفیدبرفی برتر است و سرانجام سایه شوم توطئه، دوباره در قالب یک سیب مسموم، روح و روان و جسم سفیدبرفی را نشانه می رود. آدرس از آینه گرفته می شود و جادوگر پیری مأمور می شود تا سیب را در کام دخترک بریزد.
نماد سیب در قصه آدم و حوا هم همین گونه است؛ چون علاوه بر گندم، از سیب و درخت آن نیز سخن به میان آمده است.
سیب هوس انگیز سبب ساز و موفقیت سوز می شودو این همان تسلیم در برابر وسوسه ها، رنگ ها، شهدها و شیرینی های زودگذر و ناپایدار است که آدمی را از شناخت به کوری رهنمون می کند و دخترک در برابر سیب تسلیم می شود؛ گرچه حیوانات مِهر و عطوفت و خیرخواهان، منع شیرینی زودگذر می کنند.
مولوی می گوید:

• در زمین دیگران خانه مکن کیست بیگانه، تن خاکی تو تا تو جان را چرب و شیرین می دهی گوهر جان را نیابد فربهی
• کار خود کن، کار بیگانه مکن کز برای اوست، غمناکی تو گوهر جان را نیابد فربهی گوهر جان را نیابد فربهی
او می خورد ومی افتد و به ظاهر ضربان قلب او به رنجش متوقف می شود و حیوانات به دنبال هفت کوتوله؛ یعنی باز هم امید هست؛ گرچه به ظاهر دیر شده است و همه باتأسف و غم، سرها را پایین می اندازند. امیدها، نویدها، بازدارنده ها، خیرخواهان و یاوران نیز گاهی تسلیم می شوند؛ اما تقدیر چیست؟
گاهی خداوند، فرصت های دیگری می دهد؛ اگر انسان فرصت ها را ضایع نکند. گاهی خداوند شناخت مجدد می دهد؛ اگر انسان به ورطه باخت مکرر نغلتد. گاهی خداوند شعور دیگر می دهد؛ اگر انسان به ورطه غرور نیفتد.
و شاهزاده ای می آید و دارویی می دهد و حیوانات و کوتوله ها، همه از عمر دوباره دخترک بی گناه خوشحال می شوند. شاهزاده این داستان، نما و برنامه الهی است؛ وقتی که تمام قدرت ها تعطیل می شود. آیا به یاد نمی آورید که چندین بار این برنامه به یاری شما آمده است؟ آیا ندیده اید که دست خداوند همیشه دست اندرکار است؟ آیا خدا را روشن تر از همیشه، در بعضی لحظات ندیده اید؟ شاید تعریف دکتر میرکمال5 از خدا زیباست که می گوید: در کودکی به ما می گفتند: خدا، یعنی خودآ؛ یعنی اوست که می آید، می خواند، می خواهد، می رساند و توفیق می دهد.
یکی از ویژگی های انسان های خودباور، صبر و شکیبایی است.
نیکوس کانتزاکیس، نویسنده شهیر یونانی می نویسد: در کودکی، پیله کرم ابریشمی را روی درختی یافتم؛ درست زمانی که پروانه خود را آماده می کند تا از پیله خارج بشود. کمی منتظر ماندم؛ اما سرانجام چون خروج پروانه طول کشید، تصمیم گرفتم به این فرایند شتاب ببخشم. با حرارت دهانم پیله را گرم کردم تا این که پروانه خروج خود را آغاز کند؛ اما بال هایش هنوز بسته بود و کمی بعد مُرد.
کانتزاکیس می گوید:
بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود؛ اما من انتظار کشیدن، نمی دانستم. آ ن جنازه کوچک، تا به امروز، یکی از سنگین ترین بارها برروی وجدانم بوده، اما همان جنازه باعث شد بفهمم که فقط یک گناه کبیره حقیقی وجود دارد؛ فشار آوردن برقوانین بزرگ کیهان.6
او نتیجه می گیرد که بردباری لازم است؛ زیرا بردباری معقول، بسیار بهتر از عجله نامعقول است و آدمی را نه تنها به هدف مطلوب نمی رساند، بلکه وضع موعودی هم رقم نخواهد خود. از این رو انتظار زمان موعود را کشیدن و با خودباوری و اعتماد راهی را که خداوند برای زندگی ما برگزیده، دنبال کردن، نوعی تعادل رفتاری و روانی را گوشزد می کند. خداوند کریم تمام مسیرهای رشد و بالندگی را به روی ما گشوده است و تسلیم تقدیر محض بودن را منافی رسالت خلیفه الهی ما می داند و حتی دنیا را محنت کده مطلق نمی داند و می فرماید: «بهره ات را از دنیا فراموش مکن».
یکی از ویژگی های انسان های خودباور و با اراده، داشتن قدرت اشراق (شهود بالاست).
انیشتین می گوید: ما قرن هاست که عالم ناهشیار و اشراق (شهود) را سرکوب کرده ایم و فقط به هوشیاری و خرد محض بها داده ایم و از یادبرده ایم که هوشیاری، فقط بخش کوچکی از گستره امکانات و استعدادهای ما را نشان می دهد7 و اینها همه از خداوند است که به مصلحت می دهد.
خواجه عبداللّه می گوید:
الهی! اگر کسی ترا به طلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. اگر کسی ترا به جستن یافت، من به گریختن یافتم.8
چرا؟
چون هرگاه ار تو دور شدم، تو مرا جست وجو کردی و هر گاه به فراموشی و گمراهی افتادم، چراغ معرفت تو روبه رویم سوسو زد و وسوسه هایم را کم فروغ و شوق وصل تو را شعله ور ساخت.
انسان خودباور، کم تر می گوید و بیشتر می جوید.
جبران خلیل جبران می نویسد:
سکوت را از پرگویان آموخته ام.
بردباری را از نابردباران
و مهر بانی از نامهربانان؛
با این همه، عجیب آن که در حق این استادان، ناسپاس هستم.9
انسان خودباور، حتی رنج و زحمت را مرحله ای از شدن می داند؛ همان گونه که شکست را مرحله ای از رشد و پله ای برای شدن.
دکینسون می گوید:
سیمای رنج را دوست دارم؛
چرا که در آن نیرنگ نیست. رعشه درد را نمی توان وانموده یا به اختصار تظاهر نمود.10
انسان خودبارو، حتی پزشک معنوی خویش است. او خود را از تمام تعلقات واهی یا رنگارنگ شفا می دهد و بنابراین، او واقعاً سالم است.
جالب این که خودباوری با خوش باوری یا منفی نگری، کاملاً متفاوت است و شاید نوعی نگرش مثبت و متعال به شمار رود. نویسنده ای می گوید:
من به شما می گویم حتی نیروی منفی و شر در جهان وجود ندارد و اگر هست، از درون ما انسان ها بر می خیزد. تنها انسان هایی وجود دارند که آگاه هستند و انسان هایی که عمیقاً در خواب هستند، وجود ندارند. کسی که در خواب است، قدرتی ندارد. کل انرژی هستی در اختیار انسان های خودباور، آگاه و بیدار است.
یک انسان خودباور و آگاه، می تواند تمامی جهان را آگاه و بیدار کند؛ همان طور که یک شمع روشن می تواند میلیون ها شمع دیگر را روشن کند و با نورش، انوار بیافریند.
جورج فاکس روحانی و عضو انجمن دوستان معنوی، رابطه تاریکی و خودباختگی و روشنایی و خودباوری را به بیانی راز آلود و درهم تنیده تعبیر می کند و در یادداشت های روزانه خود می نویسد:
من وجود دریایی از ظلمت و مرگ را حس کرده بودم؛ اما مانند شاعر معاصر خویش (سهنری وِن) یک دریای بیکرانه نور و عشق را که بر دریای تاریکی شناور بود، دیده بودم.
جورج فاکس اعتقاد داشت که همگان می توانند عشق و محبت نامتناهی پروردگار را از طریقی دریابند11 و باید آن را در درون خود کشف کنند. انسان ها معدن های نامتناهی اند و خود بهترین کاشف خویش هستند.
بیایید گاهی لذت کشف خود را احساس کنیم؛ مثل زمانی که با یک وسیله برقی یا الکترونیکی جدید مواجه می شویم و بعد از مدتی آن را به کار می اندازیم یا حتی به زوایای مختلف کارکرد آن واقف می شویم و یا مثل زمانی که حتی بدون برگ راهنما، نسبت به رموز و خدمات تلفن همراه، اطلاع پیدا می کنیم.
مولانا اساس روشنایی و حیات را در درون ظلمت می جوید و آب حیات را جفت تاریکی می داند و می گوید:

• در شب بدرنگ، بس نیکی بود آبِ حیوان، جُفت تاریکی بود
• آبِ حیوان، جُفت تاریکی بود آبِ حیوان، جُفت تاریکی بود
تاریکی ها، ظلمات، ابهام ها، ایهام ها و... معماهای وجودند که باید با خودباوری و اعتماد به خویشتن، آنها را کشف نمود. خردی که خداوند به انسان داده، جهت کشف، لذت کشف و یافتن است تا اساس وجود که یک چیز بیش نیست ـ یعنی اقدس الوجود ـ کشف گردد.
در روایت آمده است: «کور باد چشمی که تو را نبیند».
خدا دیدن، از خود جستن شروع می شود؛ چون در ذره ذره وجود ما و عالم، خدا را می توان دید.
آدرس های خدا زیاد است؛
یکی از آدرس های خدا، زیبایی های موجود در طبیعت، آثار موجود و روی زیباست.
خداوند در هر چیز زیبا، از چهره معصوم یک کودک تا یک برگ درخت و شاخه ای از گُل، نشانه ای از خویش به جای گذاشته است.
یکی دیگر از آدرس های خداوند، دل های شکسته است.
خداوند می فرماید: من در دل های شکسته جای دارم.
دل شکسته، دلِ ورشکسته نیست؛ بلکه دل صادقی است که خود را باور دارد و در برابر معبود، بنا به صداقت معهود، لبیک حضور می گوید و بی تاب می شود و مروارید اشک را هم در پشت پلک ها بی قرار می کند و تابلویی به نمایش می گذارد که کمتر نقاشی به ساحت و مساحت تعریف آن از زاویه رنگ و قلم مو و مذوق، نزدیک می شود.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «همانا من نزدیکم و ندای هر ندا کننده ای را اجابت می کنم؛ اگر مرا بخواند». انسان خودباور، خدا داور، خدا محور، خدا سرور است. بیایید در این زندگی چند روزه در دنیا، لذت خودباوری و خداداوری و خدامحوری را تجربه کنیم که همه چیز از اوست و بدوست.12
________________________________________
1. اشاره به روایت صریح که می فرماید: معرفة النفس انفع المعارف.
2. مجید اصلان پرویز، چهار هزار و پانصد سخن.
3. مجتبی کاشانی، مدیریت دل، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، تهران، 1381.
4. فلورانس اسکاول شاین، دری مخفی به روی موفقیت، ترجمه شهلا المعی، انتشارات المعی، تهران، 1378.
5. دکتر سیدمحمد میرکمالی، نقل قول بلا واسطه، دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، 23/9/82.
6. عبدالعظیم کریمی، یادداشت های ممنوعه برداشت های وارونه، انتشارات جامعه نو، تهران، 1381، ص30.
7. همان، ص 34.
8. محمد جواد شریعت، سخنان پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری، انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1376، ص 118.
9. جبران خلیل جبران، ماسه و کف، ترجمه محمد صادق اسفندیاری.
10. امیلی دکینسون، نامه ها و اشعار، ترجمه سعید سعید پور، انتشارات مروارید، 1379، ص 84.
11. دیوید منیگ وایت، جورج فاکس و اندیشه هایش، ترجمه شهاب الدین عباسی، روزنامه ایران، شماره 1962.
12. ما از خداییم و به سوی او می رویم؛ ولی رسالت ما کسالت در دنیا نیست؛ بلکه نقش هایی است که باید مثبت ارائه کنیم. مساحت فکر یک فرد، گاهی به حدی در افق، عمق، عرض و طول رشد یافته که گاه سخنان او را کامل درک نمی کنند. معمولاً تکه کلام های افراد باورمند و روش مند اینهاست: مرا درک نمی کنی؛ مقصود من این نیست؛ بسیار سطحی است؛ مقوله چند لایه ای است و... . عدم باور به توان مندی، نوعی حصار چینی و غصه گزینی است و این حصار، بسیار خطرناک است؛ حصاری است که شما را از موفقیت جدا می کند؛ زیرا موفقیت = باورندی + حرکت دکینسون می گوید:...


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


خشونت‌ و ویژگیهای‌ جسمی‌ - روانی‌
 
 تیپهای‌ بدنی‌ و کژ رفتاری‌
        بسیاری‌ از نظریه‌ پردازان‌ در تبیین‌ زیست‌ شناختی‌ کژ رفتاریها، تیپ‌ بدنی‌ و شخصیت‌ را به‌ هم‌ مرتبط‌ می‌دانند، حتی‌ از زمان‌ بقراط‌ تیپهای‌ مختلف‌ بدنی‌ و ارتباط‌ آن‌ با شخصیت‌ فرد مورد توجه‌ بوده‌ است‌. امروزه‌ نیز می‌توان‌، تیپ‌ شناسی‌ را در نظریه‌ برخی‌ از اندیشمندان‌ پیدا کرد، ما در اینجا به‌ تیپ‌ شناسی‌ بدنی‌ کرچمر، ویلیام‌ شلدون‌ و تیپ‌ شناسی‌ زیستی‌ پنده‌ اشاره‌ می‌کنیم‌.
  تیپ‌ شناسی‌ کرچمر  
             امیل‌ کرچمر، روانپزشک‌ آلمانی‌ سه‌ تیپ‌ بدنی‌ را از هم‌ مجزا کرد   (1925)
             1ـ لاغر اندامان‌: که‌ دارای‌ اندامی‌ بلند و لاغر، باریک‌ و ظریف‌ بدنی‌ سخت‌ با دست‌ و پاهای‌ بالنسبه‌ بلند هستند. آنها قسمت‌ اعظم‌ کژرفتاران‌ را تشکیل‌ می‌دهند، مخصوصاً مرتکب‌ سرقت‌، جعل‌، کلاهبرداری‌ و خیانت‌ در امانت‌ می‌گردند.
             2ـورزشکاران‌: که‌ دارای‌ استخوانبندی‌ محکم‌ و قامتی‌ متناسب‌ می‌باشند. از نظر کیفیت‌ تبهکاری‌ بعد از لاغر اندامان‌ قرار دارند، بزهکاری‌ آنان‌ بیشتر اعمال‌ خشونت‌ و پرخاشگری‌ است‌.
             3ـ فربه‌ تنان‌: دارای‌ قامتی‌ کوتاه‌ یا متوسط‌، پهنای‌ زیاد بدن‌، تنومند، سری‌ پهن‌، چهره‌ای‌ گرد هستند. تعدادشان‌ در میان‌ کژرفتاران‌ بالنسبه‌ کمتر است‌ و بزهکاری‌ آنها دیررس‌ و توأم‌ با فریبکاری‌ می‌باشد.
 
  تیپ‌شناسی‌ ویلیام‌ شلدون‌
        در سال‌ 1940 ویلیام‌ شلدون‌ زیست‌ شناس‌ آمریکایی‌، سامانه‌ای‌ مفید از گروه‌ بندی‌ افراد ارائه‌ داد که‌ در آن‌ سه‌ تیپ‌ بدنی‌ شامل‌ آندومورف‌ (چاق‌)، مزومورف‌ (عضلانی‌) و اکتومورف‌ (استخوانی‌) تقسیم‌ کرد. او پس‌ از تحقیق‌ و بررسی‌ به‌ نتایج‌ زیر دست‌ یافت‌، کسانی‌ که‌ بدنی‌ عضلانی‌ دارند احتمال‌ کژرفتاری‌ آنان‌ از همه‌ بیشتر است‌، (60 درصد مزومورف‌ و 30 درصد آندومورف‌) افراد چاق‌ معمولاً مهربان‌ و آسایش‌ طلبند، ولی‌ کسانی‌ که‌ استخوانی‌ باشند بسیار حساس‌ و تا اندازه‌ای‌ گوشه‌ گیرند. در سال‌ 1965 بر اساس‌ نتایجی‌ که‌ در مقایسه‌ بین‌ پانصد پسر جوان‌ بزهکار با 500 جوان‌ معمولی‌ انجام‌ شد، معلوم‌ گردید از نظر آماری‌ درصد چشمگیری‌ از جوانان‌ بزهکار از تیپ‌ عضلانی‌ هستند.
 
  تیپ‌شناسی‌ زیستی‌ پنده‌
        نوع‌ دیگری‌ از تیپ‌شناسی‌ زیستی‌- جنایی‌ که‌ در خور ذکر است‌، بر خلاف‌ تیپ‌شناسی‌های‌ قبلی‌ مبتنی‌ بر سرشت‌ بدنی‌ نیست‌؛ بلکه‌ اساس‌ آن‌ را طرز عمل‌ غدد بسته‌ تشکیل‌ می‌دهد. از آن‌ جمله‌ است‌ تیپ‌شناسی‌ زیستی‌ «پنده‌» (1950) ایتالیایی‌، با محتوایی‌ بسیار پیچیده‌ که‌ منجر به‌ تأیید روابط‌ بین‌ شکل‌ جنایت‌ و تیپ‌ زیستی‌ می‌شود. این‌ تیپ‌شناسی‌، آنگاه‌ به‌ شرح‌ مزاج‌ هیپرتیروئیدی‌ یا تیروئیدی‌ پرکار و هیپوتیروئیدی‌ کم‌ کار می‌پردازد
             مزاج‌ تیروئیدی‌ پرکار خاص‌ فردی‌ است‌ که‌ دارای‌ قد بلند است‌. به‌ علاوه‌ چهره‌ و ابروها خیلی‌ رشد کرده‌، فوق‌ العاده‌ هیجانی‌، دچار خشم‌ فراوان‌، مضطرب‌، گرفته‌ و عبوس‌، خسته‌، خیلی‌ باهوش‌، فعال‌ و پر جنب‌ و جوش‌ و دارای‌ حرکاتی‌ غیر ارادی‌، ناپایدار و خشن‌ است‌. این‌ نوع‌ مزاج‌ در بین‌ دزدان‌ و جنایتکاران‌ عاطفی‌ بیشتر یافت‌ می‌شود. به‌ عکس‌ مزاج‌ تیروئیدی‌ کم‌ کار دچار نقیصه‌ هوشی‌، بی‌ قید، فاقد تصمیم‌ و خواب‌ آلود است‌. دی‌ تولیو مشاهده‌ کرد که‌ فرد هیپوپاراتیروئیدی‌ نافرمان‌، یاقی‌ و سرکش‌، فحاش‌ و هتاک‌ است‌.
  ناهنجاری‌های‌ کروموزومی‌ و کژرفتاری‌
        هر یک‌ از ما زندگی‌ را با سلول‌ کوچکی‌ به‌ نام‌ تخم‌ آغاز می‌کنیم‌. تخم‌، سلول‌ اولیه‌ای‌ است‌ که‌ از تقسیم‌ و تکثیر آن‌، آدمی‌ به‌ وجود می‌آید. تخم‌ دارای‌ هسته‌ است‌، در درون‌ هسته‌ عوامل‌ تعیین‌ کننده‌ وراثت‌ قرار دارند که‌ به‌ آنها کروموزوم‌ می‌گویند. انسان‌ سالم‌ دارای‌ 23 جفت‌ کروموزوم‌ است‌ .22 جفت‌ کروموزوم‌ که‌ تعیین‌ کننده‌ منشهای‌ ارثی‌ به‌ غیر از جنس‌ (نرو ماده‌) است‌ و «اتوزوم‌» نامیده‌ می‌شود. یک‌ جفت‌ دیگر را کروموزوم‌ جنسی‌ می‌گویند. کروموزومهای‌ جنسی‌ در مردان‌ به‌ صورت‌  XY   و در زنان‌  XX   است‌.
             کروموزومهای‌ جنسی‌ خاستگاه‌ رفتار جنایی‌ نیست‌ ؛ اما در عوض‌ کروموزومهای‌ اضافی‌ ممکن‌ است‌ تبهکاری‌ را در پی‌ داشته‌ باشد. کروموزوم‌ جنسی‌ اضافه‌ ممکن‌ است‌ از نوع‌  XXY   یا  XYY   باشد.
             الگوی‌ کروموزم‌ اضافی‌  X : این‌ الگوی‌ کروموزومی‌ که‌ اغلب‌ با عقب‌ ماندگی‌ ذهنی‌ همراه‌ است‌، نشانگان‌ کلاین‌ فلتر نیز نامیده‌ می‌شود و در مردان‌ وجود دارد و به‌ عنوان‌ ناهنجاری‌ کروموزومی‌ مورد توجه‌ است‌. فورسمن‌ در یک‌ مطالعه‌ جامع‌ نتیجه‌ گرفت‌ مردانی‌ که‌ دارای‌ کروموزم‌ اضافی‌  X   هستند، در محاکم‌ قضایی‌ بیشتر دیده‌ می‌شوند؛ ولی‌ این‌ ارتباط‌ آنقدر مستدل‌ و قوی‌ نیست‌ که‌ جنبه‌ پیش‌ بینی‌ داشته‌ باشد و بتوان‌ به‌ کمک‌ آن‌ الگوی‌ رفتاری‌ شخص‌ را در آینده‌ پیش‌ بینی‌ نمود در مجموع‌ اینان‌ در دو مورد توافق‌ وجود دارد. یکی‌ شروع‌ زودرس‌ کژرفتاری‌ و تمایل‌ به‌ تکرار آن‌ و دیگر اینکه‌ خلافهای‌ جنسر در بین‌ این‌ افراد کمی‌ بیشتر است‌.
             به‌ طور کلی‌ افرادی‌ که‌ دارای‌ نشانگان‌ کلاین‌ فلتر هستند، رفتاری‌ ناسازگار و میل‌ به‌ ارتکاب‌ جرم‌ دارند. میانگین‌ هوشی‌ آنان‌ پایین‌تر از معدل‌ حد متوسط‌ هوشی‌ افراد عادی‌ است‌ و در میان‌ آنها اختلالات‌ روانی‌ و نارساییهای‌ جسمانی‌ دیده‌ می‌شود. بررسیهای‌ وسیع‌ برخی‌ از پژوهشگران‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ نفوذ و قدرت‌ نشانگان‌ کلاین‌ فلتر در ایجاد حالت‌ ضد اجتماعی‌ و کژرفتاری‌ تا حدود 36% بوده‌ و جرم‌ مبتلایان‌ به‌ این‌ نشانگان‌ بیشتر جرایم‌ جنسی‌، آدمکشی‌ و دزدی‌ است‌.
 الگوی‌ کروموزوم‌ اضافی‌  Y : برخی‌ از پژوهشگران‌  بر این‌ عقیده‌اند افرادی‌ که‌ تبهکار به‌ دنیا می‌آیند دارای‌ الگوی‌ کروموزوم‌  XYY   هستند. در سال‌ 1967، ریچارد اسپک‌ که‌ متهم‌ به‌ کشتن‌ هشت‌ پرستار در شیکاگو شده‌ بود، دارای‌ این‌ نوع‌ کروموزوم‌ بود. پس‌ از کشف‌ این‌ قضیه‌، پژوهشهای‌ گوناگونی‌ در آمریکا و انگلستان‌ صورت‌ گرفت‌ تا معلوم‌ گردد آیا میان‌ کروموزوم‌ اضافی‌ و کژرفتاری‌ رابطه‌ای‌ وجود دارد یا نه‌.
             ویژگیهای‌ روانی‌ و جسمانی‌ دارندگان‌ کروموزوم‌ اضافی‌  Y   را می‌توان‌ چنین‌ برشمرد: سطح‌ هوش‌ پایین‌، (در حدود 60 و حداکثر 80)، میل‌ و آمادگی‌ ارتکاب‌ جرم‌، حرکات‌ عصبی‌، ناپایداری‌ و بی‌ ثباتی‌ در امور، عدم‌ مقاومت‌ در برابر سختی‌ها و مشکلات‌، احساس‌ کمبود عاطفی‌، زود خشمی‌ و عصبانیت‌، بی‌ گذشتی‌ و قساوت‌، ناتوانی‌ در پیش‌ بینی‌ امور و دور اندیشی‌، سرپیچی‌ از هنجارهای‌ اجتماعی‌، سوء قصد علیه‌ اموال‌ دیگران‌، میل‌ شدید به‌ تجاوزات‌ جنسی‌، سوءقصد علیه‌ اشخاص‌ و ارتکاب‌ قتلهای‌ فجیع‌، غیر عادی‌ بودن‌ رفتارها، بی‌ ارادگی‌ و بالاخره‌ ستیزه‌ جویی‌. این‌ افراد دارای‌ قد بسیار بلندی‌ در حدود 80/1 می‌باشند. موهای‌ سرشان‌ به‌ طور زودرس‌ ریزش‌ دارد. چشمانشان‌ بینایی‌ معمولی‌ را از دست‌ می‌دهد و نزدیک‌ بین‌ می‌شوند؛ عوارض‌ پوستی‌، ناراحتی‌های‌ مجرای‌ ادرار و اختلالات‌ روانی‌ که‌ آنان‌ را آماده‌ ارتکاب‌ تبهکاری‌ می‌کند، نیز در نزد آنان‌ بسیار دیده‌ می‌شود.
 
  جذابیت‌ و کژرفتاری‌
        برخی‌ از جرم‌ شناسان‌، ویژگیهای‌ جسمانی‌ مانند شکل‌ ظاهری‌ و چهره‌ فرد و ارتباط‌ آن‌ با ساختمان‌ بدنی‌ و کژرفتاریها و طرز برخورد دادگاهها نسبت‌ به‌ این‌ مجرمان‌ را مورد مطالعه‌ قرار داده‌اند. استافیری‌ (1967) دریافت‌ که‌ نوع‌ ساختمانی‌ بدنی‌ تأثیر مهمی‌ در قضاوت‌ دارد و معمولاً مزومورفها(افراد عضلانی‌ و قوی‌) که‌ جذاب‌ و زیبا هستند، بیشتر مورد نصیحت‌ قرار می‌گیرند و سختگیری‌ برای‌ آنها کمتر است‌. کاویور و هاوارد (1973) با تأکید بر ظاهر و سیمای‌ افراد به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ هم‌ مجرمان‌ سیاهپوست‌ و هم‌ مجرمان‌ سفید پوست‌ آمریکایی‌ نسبت‌ به‌ غیرمجرمان‌ جذابیت‌ و زیبایی‌ کمتری‌ دارند، حتی‌ کارکنانی‌ که‌ در کانونهای‌ اصلاح‌ و تربیت‌ مقیم‌ هستند، نسبت‌ به‌ کل‌
 جمعیت‌ چهره‌ زشت‌تری‌ دارند. تامپسون‌ (1990) تخمین‌ زد که‌ در هر سال‌ به‌ طور متوسط‌ 250 هزار مجرم‌ و متخلف‌ زشت‌ و نازیبا در زندانها وجود دارند، شاید غیرجذاب‌ بودن‌ (زشت‌ بودن‌ چهره‌) در ایجاد جرم‌ و یا احتمالاً افزایش‌ مجازات‌ توسط‌ دادگاهها نقش‌ داشته‌ باشند. تحقیقات‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ کودکان‌ زیبا و جذاب‌ همواره‌ موارد توجه‌ بزرگترها بوده‌ و ارزش‌های‌ منفی‌ کمتری‌ نسبت‌ به‌ کودکان‌ غیر جذاب‌ یا زشت‌ دارند. حتی‌ وقتی‌ که‌ رفتارهای‌ خلاف‌ و ضد اجتماعی‌ نیز انجام‌ می‌دهند.
             این‌ نظریه‌ که‌ ظاهر غیر جذاب‌ و زشت‌ با کژرفتاری‌ مرتبط‌ است‌، جراحان‌ ترمیمی‌ را واداشت‌ تا با مطالعه‌ بر روی‌ زندانیانی‌ که‌ از نظر ظاهری‌ ناهنجاریهایی‌ داشتند بررسیهای‌ انجام‌ دهند. در سال‌ 1970، 4250 نفر از زندانیان‌ را براساس‌ ویژگیهای‌ جسمانی‌ و روانی‌ جدا کرده‌ و به‌ چهار گروه‌ تقسیم‌ کردند. یک‌ گروه‌ فقط‌ تحت‌ جراحی‌ پلاستیک‌ قرار گرفت‌. گروه‌ دوم‌ تنها مشاوره‌ و گروه‌ سوم‌ هم‌ جراحی‌ پلاستیک‌ و هم‌ مشاوره‌ دریافت‌ کرده‌ بودند و گروه‌ چهارم‌ که‌ به‌ عنوان‌ گروه‌ کنترل‌ در نظر گرفته‌ شده‌ بود، این‌ اعمال‌ درست‌ قبل‌ از آزاد شدن‌ از زندان‌ انجام‌ گرفت‌. نتیجه‌ نشان‌ داد که‌ این‌ افراد یک‌ تصور جدید از خود داشتند مجرمانی‌ که‌ تحت‌ عمل‌ جراحی‌ قرار گرفته‌ بودند، طی‌ یکسال‌ پیگیری‌ کمتر از مجرمانی‌ که‌ جراحی‌ نشده‌ بودند مجدداً به‌ جرم‌ دست‌ زدند. جالب‌ توجه‌ است‌ که‌ گروهی‌ که‌ تنها مشاوره‌ دریافت‌ کرده‌ بودند به‌ اعمال‌ خلاف‌ و جرم‌ دست‌ زدند. اگر چه‌ نتایج‌ این‌ بررسی‌ خیلی‌ روشن‌ و دقیق‌ نیست‌ اما تصور می‌شود که‌ اصلاح‌ ظاهر و اندام‌ باعث‌ اصلاح‌ پذیرش‌ دیگران‌ قرار می‌گیرد. این‌ احتمال‌ نیز وجود دارد که‌ افراد وقتی‌ از نظر ظاهری‌ عیب‌ و نقصی‌ نداشته‌ باشند نیاز کمتری‌ برای‌ دفاع‌ یا ثابت‌ کردن‌ ارزش‌ خود دارند. در نتیجه‌ این‌ افراد کمتر به‌ کژرفتاری‌ یا رفتار پرخاشگرانه‌ که‌ درنتیجه‌ ناچیز شمردن‌ آنان‌ و یا مبارزه‌ برای‌ خود است‌، دست‌ می‌زنند.
  ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌
        در سالهای‌ اخیر، نظریه‌ جالبی‌ درباره‌ ارتباط‌ بین‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ و شخصیت‌ افارد مطرح‌ گردید. برخی‌ تحقیقات‌ بر روی‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ مثل‌: گوشهای‌ غیر طبیعی‌، گوشهای‌ دارای‌ انحنا و افتاده‌، انگشتان‌ خمیده‌، انحراف‌ چشمها، پرمویی‌، پنجه‌های‌ پای‌ به‌ هم‌ چسبیده‌، زبان‌ شیاردار و ارتباط‌ آنها با ناهنجاریهای‌ چون‌: اختلالات‌ یادگیری‌، بیش‌ فعالی‌، اسکیزوفرنی‌، پرخاشگری‌، تهاجمی‌ بودن‌ و بی‌ عرضه‌ و بی‌ مهارت‌ بودن‌، تأکید زیادی‌ شده‌ و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ ممکن‌ است‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ که‌ به‌ طور خلاصه‌  ( mpas )  خوانده‌ می‌شوند با برخی‌ ویژگیهای‌ رفتاری‌ خلقی‌ (شخصیتی‌) کودکان‌ در ارتباط‌ باشند. این‌ ارتباط‌ در میان‌ تعداد زیادی‌ از پسران‌ پیش‌ دبستانی‌ که‌ دارای‌ ناهنجاریهای‌ جزیی‌ بدن‌ بودند مشاهده‌ گردید.
             نظر دیگر بر این‌ است‌ که‌ عوامل‌ تراتوژنیکی‌ - عوامی‌ که‌ هنگام‌ رشد جنین‌ و در اوایل‌ دوران‌ بارداری‌ ایجادی‌ می‌شود- بر سیستم‌ اعصاب‌ مرکزی‌ اثر می‌گذارند و در نتیجه‌ باعث‌ بوجود آمدن‌ مشکلات‌ رفتاری‌، و اختلالات‌ رشدی‌ می‌گردند. در مطالعه‌ای‌ که‌ توسط‌ برنان‌، مدنیک‌ و کندل‌ انجام‌ شده‌ آزمودنیهایی‌ را که‌ مشکلاتی‌ هنگام‌ تولد داشتند و دچار  Mpas   بودند، مورد بررسی‌ قرار دادند و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ این‌ افراد بیش‌ از کسانی‌ که‌ چنین‌ اختلالاتی‌ را نداشتند، در بزرگسالی‌ مرتکب‌ جرم‌ شدند. این‌ یافته‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ اختلال‌ در شد طبیعی‌ سیستم‌ اعصاب‌ می‌تواند خطر «ریسک‌ کردن‌» افراد را برای‌ انجام‌ رفتار خشونت‌آمیز بالا ببرد. برای‌ گسترش‌ چنین‌ نتیجه‌ای‌ تحقیقات‌ بیشتری‌ لازم‌ است‌.
 روزنامه‌ همشهری‌


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


راهکارهای ایجاد زمینه جلب اعتماد دیگران
1ـ انتخاب خوب برای مردم
اصلی ترین و محوری ترین راهکار در زمینه جلب اعتماد دیگران، این است که انسان در برخورد با دیگران، خود را محور قرار دهد و هر انتظاری که از دیگران دارد، همین انتظار را حق دیگران از خود بداند. هر چه برایش دوست داشتنی است و می پسندد که مردم در برخورد گفتاری یا رفتاری با او چنین باشند، همین انتخاب را برای مردم داشته باشد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) این اصل را این گونه تبیین فرموده است:
«نیک کردار باش و از کار بد بپرهیز و بنگر که دوست داری دیگران درباره ات چه بگویند ـ هنگامی که از مجلس آنان برمی خیزی و از جمعشان خارج می شوی ـ همان طور رفتار کن و از آنچه نمی خواهی درباره ات بگویند، بر کنار باش». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 3)
انتخاب خوب برای مردم، از عواملی است که در جلب خوش بینی و اعتماد مردم مؤثر است. به این سخن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بنگرید:
«آنچه برای خود می خواهی، برای مردم بخواه تا مؤمن باشی و با هسایگانت نیکی کن تا مسلمان باشی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 75)
این انتخاب خوب برای مردم، معیار عدالت انسان معرفی شده است و او را به رتبه عادل ترین افراد ارتقا می دهد. رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«عادل ترین مردم آن است که برای مردم بپسندد آنچه را برای خود می پسندد و برای آن ها روا ندارد آنچه را برای خود روا نمی دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 340)
ارزشمندی ا ین انتخاب خوب برای مردم، آن چنان است که رسول گرامی آن را افضل الایمان ـ برترین ایمان ـ معرفی کرده است:
«برترین ایمان آن است که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری و مردم آن چیزی را دوست بداری که برای خودت دوست می داری و برای آنان ناخوشایند داری آنچه را برای خود ناخوشایند می داری و این که سخن نیک بگویی یا خاموش بمانی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 392)
در گفتاری دیگر این گونه می فرماید:
«هر چه به خود نمی پسندی، برای غیر خودت مپسند و آنچه برای خود دوست داری، برای برادرت دوست بدار». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2700)
2ـ اصلاح میان مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، مسئله اصلاح میان آن هاست. این موضوع، آن چنان با اهمیت و ارزش است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آن را این گونه معرفی کرده است:
«بهترین صدقه آن است که میان دو نفر را اصلاح دهی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 407)
و در کلامی دیگر می فرماید:
«آیا می خواهید شما را از چیزی که بهتر از روزه و نماز و صدقه است آگاه کنم؟ آن چیز اصلاح میان دیگران است؛ زیرا فساد و تباهی میان افراد مایه هلاکت و ویرانگری است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 458)
بر اصلاح میان مردم، آن چنان تأکید شده که گاهی با دورغ گفتن باید به آن دست یافت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«میان مردم اصلاح کن اگر چه با دروغ باشد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 318)
اگر دیگران متوجه بشوند که انسان جز اصلاح قصد دیگری ندارد، به او اعتماد کامل پیدا می کنند و اطمینان دارند که دروغ گفتن او نیز به منظور اصلاح است. حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این گونه دروغی را دروغ نمی داند؛ زیرا سخنی که به قصد اصلاح دیگران باشد، هر چند به ظاهر دروغ است؛ چون هدف مهمی دارد، نام دروغ واقعی بر آن نهاده نمی شود. رسول گرامی اسلام می فرماید:
«هر کس میان دو تن سخنی گوید که اصلاحشان دهد ـ هر چند غیر واقعی باشد ـ دروغ نگفته است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2281)
در گفتاری دیگر می فرمایند:
«هر کس میان دو تن اصلاح دهد و خیری گوید یا خیری نسبت دهد، دروغ گو نیست». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2395)
3ـ آسان گرفتن بر مردم
راهکار دیگر جلب اعتماد دیگران، آسان گرفتن در برخوردها و روابط متقابل است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیثی می فرماید:
«ببخش و تنگ مگیر که بر تو تنگ گیرند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 346)
پرهیز از تنگ نظری و آسان گرفتن در معاملات و روابط اقتصادی با دیگران آن چنان ارزشمند است که از عوامل دست یابی به محبوبیت الهی معرفی شده است. به این حدیث بنگرید:
«خداوند بنده ای را که به هنگام خرید و هنگام فروش به هنگام پرداخت و هنگام دریافت سهل انگار است دوست دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1655)
حتی در معاملات تأکید بر این است که نخستین پیشنهاد پذیرفته شود و از سختی گیری پرهیز شود؛ زیرا سود همراه تساهل و آسان گیری است. تجربه نشان داده است که انسان هایی که به ویژه در زمینه روابط مالی و معاملات آسان گیر هستند، بیشتر مورد اعتماد افراد و جامعه هستند و همین اعتماد سرمایه ای معنوی است که مردم بیشتر به چنین فردی مراجعه کنند و نتیجه چنین اعتماد و اقبالی، سود فراوان است.
نکته ای که در این قسمت قابل طرح است، آن است که حتی پس از انعقاد معامله اگر طرف مقابل از معامله پشیمان شد و خواهان فسخ معامله است، انسان به پشیمانی او احترام بگذارد و البته چنین اقدامی پاداش اخروی بزرگی خواهد داشت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر کس معامله پشیمانی را فسخ کند، خداوند از گناهانش بگذرد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2860)
طبیعی است که این نوع برخورد، تأثیری فراوان در جلب اعتماد دیگران دارد؛ زیرا انسانی که حتی برای خرسندی دیگران و سود رسانی به آنان به زیان خویش اقدام می کند، بی گمان، در ارزیابی دیگران شخصیتی قابل اعتماد و محبوب خواهد بود.
4ـ تصدیق مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، تصدیق سخن و ادعای آنان است، اگر این اصل در روابط متقابل میان افراد رعایت نشود، زندگی بر همگان مشکل می شود؛ زیرا تصدیق نکردن دیگران؛ یعنی بدگمانی و محصول بدگمانی، بی اعتمادی است. طبیعی است که اگر تصدیق شوند، اعتماد پیدا می کنند و همین اعتماد، زمینه ساز برخورد صادقانه افراد می شود. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در گفتاری می فرماید:
«عیسی بن مریم مردی را دید که دزدی می کند. به او فرمود: آیا تو دزدی کرده ای؟ گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، دزدی نکرده ام. حضرت عیسی فرمود: من به خدا ایمان دارم و چشم من خطا کرده است» (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1639)
در این صحنه می نگریم که نه تنها حضرت عیسی(علیه السلام) طرف مقابل را تصدیق و ادعای او را تأیید می کند، بلکه خود را نیز تخطئه می کند، راه رسیدن به این حالت روحی که انسان دیگران را تصدیق کند، این است که خود انسان صادق و درستکار باشد. معمولا انسان های دروغ گو و بدکردار به همگان بدبین هستند ـ کافر همه را به کیش خود پندارد ـ ولی انسان راست گو و درست کردار، بیشت از دیگران مردم را تصدیق می کند. به این سخن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بنگرید:
«هر که راست گو تر است، سخن مردم را بیشتر تصدیق می کند و هر کس دروغ گوتر است، بیشتر مردم را دروغ گو تر می شمارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 591)
5ـ حمایت از آبروی دیگران
راهکار دیگر برای جلب اعتماد دیگران، دفاع و حمایت از آبروی آنان است. مردم اگر بنگرند که انسان با تمام جدیت و تلاش در میدان پاسداری از آبروی آن ها حضور پیدا می کند، اعتمادشان به او جلب خواهد شد. نه تنها حمایت از آبروی افراد در حضور آنان لازم است، در غیاب آنان نیز ضروری است. به این حدیث نبوی توجه کنید:
«وقتی در جمعی حاضر هستی که درباره مردی بدی می گویند، آن مرد را یاری کن و آن گروه را از بدگویی باز دار و از آنجا برخیز». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 247)
از مصادیق آشکار حمایت از آبروی افراد، هنگامی است که از آنان غیبت می شود. اهمیت این حمایت به اندازه ای است که ترک آن، پی آمدهای سختی برای انسان در دنیا و آخرت دارد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر که برادر مسلمانش را در حضور او غیبت کنند و او بتواند یاری اش کند، ولی یاری نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار کند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2949)
همان گونه که حمایت نکردن از آبروی دیگران، دارای کیفر است، اقدام مثبت در این زمینه نیز پاداش اخروی دارد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر که از آبروی برادر خویش دفاع کند، خداوند آتش را از چهره او باز دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 3014)
6ـ چشم پوشی از دارایی مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، چشم پوشی از دارایی آنان است. طبیعی است که هر انسانی به دست رنج خویش حساس است و طمع ورزی دیگران را بر نمی تابد. بخش زیادی از بی اعتمادی حاکم میان افراد، معلول بدگمانی هایی است که به یکدیگر در امور مالی دارند. اگر انسان به طور کلی از آنچه دیگران در اختیار دارند و از آن بهره مند هستند، چشم بپوشد و به آن ها بی رغبت باشد، دیگران به او اعتماد پیدا می کنند و نتیجه این اعتماد، محبوبیت او در نظر دیگران است. این اواقعیت در گفتاری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این گونه تبیین شده است:
«از دنیا چشم بپوش تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه در دست مردم است، چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 268)
چشم پوشیدن از امکانات دیگران باید به مرز ناامیدی از امکانات برسد. اگر چنین شد، نتیجهااش این می شود که رسول خدا فرموده است:
«نسبت به آنچه در دست مردم است، ناامید باش تا بی نیاز زندگی کنی ».
از این حدیث فهمیده می شود که حقیقت بی نیازی، استغنا از دیگران است؛ هر چند انسان فقیر باشد و انسانی که با داشتن امکانات فراوان، باز چشم طمع و دست نیاز به سوی دیگران دارد، بی نیاز نیست. رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده است:
«بر تو باد که نسبت به آنچه در دست دیگران است، ناامید باشی و از طمع بپرهیزی که فقر و ناداری آماده است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1959)
7ـ سپاس گزاری از مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد دیگران، سپاس گزاری از آنان است، خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که دوست دارد در برابر کار مثبتی که انجام می دهد، ستایش شود، به ویژه از سوی کسانی که کار مثبت برای آنان و به سود آنان بوده است. اهمیت تشکر از دیگران آن چنان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«از همه مردم سپاس گزارتر آن کسی است که بیشتر از دیگران سپاس گزار مردم باشد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 312)
و در سخنی دیگر می فرماید:
«اگر خداوند خیر کسی را به دست دیگری انجام دهد و او سپاس گزاری نکند، در حقیقت، از خدا نیز سپاس گزاری نکرده است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 668)
کمترین مرتبه تشکر از مردم، یادآوری کار نیک آنان است و در صورت امکان، تلافی و جبران کردن نیکی نیز پسندیده و ارزشمند است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر کس نیکی بیند، آن را تلافی کند و اگر نتواند آن را یادآوری کند؛ زیرا یادآوری آن شکر و سپاس آن است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2837)
برخورد آمیخته به تشکر با مردم و سپاسگزاری از آنان، زمینه ساز جلب اعتماد آنان خواهد شد؛ زیرا انسان به کسی اعتماد می کند و به او خوش بین است که خوبی و بدی و زشتی و زیبایی برایش متفاوت باشد و در برابر آن ها واکنش مناسب نشان دهد. کسی که در برابر خوبی سپاس گزار است و از کار نیک قدردانی می کند، از خود شخصیتی می سازد که محبو ب و مورد اعتماد دیگران است.
8ـ امانت دار بودن
راهکار دیگر جلب اعتماد مردم، امانت داری است. در فرهنگ دینی، امانت داری تنها در امور مالی مطرح نیست،بلکه در روابط اجتماعی هر چیزی که حفظ آن لازم و رعایت حریم آن ضروری باشد، امانت داری از آن لازم است. حتی اگر سخنی که انسان در مجلسی از کسی شنیده است و او تصریح نکرده که به دیگران گفته نشود، ولی از قرائن معلوم است که از افشای آن خرسند نیست، باید امانت درباره آن سخن رعایت شود. تأثیر امانت داری و امین بودن در جلب اعتماد افراد چنان است که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«وقتی در برابر خود سه صفت دیدی، به او امیدوار باش، حیا و امانت و راستی. اگر این صفات را نداری، به او امید نداشته باش». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 205)
برگرفته از کتاب: زیستن با پیامبر(ص) نوشته مهدی رضایی، انتشارات مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


رسانه‏ها و انحرافات اجتماعی
چکیده:
امروزه صاحبنظران علوم ارتباطات با اذعان به توانایی شگرف رسانه‏های جمعی در شکل دهی افکار، نگرش‏ها و رفتار افراد، مطالعات مختلفی را در مورد سنجش میزان و نوع تأثیرات رسانه‏ها انجام می‏دهند. آنان بیان می‏دارند که وسائل ارتباط جمعی قادرند با کارکردهای منفی و تخطی از اخلاق رسانه‏ای، سلامت فکری و اخلاقی آحاد جامعه را تهدید کنند و الگوهای نابهنجار رفتاری را در جامعه تثبیت نمایند و از سوی دیگر می‏توانند با توجه به کارایی و توان رسانه‏ها، نرخ وقوع انحرافات اجتماعی را کاهش دهند.
در این نوشتار برخی از کارکردهای فوق تبیین گردیده و در پایان در جهت تقویت کارکردهای مثبت رسانه‏های جمعی در پیشگیری از انحرافات اجتماعی پیشنهاداتی ارائه شده است.
واژگان کلیدی:
انحرافات اجتماعی، رسانه‏های جمعی، کارکردهای مثبت، کارکردهای منفی.
در طول تاریخ، هرجامعهای برای قاعدهمندی رفتار اعضایش، هنجارهایی را تعـریف و نهـادینه کرده و آنها را به رعایت آن قواعد و هنجارها ملزم نموده و در برابـر تخلـف و سرپیچـی از آنهـا نیـز واکنش نشان داده و مجازاتهایی را تعیین کرده است.
متفکران اجتماعی و جامعه شناسان نیز جهت کاهش هنجارشکنی افراد جامعه، به بررسی علل و عوامل مؤثر در انحرافات و بروز کجروی‏های اجتماعی پرداخته اند و در عصر ارتباطات به تأثیر رسانهها و ‏وسائلارتباط جمعی در کنترل و یا گسترش انحرافات اجتماعی اشاره کرده اند. بر این اساس، تبیین کارکردهای مثبت و منفی رسانهها در این زمینه ضروری مینماید. لذا محور بحث در این نوشتار توضیح و تبیین کارکردهای مختلف رسانههای جمعی درخصوص انحرافات اجتماعی میباشد. پیش از ورود در بحث، لازم است مفاهیم کلیدی به طور مختصر توضیح داده شود.
1- مفاهیم کلیدی
1-1) انحرافات اجتماعی
انحراف هر گونه رفتاری است که با انتظارات جامعه یا یکی از گروههای مشخص درون جامعهمنطبق نباشد. به عبارت دیگر« انحراف»، دوری جستن و فرار از هنجارها تعریف می‏شود.
انحرافات اجتماعی دارای اقسامی از قبیل انحرافات نخستین (یعنی انحراف فرد به طور گذرا وتصادفی) و انحرافات ثانوی(یعنی منحرف شدن فرد از نظر عموم افراد جامعه) است و همچنین برای تبیین علل انحرافات اجتماعی نیز سه مکتب عمده پدید آمده است:
اول: مکتب زیستشناسی کهعوامل انحراف را در ترکیب ناموزون کرموزومهای بدن شخص منحرف جستجو میکند.
دوم: مکتب روانشناسی که انحراف فرد را بر اساس نقص شخصیت وی توجیه مینماید.
سوم :مکتب جامعهشناسی که بیان می‏دارد رفتار انحرافی افراد متأثر از عوامل اجتماعی است، زیرا عوامل روانیبازتاب ساختارهای اجتماعی می‏باشد.
2-1 ) رسانه‏های جمعی
رسانههای جمعی به تمام ابزارهای غیر شخصی ارتباط گفتـه میشود که به وسیله آن، پیامهای دیداری و یا شنیداری به طور مستقیم به مخاطبان انتقال مییابند، تلویزیون، رادیو، سینما، اینترنت، ماهواره و مجلات، کتب و... در زمرة رسانههای جمعی محسوب میشوند.
«ژودیت لازار» در مورد اهمیت و نقش رسانهها میگوید :رسانهها نقش‏های متعـددی را در حیـات اجتمـاعی به عهـده دارند، از جملـه اینکه صحنهای را ایجاد می‏کنند که حیات سیاسی در آن به نمایش گذاشته میشود، فرهنگ بال میگستراند، مدها جولان میدهند، سبک‏های تازه و هنجارهای زندگی رخ مینمایند.
3-1) کارکرد
کارکرد عبارت است از حاصل یا نتیجه نوعی وجود یا عمل(حرکت) اشخاص یا اشیاء و از جمله پدیدههای لمس ناپذیری چون الگوهای فرهنگی، ساختارهای گروهی و نگرشها.
به دیگر سخن، «کارکرد» به معنای نقش یا اثری است که هر پدیده در زنجیره‏ای از پدیده‏هایی که با آنها مرتبط می‏باشد، باقی می‏گذارد. دورکیم در کتاب تقسیم کار اجتماعی، کارکرد را در همین معنا بکار برده است.
«ویلیام اسکیدمور» معتقد است بهترین راه برای فهمیدن این واژه، در نظر گرفتن آن به عنوان یک اثر است و فونکسیون هر عملی، اثر آن است.
«مرتن» نیز کارکردهای اجتماعی را به کارکردهای آشکار و پنهان و کارکردهای مثبت و منفی تقسیم کرده است، تا این تلقی بوجود نیاید که آثار اجتماعی یک رفتار یا نهاد اجتماعی، الزاما از آثار آشکار و مثبت جامعه حکایت میکند.
2- کارکردهای مثبت
بیان انحرافات اجتماعی از رسانهها اثرات و کارکردهای اجتماعی مثبتی دارد که به برخی ازآنها اشاره میشود:
1-2) اطلاعرسانی و هشدار
یکی از کارکردهای اساسی رسانهها اطلاعرسانی از وقایعی است که در محیط اجتمـاعی واقع میشود. پیشرفت بهتانگیز ‏وسائل ارتباط جمعـی در قـرن حاضـر جهان را به دهکده کوچکی تبدیلکرده است که انسانها امکان اطـلاعیـابی از همه وقـایع و حـوادث جهـان را به طـور سـریع و جـامع دارند. در عصر ارتباطات هیچ حادثهای هر چند در دورترین مناطق جهانی باشد ـ منحصربه یک منطقه جغرافیایی نیست و از این رو سـه ویـژگـی، فـرا زمـانی، فـرا مـکانی و سـرعت فـوقالعـاده ازخصیصههای وسائل ارتباط جمعی است. امروزه تمامی ابعاد زندگی فردی واجتماعی انسان‏ها در رسانه‏ها رسوخ کرده و از خصوصیترین رفتار انسان‏ها تا بزرگترین تغییـرات نهـادهای اجتمـاعی وساختـارهای فرهنگـی و سیاسـی از طریق رسانه‏ها ارائه می‏شود.
رسانههای جمعی اعم از روزنامهها، مجلات، رادیو و تلویزیون، گاه از انحرافاتاجتماعی، نظیر تجاوز، خشونت، قتل و پرده برمیدارند و زوایای پنهان داستانهای عشقی و جنایی را برای مخاطبان خود آشکار میسازند و انواع دامهایی را که بر سر راه جوانان قرار دارد ، به آنان گوشزد می‏نمایند و راههای لغزش دیگران را برای مخاطبان ترسیم میکنند و با اطلاعرسانی به موقع و مناسب برای اعضای جامعه، در پیشگیری ازانحرافات اجتماعی نقش مؤثری ایفا می‏کنند.
رسانه‏های جمعی با شناخت آسیبهای مختلف اجتماعی و گزارش آن به کنشگران اجتماعی، نسبت به گسترش نابهنجاری‏های اجتماعی هشدار میدهند و بدین ترتیب کنشگران اجتماعی را از نوع رفتارها و خرده فرهنگهای کجرو آگاه می‏کنند تا بر اساس ارزشها و هنجارهای مورد پذیرشجامعه حرکت کنند و در دام این گونه خردهفرهنگها قرار نگیرند. لذا رسالت رسانه‏ها ایجاب میکند که ابعاد، نوع و کیفیت شکسته شدن هنجارها و ارزشهای اجتماعی را منعکس نمایند تا اعضای جامعه بتوانند، با درک همه جانبة آنها ضمنحفظ خود از ارتکاب انحرافات اجتماعی، از شکسته شدن هنجارهای مقبول جامعه جلوگیری نمایند.
‏وسائل ارتباط جمعی می‏توانند با بهرهگیری از شگردهای تبلیغی و آفرینشهای هنری، نفـرت و زشتـی تـزلـزل باورها و ارزشهای ملی و دینی را به مخاطبان خود القا کنند. بر این اساس، یکی از وظایف و کارکردهای مهم رسانهها آگاه سازی و اطلاعرسانی عمومی است. یعنی اطلاع رسانی در مورد وقوع جرائم و انحرافات اجتماعی و کیفیت وقوع و ابعاد و راههای لغزش افراد به سوی کجروی و هنجارشکنی و در بعـد دیگـر ایجاد نفرت از وقوع انحرافات و جرائم اجتماعی.
کارگزاران رسانههای جمعی میبایست با حساسیت ویژهای، از ارزشهای عام و هنجارهای نهادینه شدة اجتماعی پاسداری نمایند و برای تحقق عینی آن با سایر نهادهای فرهنگی هماهنگی کرده و تمام امکانات را برای حفظ کرامت انسانی بکار گیرند.
طبیعی است، هر گاه که ارزشها و باورهای جامعه مصون بماند، وفاق و همبستگی اجتماعی بیشتر تضمین خواهد شد، زیرا ارزشها و باورها از مهمترین عوامل همبستگی اجتماعی کنشگران اجتماعی محسوب میشوند و چنانچه هر روز، به بهانهای خاص یکی از ارزشهای عام به طور بیرحمانه از سوی خرده فرهنگهای کجرو مورد هجوم قرار گیرد، بنیانهای وفاق و همبستگی اجتماعی تضعیف شده و جامعه تا هنگامة شکلگیری هنجارها و ارزشهای نوین، آسیبهای فراوانی خواهد دید.
بنابراین رسانهها با تبیین ابعاد انحرافات، وفاق و همبستگی اجتماعی را بیشتر خواهند کرد.
صفحه حوادث روزنامهها هشداری به مردم است تا بدون توجه و آگاهی به هر کسی و هر چیزی اعتماد مطلق نداشته باشند، نقل این حادثه که: دختـر جـوانی به علت تأخیر مجبور می‏شود از ‏وسائل نقلیه شخصی استفاده کند و راننده که آدمربای حرفهایی بوده است به بهانه این که راه اصلی ترافیک است، از راههای فرعی دختر را میرباید. می‏تواند دختران جوان جامعه را نسبت به این خطرات هشیار نماید و نوعی زیرکی و دقت را در روابط اجتماعی افراد آموزش دهد.
2-2) قانونشناسی و کیفرشناسی
قوانین در هر جامعهای مبنای اصلی نظم اجتماعی محسوب میشوند، به طوری که بدون وجود قوانین، نظم و انتظام اجتماعی میان افراد، سازمانها و نهادهای مـدنی غیـر ممکن خـواهد بود، قانون، جایگاه هر فرد را در نظام قشـربندی، معیـن ساخته و توقعات و انتظارات را در جهت منطقی هدایت میکند، قانون نه تنها رابطه میان کنشگران را تعریف میکند، بلکه روابط میان نهادها و گروههای اجتماعی را نیز در سطح کلان مشخص و نموده برای کسانی که از آن تخطی می‏کنند، کیفر و مجازاتی را معلوم کرده است.
کارکـرد مهم رسـانـههـا در این زمینه، شناساندن قانون و کیفـر آن به کنشگـران اجتماعی جهت کاهش میزان ارتکاب جرائم میباشد. وجود قانون در کتب قانون، نظم اجتماعی را به ارمغان نمیآورد، تبیین و انتقال فرهنگ قانونگرایی به عاملین اجتماعی، آنان را هنگام مواجهه با جرم و زمینههای آن واکسینه میکند.
وسائل ارتباط جمعی میبایست با ارائه فوائد و منافع قانون، روحیه قانونگرایی را ترویج نمایند و نشان دهند که به عنوان ایدئولوژی توجیهگرا برای عملکرد قدرتمندان و حاکمان عمل نمیکنند، بلکه تذکرات قانونی را به عنوان مبنای نظم اجتماعی مطرح می‏نمایند.
ارائة گزارشی ازضوابطی که قانون عرضه میکنـد و کیفـری که قانون برای متخلفان معین ساخته است، کارکرد ارزشمندی است که رسانهها در عصر ارتباطات بر عهده دارند.
رسانههای جمعی از طریق تبیین قانون و مقررات میکوشند تا رفتارهای افراد را در مسیر هنجارهایتعریف شده جامعه رهبری نمایند و به افراد بیاموزند که هر گاه فرد رفتارهای خود را بر اساس هنجارها و قواعد اجتماعـی تنظیـم نمایـد، از طرف جامعه پاداش داده میشود؛ بالطبع کنشگران اجتماعی نیز درمییابند برای رسیدن به خواستههای خود میبایست به رفتارها و هنجارهایی روی بیاورند که قانون معین کرده است. رویة آموزش غیر مستقیم قانون، همچنین می‏تواند احترام درونی به قانون و احساس تقدس نسبت به قانون را در بین اعضای جامعه ایجاد کند، به طوری که قانون را به عنوان امری مقدس و غیر قابل تخلف تصور نمایند. به عبارت دیگر رسانه‏ها، از طریق اقناع و رسوخ به ذهن انسانها، به درونیسازی، جذب و پذیرش قلبی هنجارها می‏پردازند.
رسانهها با نمایش کیفرهایی که برای مجرمان در برابر تخلف و تخطی از قانون در نظر گرفته شده است، میتوانند در کاهش جرم تأثیـرگـذار باشـند. تا هنگامی کـه مجرم، از مجازاتهای قانونی هنجارشکنی تصور روشنی در ذهن خود نداشته باشد و تنها به منافع و مزایای تخطی از مقررات بیندیشد، انگیزة ارتکاب جرم در او تشدید میشود، بدین لحاظ رسانهها موظفند که شناخت همه جانبه‏ای از مضرات و زیانها وعواقب جرم را در اختیار اعضای جامعه بگذارند و به این وسیله، انگیزه ارتکاب جرم را کاهش دهند.
برای عینیت بخشیدن به دو کارکرد فوق، بهترین راه، ارائه الگوهای جذاب، امروزی و متناسب با نیازهای انسان معاصر است. رسانه میتواند از طریق نشان دادن عواقب انسانهای مجرمی که دچار کجروی شدند، زشتی و قبح گناه و جرم را در ذهن مخاطبان ترسیم نماید و مایه عبرتآموزی انسانها باشد، بررسی شواهد تجربی ذیل این کارکرد اجتماعی رسانهها را بهتر تبیین میکند:
ـ 6 تن از اراذل و اوباش محله یافتآباد که پس از کشاندن یک دختر 13 ساله به منزل مسکونیشان وی را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده بودند، با رأی قاضی مجتمع قضایی شهید مطهری به 45 ضربه شلاق در ملا عام محکوم شدند.
ـ زن جوانی که به خاطر انتقام جویی از همسرش وی را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده بود، پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه به قصاص نفس محکوم شد.
ـ متهمان اختلاس 20 میلیارد ریالی از بانک مسکن روز گذشته محاکمه شدند.
انعکاس و بازتاب این گونه انحرافات اجتماعی، موجب میشود تا جامعه با کیفر مجرمان در قانون آشنا شده و نیز عواقب انحرافات اجتماعی را با دقت بیشتری نظاره کنند.
3-2) کنترل اجتماعی
هر نظام اجتماعی برای حفظ ارزشها و هنجارهایش مکانیسمهایی را تعبیه میکند، تا کنشگران اجتماعی بدون هیچ احساس فشاری نسبت به هنجارهای اجتماعی پایبند شده و از معیارهای پذیرفته شدة جامعه عدول نکنند.
در تعریف کنترل اجتماعی گفتهاند: کنترل اجتماعی به مجموعه شیوهها، تدابیر و وسایلی اطلاق میشود که یک جامعه یا یک گروه در راه تحقق اهداف خود و هدایت افـرادش به رعـایت آداب، شعائر، منــاسک و هنجـارهـای پذیرفته بکار میگیرد. کنترل اجتماعی به دو شیوه انجام میشود: یکی از طریق فشارهای اجتماعی که ابزار آن همان «قوانین و ضمانت اجرای» آن است و دیگری از طریق «اقناع»می‏باشد که افراد را به رعایت هنجارها ملزم میکند.
امر به معروف و نهی از منکر در اسلام یکی از مهمترین ابزارهای کنترل اجتماعی میباشد. با این نگاه جامعهشناختی، رسانههای همگانی نیز، دارای کارکرد کنترل اجتماعی هستند. رسانهها با درج و انعکاس نابهنجارهای اجتماعی و عواقب شومی که در انتظار افراد کجرو قرار دارد، به طور غیر محسوس، اقدام به کنترل و پیشگیری از نابهنجاری‏ها در جامعه میکنند. رسانه‏ها عمدتاً از طریق اقناعپذیری بهتر میتوانند در کنترل اجتماعی مؤثر باشند.
وقتی که چنین خبری در مطبوعات درج میشود که: مدیر عامل یک شرکت تجاری بینالمللی به اتهام قاچاق تجهیزات پزشکی به جزای نقدی (20 میلیون و 500 هزار ریال) محکوم شد، سایر مدیران اقتصادی که در معرض فسادهای مالی قرار گرفتهاند، حداقل در موارد یاد شده احتیاط بیشتری خواهند کرد.
4-2) پیشگیری از جرم
عملکرد رسانه‏ها در شکل دادن به تعریف جرم و کجروی، نقش آنها را در ایجاد تغییرات قانونی و تقویت انواع خاص از راهکارهای عملیاتی پلیس، به نقش بسیار مؤثری بدل می‏کند، به طور مثال می‏توان به وضع قوانین مربوط به منع عبور و مرور جوانان و اتخاذ شیوه‏هایی جهت کنترل اماکن خاص اشاره نمود.
3-کارکردهای منفی
‏وسائل ارتباط جمعی می‏توانند در ارائه و عرضه انحرافات اجتماعی، کارکردهای منفی و اثرات مخربی را برای جامعه داشته باشند که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1-3) تحدید مفهوم جرم
رسانه‏ها تأثیر بسزایی بر تصویر کلی از جرم در جامعه دارند تا آنجا که تصـورات و پنـداره‏های موجود درباره جرم عمدتاً محصول رسانه‏هاست. رسانه‏ها معمولاً جرم را در قالب نوعی جرم خیابانی معرفی می‏کنند، مفهومی که با ایجاد رعب و وحشت در میان افراد جامعه گره خورده است و خشونت رکن عمده آن می‏باشد. بدین ترتیب جرائم دیگری نظیر تخریب محیط زیست، حیف و میل اموال عمومی، جرائم مربوط به بهداشت و امنیت غذایی و کمتر مطرح می‏شود.
2-3) ایجاد امواج جرم
رسانه‏ها اغلب جرم را در قالب موج‏هایی برجسته و متمایز و به تعبیر نویسندگان، امواج جرم به تصویر می‏کشند، بدین شکل که با ارائه گزارش‏های مکرر از ارتکاب برخی اشکال خاص جرم شامل جرم خیابانی مانند ضرب و شتم، تجاوز به عنف و قتل، موجب می‏شوند که توجه افکار عمومی با شدت بیشتری، به این دسته از جرائم جلب شود. نکته جالب توجه آن است که برای تحقق مفهوم امواج جرم، ضرورتی وجود ندارد که موارد وقوع یک رفتار مجرمانه در عمل نیز افزایش داشته باشد، بلکه کافی است که در افکار عمومی این تلقی ایجاد شود که این موارد با شدتی توجه برانگیز رو به فزونی است.
3ـ 3 ( عادی سازی هنجارشکنی
تا زمانی که ناهنجاری در نظر کنشگران اجتماعی، امری زشت و غیر منطقی جلوه کند، میزان ارتکاب انحراف اجتماعی و خروج از هنجارهای اجتماعی کاهش خواهد یافت. انعکاس کجرویهای اجتماعی در رسانهها در کاهش نفرت از انحرافات و عادی شدن نابهنجاری در جامعهتأثیر بسزایی دارد، زیرا فرد ضمن اطلاع از نقض هنجارها توسط رسانه‏ها، درمی‏یابد که هنجارهای اجتماعی که به نظر وی غیرقابل تخطی بودند، قابل شکستن و تخلف هستند، لذا انگیزه ارتکاب جرم در فرد تقویت میشود و این یکی از کارکردهای منفی بیان کجرویها و انحرافات اجتماعی در رسانهها است. به طور نمونه دختر شهرستانی که از پدیده فرار دختران از خانه اطلاع چندانی ندارد، با شنیدن یا دیدن خبرمربوط به فرار دختـران متـوجه میشـود که این کـار می‏تـواند یکی از راههای رهایی او از برخی مشکلات و تضادهای خانوادگی باشد و هنگامی که در کانون خانواده، احساس ناامیدی و سرخوردگی و خلأ عاطفی به او دست می‏دهد، ممکن است همان راهی را برگزیند که برخی دختران برای رهایی از رنجهای خانوادگی انتخاب کرده بودند.
4-3 ) گسترش خشونت و پرخاشگری
ژان کازنو، صاحبنظر در علوم ارتباطات در خصوص برداشت از مفهوم خشونت میگوید: از دیدگاه ما عمل خشونتآمیز، عملی خواهد بود که با رفتار تهاجمی به خصوص از نظر «جسمانی» و یا حداقل «بیانی» همراه گردد.
امروزه خشونت و پرخاشگری در میان جوانان شایع شده است که معلول علل و عوامل متعددی است. مطالعات انجام شده نشان میدهد که رسانههای جمعی در این زمینه تأثیر بسیاری داشتهاند، زیرا رسانهها با تبلیغات کالاهای رنگارنگ، زندگی مرفه را آرمان و هدف مخاطبان ترسیم میکنند، در حالی که این هدف با شغل و درآمد مخاطبان قابل دسترسی نیست، در نتیجه میان اهداف و ابزار مشروع دستیـابـی به این اهـداف فاصلـه ایجـاد میشـود، (یعنی فرد احساس محرومیت می‏نماید) این وضعیت منجر به خشونت و پرخاشگری در میان افراد می‏گردد. به عبارت دیگر رسانه‏ها موجب می‏شوند که میل به مصرف کالاهای لوکس در بین مردم افزایش یابد، اما وقتی این میل و تقاضا امکان ارضاء ندارد، در نتیجه به خشونت تبدیل میشود و یا فرد را به انجام عملی غیر قانونی نظیر سرقت جهت دستیابی به کالاهای تبلیغی ترغیب می‏نماید.
نمایش فیلمهای جنایی نیز از سوی دیگر روحیه خشونت، تندخویی و ارتکاب جرم را به مخاطبان خود القاء می‏نماید و موجب بروز رفتارهای خشونتآمیز میگردد. انتشار اخبار مربوط به قتل و بیان راهها و شیوههای ارتکاب اینجنایات موجب بدآموزی، گسترش و نهادینه شدن این روشها در جامعه میشود.
محتوای خشونت بار رسانه‏ها به بروز رفتارهای خشن در افراد جامعه دامن می‏زند و ممنوعیت‏های اخلاقی و اجتماعی بکارگیری خشونت را کمرنگ می‏کند. صاحبنظران ارتباطات سازوکارهای تحریک کنندة خشونت را شامل بازداری زدایی (کاهش خودداری بینندگان از انجام اعمال پرخاشگرانه)، حساسیت زدایی(افزایش تحمل بینندگان و قبول خشونت) و برانگیختگی زایی می‏دانند. آنها معتقدند که رسانه‏ها قادرند فنون ارتکاب جرائم را آموزش دهند، جرائم را مهیج و لذت بخش جلوه دهند، ارضا شدن آنی را ترویج دهند و فرد را به همانند سازی با مجرم ترغیب کنند، البته جرم زایی رسانه‏ها به تعامل محصولات رسانه ای (خصوصیات جرائم و مجرمان آن)، بافت رسانه‏ها (مقدار پوشش رسانه‏ای، سبک‏های ارائه، حمایت از ارتکاب جرائم) و بافت اجتماعی (هنجارهای فرهنگی موجود، گرایش‏های مصرف کنندگان، فرصت‏های ارتکاب جرم و تعداد خلافکاران موجود) بستگی تام دارد.
5-3) اشاعه فحشا و بی بندوباری
یکی از کارکردهای رسانه‏های جمعی، مفهوم سازی و به تبع آن، شکل دادن به هنجارهای مناسب با آن مفهوم می‏باشد. براین اساس ارائه تصاویر مستهجن و مبتذل و خلاف عفت عمومی از طریق رسانه‏های جمعی و نگارش متون خلاف اخلاق و پورنوگرافی می‏تواند منجر به گسترش جرائم به ویژه از نوع جرائم جنسی گردد.
قرآن کریم در مورد خطر اشاعه زشتیها در جامعه اسلامی هشدار داده و میفرماید: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره و الله یعلم و انتم لا تعلمون» «کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم باایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا وآخرت است و خداوند میداند و شما نمیدانید».
گسترش فحشا در این آیه شریفه مورد مذمت قرار گرفته است، البته در قرآن کریم، واژه فحشا در خصوص انحرافات جنسی استفاده شده است، اما از نظر مفهوم لغوی، «فحشا» به معنی هر گونه رفتار و گفتاری است که زشتی آن بزرگ باشد.
پس از دیدگاه و منطق قرآن، بازگو کردن زشتیها و ترویج و ارائه آنها، مورد نهی قرار گرفته است، زیرا موجب آشکار سازی زشتیها و برملاکردن آنها می‏شود.
امام رضا(ع) می‏فرمایند: «المذیع بالسیئه مخذول و المستتر بالسیئه مغفور له» «آن کس که گناه را نشر دهد، مطرود است و آن کس که گناه را پنهان میدارد، مشمول آمرزش الهی است».
پیامبر اسلام (ص) می‏فرمایند:«من اذاغ فاحشه کان کمبتدئها» « کسی که کار زشتی را نشر دهد، همانند کسی است که آن را در آغاز انجام داده است».
6-3) تضعیف اعتماد اجتماعی
اعتماد اعضای جامعه به یکدیگر، سرمایه اصلی تعامل اجتماعی است؛ تعاملی که برای رفع نیازهای زیستی و اجتماعی اعضای جامعه صورت میگیرد، لذا تضعیف این اعتماد مشکلات عدیده ای را در مراودات اجتماعی و تأمین خواسته‏های افـراد ایجـاد خواهـد کـرد. امـا در هـر صورت ممکن است اعتماد اجتماعی تضعیف شود که یکی ازعوامل آن، ترویج انحرافات اجتماعی از طریق رسانهها است. زیرا ذکر انواع انحرافات از رسانهها و اعلام رشد سرسام آور آن، منجر به ایجاد روحیه سوء ظن و شک نسبت به سایر افراد جامعه می‏شود و احتمال وقوع این انحراف را از سوی تک تک اعضای جامعه تقویت می‏نماید و روحیه اعتماد عمومی را تضعیف می‏کند، در نتیجه تعامل اجتماعی دچار اختلال میشود.
انعکاس انحرافات اجتماعی علاوه بر سست کردن اعتماد اجتماعی، موجب عدم احساستعلق جمعی میشود و روابط اجتماعی افراد را دچار مشکل می‏کند.
رسانهای کردن جرائم بر نهاد خانواده نیز اثرات مخربی دارد، به طور نمونه پدران و مادران را نسبت به رفتار فرزندانشان بدبین میکند، چرا که والدین احتمال می‏دهند که انجام این انحراف اجتماعی که از طریق رسانه منعکس شده است، در مورد فرزندان جوان خانواده وجود دارد، این نگرش منجر به تضاد و ناسازگاریهای خانوادگی خواهد شد.
رسانه‏ها گاه با انعکاس آمار و ارقام اغراق آمیز جرائم، می‏توانند اعتماد اجتماعی را نسبت به نظام سیاسی تضعیف نمایند. به طور نمونه انعکاس پروندههای کلان اختلاسهای عمومی و یا پروندههای مربوط به رابطه میان حاکمیت و مردم می‏تواند منجر به سلب اعتماد گردد.
هـر چنـد نمی‏توان ضـرورت برخـورد قوی با متخلفان را در هرسطح و نهادی انکار نمود، اما رسانهای کردن این گونه حوادث به بیاعتمادی مردم از حکومت منجر شده و اقتدار و مشروعیت مدیران صالح نظام را نیز از بین برده و در نتیجه نظام سیاسی کشور، کارکرد کنترلی و پویایی خود را از دست خواهد داد.
7-3) شکستن حریم خصوصی افراد
هر چند افراد جامعه بر اثر داشتن ارتباطات اجتماعی وسیع با کنشگران، دارای وجوه مشترک رفتاری هستند، اما هر یک از آنها دارای حریم خصوصی میباشند که مربوط به امور شخصی و خانوادگی و روابط میان فردی است. تمام اعضای جامعه تلاش میکنند این حریم (نظیر میزان علاقه به همسر و فرزند، اختلافات خانوادگی، روابط، سلائق، رفت و آمدها، میزان درآمد و سفرها و ) را از تیررس دیگران دور نگاه دارند. از سوی دیگر مطبوعات به جهت وظیفه خبررسانی و اطلاع رسانی با ورود به اسرار خصوصی افراد، به ناچار اصل ممنوعیت ورود به این حریم را نقض می‏کنند. امروزه رسانهها قدرت بیسابقهای برای در نوردیدن حریم خصوصی افراد دارند، مانند انتشار خبر کشتن یک کودک توسط والدینش، کشتن همسر به بهانه عشق با دیگری و
ورود در حریم خصوصی افراد از نظر بازخوردهای اجتماعی و کارکردهایی که در شکستن مرزهای خصوصی مردم دارد، دارای اهمیت فوقالعادهای است. به گونه ای که تجسس و افشای زوایای پنهان زندگی مردم برای دستیابی به اطلاعات جزیی از آنان، به شدت در متون دینی نهی و مذمت شده است.
به تعبیر دیگر اسلام میخواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهی است اگر اجازه داده شود که هر کس به تجسس درباره دیگران برخیزد،حیثیت و آبروی مردم بر باد میرود و جهنمی به وجود میآید که همه افراد اجتماع در آن عذاب خواهند برد.
این کارکرد منفی رسانهها (یعنی ورود به حریم خصوصی افراد) در کشورهای جهان نیز ابعاد وسیعی یافته است، به طوری که در بهارسال1989 دیوان آمریکا اعلام کرد که سازمان خبری اجازه ندارد به پروندههای F.B.I در زمینه تجاوزهای جنسی دسترسی پیدا کند. F.B.I برای کوتاه کردن دست مطبوعات از این نوع پروندهها به دیوان فدرال متوسل شد و اعلام کرد که اگر چه این پروندهها با استناد به اسناد علنی وگزارشات دستگیریها و رسیدگیهای قضایی تهیه شده است، اما کامپیوتری کردن این اطلاعات، حریم خصوصی افراد را به خطر خواهد انداخت. بر اساس نتایج نظرخواهی موسسه گالوپ 73 درصد از مردم آمریکا معتقدند که مطبوعات حریم خصوصی افراد را نادیده میگیرند.
به هر حال همین مرزبندی حریم خصوصی از حریم عمومی جامعه میبایست به طور مشخص تعریف شود و به وسیله قانون، ضمانت اجرا داشته باشد و رسانهها نیزخود را موظف به رعایت آن موازین بدانند.
فرجام سخن
بررسی‏های گذشته نشان داد که رسانههای جمعی کارکردهای مثبت و منفی در ارتباط با تبیین انحرافات اجتماعی دارند. اینک این پرسش مطرح می‏شود که آیا رسانهها مجازند تحت عنوان طرح حوادث ،انحرافات اجتماعی را به ذهنیت جامعه منتقل نمایند؟ یا آنکه رسانه‏ها فقط میبایست نمایشگر کنشهای مثبت مردم باشند و از انحرافات آنان سخن نگویند؟
به نظر میرسد منابع شناخت مردم از حوادث و مسائل اجتماعی منحصر به رسانهها نیست و آنان از راههای مختلفی از جمله مشاهده عینی و ارتباطات کلامی با دیگران از حوادث تلخ و انحرافات اجتماعی آگاهی می‏یابند، از این رو تصور اینکه چشم وگوش مردم تنها از دریچه وسائل ارتباط جمعی به دنیای حوادث و انحرافات باز میشود، خیالی بیش نیست. لذا گزارش این گونه انحرافات اجتماعی توسط رسانه‏ها چنانچه با تحلیل و تبیین آسیبهای آنها و به منظور حفظ جامعه از گسترش انحرافات صورت گیرد ، امری مفید، بلکه ضروری است که ضمن افزایش آگاهی مخاطبین رسانه‏ها، موجب می‏شود که رفتار اجتماعی خود را براین اساس تنظیم نمایند و از پیامدهای کجروی‏های اجتماعی در امان باشند.
قرآن کریم بارها با بیان سرگذشت اقوام گذشته از انواع آلودگی‏ها و انحرافات اجتماعی سخن به میان آورده است و مقصود از بیان آنها را عبرتآموزی و پیشگیری از وقوع و تکرار آنها در بین امت اسلامی برشمرده است. قرآن کریم در سوره یوسف، داستان عشق و شیفتگی زلیخا به یوسف را با تمام جزئیات و تفاصیل آن بیان کرده و انحراف اخلاقی زلیخا را با انواع مکرها و ترفندهای آن تشریح نموده است، ولی بیتردید مقصود از ارائه این گزارش‏ها تقویت جنبة معنوی بشر میباشد. خداوند میفرماید: «و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد، درها را بست و گفت: بیا به سوی آنچه برای تو مهیاست. گفت: به خدا پناه میبرم، اوصاحب نعمت من است، مقام من را گرامی داشته، مسلماً ظالمان رستگار نمیشوند. آن زن قصد او کرد و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمیدید ـ قصد وی مینمود، این چنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود».
در این آیات هر چند خداوند از انحرافات اخلاقی زن عزیز مصر ، سخن به میان آورده و آن را برای همه مردم بیان کرده است، اما این اطلاع رسانی را با تحلیل، تذکر و شیوه معنوی رهایی از انحرافات اجتماعیتوأم ساخته است.
قرآن کریم در هنگام بیان تاریخ قوم لوط، به اعمال ناشایست آنها (همجنس بازی) اشاره کرده و میفرماید: قوم لوط فرستادگان را تکذیب کردند، هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمیکنید؟ یا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور میروید و همجنس بازی میکنید و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده رها میکنید؟
قرآن کریم انحراف اجتماعی آن قوم را ذکر کرده، ولی در ضمن بیان اینانحراف جنسی، به راه درمان آن (یعنی ازدواج) اشاره میکند. همچنین موارد دیگری همانند قتل‏ هابیل توسط قابیل در قرآن ذکر شده است، ولی به جهت اینکه در کنار نقل این خبر، مضرات و پیامدهای آن انحراف تحلیل و تبیین می‏شود، از اشاعه فحشاء، شکستن قبح گناه و سایر کارکردهای منفی که در این رابطه وجود دارد، جلوگیری می‏شود.
با استشهـاد به آیـات گذشتـه، مـلاک نقـل و گـزارش انحرافات به طورگسترده مشخص می‏شود. این ملاک همان طور که در مورد قرآن وجود دارد، در مورد رسانه‏های جمعی هم محقق است و آنها باید در کنار ذکر حوادث، به جنبه عبرتآموزی حوادث جهت پیشگیری از وقوع انحراف توجه داشته باشند و در این راستا، به تحلیل انحرافات و راههای مبارزه با آن و شیوههای جایگزینی مثبت آنها اشاره نمایند و اگر به صرف نقل و ذکر انحرافات اکتفا شود، افزایش دامنه و نوع کارکردهای منفی رسانه‏ها دور از انتظار نخواهد بود.
________________________________________
1-- همان، 19 آبان 81، شماره 1024.
2-- Crime waves.
3-- Mass Media.
4-- همان، 15 آبان، ش 1021.
5-- مکارم شیرازی، ج 14، ص 403.
6-- Social deviation.
7-- اسکیدمور، ص 141.
8-- Street crime.
9-- ساروخانی، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص 698.
10-- لازار، ص 136.
11-- Function.
12-- توسلی، ص217.
13-- همان، ص 184.
14-- انتخاب، 17 آذر 81، ش 1064.
15-- همان، ص 356.
16-- سلیمی و داوری، صص159-158.
17-- یوسف، 24 و 23.
18-- فیروزبخت، صص237-231.
19--Social control.
20-- گولد، ص 436.
21-- ساروخانی، جامعه شناسی ارتباطات، ص 72.
22-- سلیمی و داوری، ص160.
23-- کلینی، ج 2، ص 428.
24-- رسانه، سال هفتم، ش 3، ص 49.
25-- شعراء، 166 ـ 160.
26-10- همان، 20 آذر 81، ش 1049.
27-21-کازنو، ص 117.
28-20- سلیمی و داوری، صص160-159.
29-9 - روزنامه انتخاب، 38 آذر، ش 1056.
30- منابع:
31-ـ ساروخانی، باقر:« جامعهشناسی ارتباطات»، انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، 1373.
32-فیروزبخت، مهرداد:«ساخت اجتماعی جرم و خشونت رسانه‏ها به مثابة یک علت»، مجله پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش 26، 1380.
33-ـ توسلی، غلامعباس:«نظریه های جامعه شناسی»، انتشارات سمت، چاپ ششم، 1376.
34-ـ مکارم شیرازی، ناصر:« تفسیر نمونه»، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1362.
35-ـ ساروخانی، باقر:« دائرةالمعارف علوم اجتماعی»، موسسه کیهان، چاپ اول، 1367.
36-ـ سلیمـی، علـی؛ داوری، محمـد:«جامعه شناسی کجروی»، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380.
37-ـ لازار، ژودیت: «افکار عمومی»، ترجمه مرتضی کلینی، نشر نی، چاپ اول،1380.
38-ـ کلینی، محمد بن یعقوب: «اصول کافی»، دارالاضواء، (بیروت)،چاپ اول، 1413 ق.
39-ـ قرآن کریم
40-ـ کـازنـو، ژان: «جامعـهشنـاسی وسـائل ارتباط جمعی»، ترجمه باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، 1373.
41-ـ گـولد، جولیوس:« فرهنگ علوم اجتماعی»، ترجمه باقر پرهام و دیگران، انتشارات مازیار، چاپ اول، 1376.
42-ـ اسکیـدمور، ویلیام:« تفکر نظری در جامعهشناسی»، ترجمه علیمحمد حاضری و دیگران،


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


سلامت روان زن و زن الگو در نگرش دینی
نیاز به روابط با دیگران نیاز به خودشکوفایی نیاز به آگاهی و افزایش حیطه‏های شناختی نیاز به اقتدار و انضباط نیاز به شناختن نقشها و مهارتهای ایفای این نقشها و ...
و البته بایستی توجه داشت که اینها نیازهای انسانی هر یک از افراد جامعه می‏باشد. و البته در هر دو جنس زن و مرد یکسان است ولی شاید تفاوت در انتظار افراد در نوع دریافت و بیان این نیازها باشد.
مسایل بانوان را بایستی در دو حیطه زمانی عمده مورد توجه قرار داد:
ـ یکی مسایل مربوط به دوران نوجوانی و جوانی است ـ و دیگر مسایل برآمده از وضعیت اجتماعی زنان در دوره حضور اجتماعی‏شان می‏باشد. برخی از این مسایل عبارتند از:
ـ رفتارهای تبعیض‏آمیز به دلیل تفاوتهای جنسیتی ـ ارزیابی ناصحیح از تواناییها و نقش زنان در جامعه یا خانواده اشکال در انتخاب الگوها و الگوپذیری و مشکل هویت در نوجوانان، به دلیل عدم ارایه الگوهای مناسب و عینی که موجب شده است نوجوانان و جوانان برای انتخاب نقش و کسب مضمون محوری فرهنگ توسعه ما دیانت و اسلامیت است و هر نظریه‏ای برای آنکه تحقق عینی بیابد بایستی مبتنی بر تفکر دینی باشد.
هویت با ثبات و قوی دچار یک سردرگمی و تضاد شوند. «این سردرگمی در زمان ما خود را بارزتر نشان می‏دهد به طوری که حتی قهرمانان ورزشی الگوهای ایده‏آل دختران ما (حتی بیش از پسران) شده‏اند.» ـ نبود آموزش صحیح به دختران در زمینه‏های مختلف مثل مهارتهای اجتماعی، ایجاد روابط بین فردی مناسب، شناخت درست از خود به عنوان یک زن و شناخت مناسب تواناییها و استعدادهای ذاتی خود، مهارتهای مدیریتی عملکردی و ... و نتیجه این بی‏توجهی آن است که دختران ما اولاً، نقشهایی را که باید به عهده بگیرند نمی‏شناسند. و از سویی دیگر، به وظایف و مسؤولیتهای متناسب با نقشهای چندگانه خود به دیدی تحقیرآمیز همراه با احساس انزجار و تنفر نگاه می‏کند. از این‏رو پذیرفتن نقشهای زنانگی در حیطه‏های مختلف برایشان دشوار خواهد بود و با پذیرش آنها احساس تحقیر، محدودیت، اجبار و مورد ظلم واقع شدن می‏کنند. و یا به دلیل عدم مهارت کافی برای ایفای نقش، احساس بی‏کفایتی، یأس، اضطراب و افسردگی و آشفتگی درونی و دلزدگی خواهند کرد.
ـ مسأله دیگر عدم آگاهی مردان نسبت به تأثیر نقش خود در تأمین سلامت روان دختران و همسر و یا خواهران خود است. به دلیل بی‏توجهی به آموزش این مهم، آنان رشد لازم را در این زمینه پیدا نکرده‏اند.
احساس حقارت و اجبار زن نسبت به نقش زنانگی خود، گاه او را به عصیان بر هویت جنسی خود می‏کشاند و برای فرار از نقشهای متناسب با هویت جنسی‏اش به علایق، بازیها، پوشش و گرایشهای جنسی مقابل خویش روی می‏آورد. مثلاً دختر نوجوان بیشتر ترجیح می‏دهد لباسهای پسرانه بپوشد، موهای خود را کوتاه کند، در بازیهای پسرانه و رقابتهای آنچنانی شرکت کند. و از هر چه که یادآور هویت دخترانه‏اش باشد یا بخواهد نشانه‏ای از دختر بودنش باشد نفرت و اکراه داشته و بگریزد.
در فرم شدیدتر، تمایل به کسب هویت جنسی جنس مخالف به طور کامل بروز می‏کند به طوری که تلاش می‏کند حتی تظاهرات ظاهری و فیزیکی دخترانه خود را تبدیل به یک مرد کند. و داریم مواردی را که حتی با مصرف هورمونهای مردانه یا جراحیهای روی بدن خود، مصرند به طور کامل از هویت دخترانه و زنانه خویش فرار کنند. و خود را آن گونه در انظار بنمایانند که در ذهن خویش می‏بینند. در این شرایط حالتها و کنشهای رفتاری مردانه نشان می‏دهند و حتی نسبت به همجنسان خود تمایلات مردانه ابراز می‏کنند.
و گاه به شکلی دیگر این دختران و زنان در مقابل احساس حقارت زن بودن و احساس محرومیت و عقب بودن از امتیازات انسانی خود در مقایسه با مردان، یکی از مکانیسمهای دفاعی خود را رقابتهای تنگاتنگ با مردان در عرصه‏های مختلف اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی قرار می‏دهند و با نگرش مردمدارانه (که از کودکی آموخته‏اند) سعی در اثبات خود دارند، که زن نیز مثل مردان است و از او ناتوان‏تر و حقیرتر نیست. و با سعی در تبدیل مادران (الگو) در مقابل فاطمه(س) و زینب(س) هیچ گاه زن بودن خود را پست نمی‏شمارند، بلکه با نگرشی انسان مدارانه به وظایف انسانی خویش در مقابل دیگری (همسر) عمل می‏کنند.
خود به یک مرد برای کسب امتیازاتی که جامعه برای مردها قایل است، در واقع عصیانی بر زن بودن خویش و ستایش مردمداری و مردسالاری دیگران نه نفی و عصیان بر نگرش غلط دیگران نسبت به زن یا مرد و نه ابراز وجود به صورت انسانی آگاه، با شعور و فهیم و نگرشی انسان‏سالارانه، می‏کنند.
و گاه نقشهای متناسب با هویت جنسی خود را می‏پذیرد ولی با حالتی منفعل و تسلیم، تسلیمی نه از سر آگاهی که از سر ناچاری و همراه با احساس بی‏کفایتی و حقارت. گاه بیزاری از نقشهای زنانگی به شکل دیگر بروز می‏کند. او زنی می‏شود پرتوقع، آزمند، تنوع‏طلب، مصرف‏گرا با گرایشهای زن‏سالارانه و ناتوان از اجرای نقش همسری که قادر به درک موقعیت پراهمیت خود در برابر شوهر نبوده و از مفاهمه و ارتباط مناسب باهمسر و مدیریت خانواده خود عاجز هستند.
و زمانی نقش مادری به اکراه پذیرفته می‏شود و وجود فرزند را تحمیلی به زندگی و آزادگی خود تلقی می‏کند و به هر شکل برای رهایی از این قید تلاش می‏کند.
و این تلاش به صورتی آشکار یا پنهان برای طرد موجودی که به زندگی او پا گذاشته است انجام می‏گیرد. و او مادری می‏شود سهل‏انگار و غافل از نیازهای کودک خود و یا آزاردهنده جسمی و روانی فرزند. گاه ناتوان از اجرای نقش مادری در مقابل فرزندان و تبدیل شدن به موجودی در حد سرویس دادن به اعضای خانواده بدون هیچ گونه نقشی تربیتی، آموزشی و هدایتی. و در صورت وجود هر کدام از حالات فوق (مادری طردکننده یا منفعل) مفهوم «مادر به قدر کافی خوب» و «تناسب مادرانه» با نیازهای فرزندان که قادر به درک نیازها و شرایط فرزندان خود باشد و توانایی پاسخگویی مناسب به این نیازها را داشته باشد، از دست می‏رود.
ب) شناخت الگوهای مطلوب زنانگی و تبیین شاخصه‏ها و جلوه‏های رفتاری و تربیتی این الگوها
سؤالی مطرح می‏شود که نقش زن الگو برای اصلاح این نگرشهای منفی زن به خود و متقابلاً نگرش والدین نسبت به دختر، برادران نسبت به خواهر، و شوهر نسبت به همسر خود چگونه است.
سنت و تعالیم صدیقه زهرا(س) و زینب کبرا(س) الگوی مطلوب زن و زنانگی را توضیح می‏دهند. با شناخت این سنت و زندگانی می‏توان ابعاد مطلوب زن الگو را شناخت. این بانوان نگاهی کارشناسانه، تحلیلی و نقادانه به وضعیت فردی و اجتماعی جامعه زمان خود داشته و راهبردهای اصلاح، بازسازی و تعالی را به دست می‏دهند. فطرت انسان در همه عصرها و برای همه نسلها یکی است. سنتهای الهی و قوانین هستی که قواعد حاکم بر زندگی انسان بخشی از آن است، همه ثابت و غیر قابل تغییرند. از این‏رو الگوی مطلوب پیشنهادی همراه شاخصه‏ها و قانونمندیهای ثابتش برای توضیح زن الگو قابل تغییر نیست.
ولی به دلیل تغییر و نو به نو شوندگی واقعیات و شرایط فردی و اجتماعی جوامع می‏توان معیارها، اصول اساسی راهبردها و الگوی موضعگیری در شرایط مشابه را از زندگی زنان الگو استنباط کنیم. برای این برداشت مؤثر و کارآ از زندگی زنان الگو لازمست قدم به قدم در برهه‏های مختلف زندگی، آنان را دنبال کنیم.
ـ فاطمه(ع) در خانه پدر و مادر، دختر الگوست.
ـ با شوهرش همسر الگو و با کودکانش مادر الگو است.
ـ و در مناسبات اجتماعی و در جامعه خویش یک راهبر و مدیر الگو است.
بانوی الگو نزد پدر و مادر در برهه دختری
تولد او در شرایط اجتماعی و فرهنگی رخ می‏دهد که وجود دختر در یک خانواده بزرگترین تحقیر و ننگ محسوب می‏شود که جز به کشتن یا زنده به گور کردن نوزاد دختر پاک نمی‏شود. با این نگرش قومی و فشار اجتماعی رفتار الدین بخصوص پدر الگو با دختر الگو چگونه است؟ اکرام کردن و بر جای خود نشاندن یا در مقابلش تمام قد ایستادن «برآوردن نیاز به احترام و پذیرش دختر» شانه و پیشانی او را بوسیدن، بارها در جمع او را ستودن و عزیز داشتن «برآوردن نیاز، به محبت و نوازش است و ایجاد احساس امنیت در مقابل طرد شدن» پدر او را ام‏ابیها لقب می‏دهد و ریشه و اساس مأموریت عظیم بشری خویش می‏خواند.
«و این تقویت عزت نفس و احترام به نفس او است.» رسول(ص) در بحرانهای سخت سیاسی و اجتماعی به دختر خود پناه می‏برد و با او به درد دل می‏نشیند و زینب(س) محرم راز مادر و بعد از او کنار پدر و مقدم بر برادران و در همه برهه‏ها شاهد موضع‏گیریهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی مادر، پدر و برادران. و حتی ازدواجش و پیمانش با همسر، همسری که در کرامت و بزرگواری چون او جوانی نیست، که «اگر برادرش حسین قصد هجرتی داشت با او باشد».
«و اینها همه یعنی افزایش سطح شناخت و آگاهیهای اجتماعی و نشان دادن مسؤولیتهای فردی و اجتماعی و تأکید بر مسؤولیت‏پذیری، که رسالت مردان بر دوش زنان جاودانه می‏شود.» خدیجه(س) در واپسین دم حیات، پدر را به دختر می‏سپارد، و فاطمه پدر و برادران را به زینب(س) «تقویت و تأکید بر مسؤولیتهای زن بودن و تعهد در آینده» بانوی الگو در برهه همسری: به مسؤولیتهایش، آرد کردن جو، وصله کردن لباس و کفش همسر و فرزندان، کم از وعظ و سخنرانی و بحث و درس عبادت بها نمی‏دهد و در چشمش حقیر نیست. همه را در جایگاه خود «حق» می‏بیند و حق هیچ گاه نزد او خوار و بی‏مقدار نیست. رابطه‏اش با همسر از روی «درک»، «فهم» و «شعور» و آکنده از «محبت» و «یکرنگی» است. هیچ وقت همسر خود را آزار نمی‏دهد و متوقع نیست، به خاطر نداریها و محرومیتها همسرش را سرزنش نکرده و بی‏صبری نمی‏کند و شرمگین و خجالت‏زده‏اش نمی‏سازد و «شوهرش نیز چنین است». سفارش پدر در آخرین لحظه‏هایی که در خانه او بود و آماده رفتن به خانه شوهر، همین بود. این زن حتی درگیر و دار بحران سیاسی بعد از رحلت پیامبر(ص) که مورد ضرب و شتم قرار می‏گیرد و از درد ضربه‏ها به خود می‏پیچد، آن را از همسر خود پنهان می‏کند تا بیش از پیش بر رنج او نیفزاید، چرا که او می‏داند شوهرش برای او چه قدر و ارزشی قایل است و همسری دارد مسؤول که با دانستن این امر تا قصاص نکند آرام نمی‏گیرد و قصاص نیز با کدام شرایط و کدام فضا. و هم آنکه چون چنین شوهری در مقابل خود دارد نیازی ندارد برای بیان حضور خود و از آنجا که در این خانواده الگو، محور همه رفتارها کنشها و واکنشهای پدر و مادر ایمان و اعتقاد دینی آنهاست، از کودکی هویت دینی در وجود فرزندان نضج گرفته و برای ایفای نقشهای گوناگون خود آماده می‏شوند و دیگر بحران هویت و سردرگمی نقش معنایی نخواهد یافت.
تحریک حس مسؤولیت همسری او، از حربه نالیدن و شکایات جسمی بهره بگیرد و بسیاری انگیزه‏های خرد و کلان دیگر ... . او آنقدر غنای روحی دارد و شوهرش نیز با او چنان رفتاری دارد که نیازی به بیان نیازها و دردهای جسمانی‏اش به همسر ندارد تا از او توجهی دریافت کند. بلکه با توجه به درگیریهای سیاسی و اجتماعی آن زمان و مصلحت دین و ولایتش ترجیح می‏داد نگرانی و اشتغال ذهنی دیگری برای شوی خویش فراهم نیاورد. فاطمه(س) از پدر و مادر آموخته است و حسنین(ع) و زینب(س) نیز از علی(ع) و فاطمه(س) می‏آموزند که ارتباط یک زن و مرد با یکدیگر چگونه باید باشد و هر دو از هم بایستی چه توقعاتی داشته باشند و خواسته‏هایشان از هم چه باشد. و تصویری که از زن یا مرد مقابل خویش باید در ذهن خویش ترسیم کنند، چگونه باید باشد.
بانوی الگو، مادر فاطمه(س) همزمان با انجام وظایف مادرانه‏اش، با شیوه زیستن، سلوک با همسر و فعالیتهای اجتماعی برای فرزندان خود درسها دارد. به نهایت به فرزندانش عشق می‏ورزد. حتی شیوه صدا کردن و پاسخگویی به فرزندانش (به آنها در کمال آرامش و مهر می‏گوید: «علیک‏السلام ... سلام بر تو ای نور چشمم و ای میوه دلم ...»(3) برای ما آموزشها دارد. در برابر دختر به نقش زنانگی خویش بها می‏دهد. هماهنگی زندگی خانوادگی با فعالیتهای اجتماعی و شیوه انجام این فعالیتها را به ما می‏آموزد که با حفظ حریم خود و خانواده می‏توان در جامعه نیز نقش مربی و تربیتی داشت و همزمان از وصله کردن لباس اهل مدیریت اجتماعی زن الگو بر اساس بینش عمیق و شناخت وسیع او نسبت به جریانات گوناگون جامعه خویش است.
خانه و آسیا کردن جو و بازی با کودکان نیز اِبا نداشت.
رفتار و سلوک با دیگران را به دختر خود می‏آموزد، کارهای خانه را بین خود و کسی که برای کمک در اختیار دارد، تقسیم می‏کند، تا او نیز برای عبادت و رشد فکری فراغتی داشته باشد. فرزندان (و دختران ما و زنان ما نیز) از زن الگو، تعامل با یکدیگر و با دیگران را می‏آموزند.
در چنین خانواده‏ای با چنین سیره و سلوک هیچ گونه آثار آشفتگی و از هم‏گسیختگی و نابسامانی دیده نمی‏شود. و مسلما اگر چنین الگوی زندگی مورد تقلید قرار گیرد و برای همانندسازی و الگوبرداری مقابل چشم زنان و دختران ما قرار گیرد فضایی حاکی از رشد و تعالی و آرامـش در خانواده‏ها را فراهم می‏آورد.
آنچه می‏آموزیم:
1ـ مسؤولیتهای زن بودن زنان در این دو خانواده با اکرام و احترام آمیخته است نه با احساس تحقیر و بی‏ارزشی.
2ـ مادران (الگو) در مقابل فاطمه(س) و زینب(س) هیچ گاه زن بودن خود را پست نمی‏شمارند، بلکه با نگرشی انسان مدارانه به وظایف انسانی خویش در مقابل دیگری (همسر) عمل می‏کنند.
3ـ مادران (الگو) حقیر و زبون همسر نیستند، بلکه عزیز او و حامی و همراه شوهران خود هستند. چه در عرصه خانواده و چه در عرصه فعالیتهای اجتماعی همسرانشان، شانه به شانه آنها و در کنارشان قدم برمی‏دارند.
در این شیوه ارتباط این زمان هیچ گاه احساس حقارت و بی‏کفایتی نخواهند کرد.
4ـ آنچه در این خانواده‏ها (الگو) در روابط بین اعضای آن، یعنی پدر و مادر با یکدیگر، مادر با فرزندان و پدر با آنها، حاکم است، بهترین نوع ارتباط بین افراد را مشاهده می‏کنیم.
آنچه در این روابط می‏بینیم، درک و مفاهمه درست از یکدیگر، احترام به عقاید و آرمان یکدیگر، و رابطه‏ای پر از گذشت، صمیمیت، عشق و محبت بر محور ارزشهای خدایی است. چنانکه مادر فاطمه(س) وقتی همه جامعه همسرش را طرد کردند حمایتش کرد و وقتی از او دریغ کردند همه دنیایش را به پای آرمان همسر ریخت. و فاطمه(س) نیز برای ادامه آرمان پدر که جاری شدن ولایت حق بر مردم بود، از همه توش و توان خویش استفاده کرد حتی رنج تازیانه و درد ضربه‏های شکننده بر سینه‏اش را تحمل کرد بدون آنکه نزد همسر بنالد و یا بر او منت گذارد و مضطربش سازد و یا شرمگینش کند.
5ـ ایثار و وفاداری، تحمل سختی، به رخ نکشیدن محدودیتها و محرومیتها به همسر و ...
حضور در جامعه بدون بینش، آگاهی و شناخت و شعور همه‏جانبه نتیجه‏اش «فتنه جمل» است، و زن را بازیچه تمایلات دیگران می‏سازد.
6ـ آموخته مهم دیگرمان از زندگی نمونه‏ها، این است که برای نضج گرفتن دختر الگو (فاطمه(س) یا زینب(س))و سلامت و تعالی روانی او، افراد مهم زندگیش، یعنی پدر و مادر عمده‏ترین نقش را بر عهده دارند. چنانکه می‏بینیم حتی با وجود فساد حاکم بر جامعه یا آشفتگیهای اجتماعی و عقیدتی آن زمان، عناصر تربیتی و نقش الگویی پدر و مادر و بخصوص رفتار پدر در رابطه با تقویت نقشهای فردی و اجتماعی دختر، از آن چنان قوتی برخوردار است که حتی شرایط فریبنده و آلوده محیط نمی‏تواند تغییری در منش و شخصیت دختر ایجاد کند.
و حال چرا پدر و مادرهای ما سبب همه انحرافها، اختلال شخصیتها و اختلال منش و آشفتگیهای رفتاری و عاطفی فرزندان خود را بر عهده جامعه (محیط اجتماع، مدرسه و همسالان) می‏گذارند و به نقش والدین در تربیت و بهداشت روانی فرزندان کمتر توجه می‏کنند. و حتی پدران نقش کمتری در محیط خانواده در تربیت و هدایت فرزندانشان چه دختر و چه پسر برای خود قایلند. گرچه در زمینه مسایل تربیتی اغلب پدران فکر می‏کنند نقش عمده‏ای برای دختران خود نمی‏توانند ایفا کنند. و این نکته عمیق و ظریف و مهمی است که در تربیت فرزندان بخصوص دختران از دید حتی مسؤولان تربیتی مخفی می‏ماند.
در زندگی دختر الگو حتی بعد از ازدواج حضور اقتدار پدرانه را در جهت تربیت می‏بینیم، مثل واکنش منفی رسول اکرم(ص) به آویزان بودن پرده گرانبها بر سر در خانه دخترش، چیزی که هدیه همسر فاطمه(س) از سهم بیت‏المال به او بود. یا فرستادن سائل به خانه دخترش در حالی که می‏داند او هیچ ندارد به جز گردنبندی. در این رابطه غنی بین دختر و پدر می‏بینیم رفتارهای تربیتی پدر در کنار همه محبتها، نوازشها و اعزارها ادامه دارد.
7ـ زینب(س) خواهری است بر زانوان پدر و مقدم بر برادران و محرم مادر، برادران از پدر می‏آموزند که خواهر را گرامی و شأن او را پاس بدارند و از مادر می‏آموزند که خواهر نقطه امن و آرامش آنها باشد. پدر و مادر چنان رفتار می‏کنند که برادران احترام و محبت به خواهر را فراموش شدن خود و ضایع شدن حق خود نمی‏بینند.
8ـ آرامش حاکم بر رفتار والدین نسبت به یکدیگر، حتی در بدترین شرایط اقتصادی، اجتماعی با تکیه بر ایمان، اتکاءشان به خداوند، صبوری آنها، محبتشان به یکدیگر و مطرح نبودن زن بودن یا مرد بودن در خانه، تفاضلی بین خود قایل نشدن در تقسیم حقوق انسانی، احترام متقابل، اعتماد و گذشت زن و مرد نسبت به یکدیگر، خواهران و برادران را نیز به این گونه پرورش می‏دهد.
9ـ در این خانه رقابت بر سر کسب محبت یا امتیازی بیشتر از والدین مطرح نیست، چرا که همه اینها به تساوی در اختیار فرزندان هست. حتی در نوع پاسخگویی به آنها یا صدا زدنشان به یک صورت و با یک آهنگ پاسخ داده می‏شود. (... یا قَرّةَ عینی وَ ثَمَرةَ فؤادی، ... ای نور چشم و میوه دلم) 10ـ در این خانه فرزندان یاد می‏گیرند قبل از آنکه به خود و منافع خود فکر کنند، به دیگران و نیازهایشان اهمیت بدهند. مادر برای دیگران بیشتر دعا می‏کند و نان خود را با وجود روزه‏داری به سائل می‏بخشد و ...
11ـ در این خانه دختر به آسانی و با عشق نقشهای خود را فرا می‏گیرد و آنها را با افتخار می‏پذیرد. در چنین شرایطی، دیگر دختر خانه دچار بحرانی نخواهد شد. نیازهایش به محبت، احترام، پذیرش، نوازش و امنیت و ... بی‏پاسخ نمانده است که برای جبرانش به خارج از محیط خانه پناه ببرد یا بر والدین بیاشوبد. پدر، مادر و برادران همه در ایجاد این آرامش سهیم هستند. در این فضا هویت فرد شکل می‏گیرد و انسجام می‏یابد.
از آنجا که در این خانواده الگو، محور همه رفتارها کنشها و واکنشهای پدر و مادر ایمان و اعتقاد دینی آنهاست، از کودکی هویت دینی در وجود فرزندان نضج گرفته و برای ایفای نقشهای گوناگون خود آماده می‏شوند و دیگر بحران هویت و سردرگمی نقش معنایی نخواهد یافت. فرزندان بخصوص دختر در این خانواده از مادر می‏آموزد که چه می‏خواهد، هدفش چیست، که می‏خواهد باشد، و که باید باشد، چگونه انتخاب کند و چگونه عمل نماید و چرا باید چنین و چنان رفتار کند. در چنین شرایطی، سلامت روان دختر از بدیهی‏ترین عناصر موجود در سیستم خانواده و سلامت زنان در جامعه است.
ما به سلامت واقعی روان و رفتار زنان و دخترانمان دست پیدا نمی‏کنیم مگر آنکه روش را از الگوها بگیریم.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


روش برخورد با نق زدن
آشغالا رو بردی بیرون؟ کی صندلی رو اینجا گذاشته؟ بـه چی داری فکر می کنی؟ گوشت با منه؟ همه ما با ایـن سوهان روح آشنایی داریم -- بعد از یک روز خسته کننـده به خانه برمیگردید و هنوز زمین نشسته شروع میشود.
همیشه اینجـوری نـبـوده. درسـتـه؟ هـمـسر شـمـا عـادت داشت وقتی ساندویج از دستتان می افتاد بخـندد و زمین را تمیز کند و فکر میکرد وقتی با کفشهای خود در اتاق راه مـی رویـد چقدر جالب است. خوب البته که این طـور بـود،حداقل همسرتان می خواست شما آنگونه برداشت کنیداما همان طـور که همه ما میدانیم، جنس مؤنث اگر نابـغه نباشد، زیرک و باهوش است و همسرشما ازاین موضوع آگـاهـی داشـته کـه برای بدام انداختن و پایبند نمودن شما مجبـور اسـت امـیـال خـود را سرکوب نموده و از ابراز عقیده در مورد ناپختگی ها و خطاهایتان صرفه نـظـر کنـد. اکنون که دم به تله داده اید، ممکن است دچار دردسر شوید.
بگذارید موضوع را بشکافیم؛اغلب زنها همیشه در حال نق زدن، و اغلب مردها همیشه در حال فریب دادن هستند. خیـلی راحـت بـگویـیـم، ایـن طبـیـعت بـشر است. همچنین می توانید خاطر جمع باشید که آنچه که همسر شما در موردش به نـق زدن می پردازد خطای خود اوست. بسیار خوب، بسیار خوب، فقط در 99 درصد از موارد تقصیر او است. احتمالا وی تصور نموده دارای مـقداری اضافه وزن شده و برای کاهش وزن به دلیلی نیاز دارد، اما مـطمئـن باشـید که شما آن نفری نیستید که باید قربانی خبر چاق شدن او گردید.
بنابراین از آنجایی که ما می دانیم زن ها بـدون هیـچ دلـیل مشخصی شروع به نق زدن می کنند، مـمکن است بخـواهیم علت واقـعی این عــمل آنها و چگونگی برخورد با آن را بیاموزیم.
چرا او نق میزند
بـهمین زودی احساس گناه نکنید چـون احتـمال اینکه نق زدنهای او ارتباط بسیار کمی با شما داشته باشد زیاد است.اما انصافا، اگـر او 10 بار از شما خواهش کرد که سطل آشغال را بیرون بگذارید و سپس گـفت که آن کار را انجام دهید پیش از این که خودش آن را خالی کند ولی شما اهمیت ندادید، آنگاه در ایجاد مشکل مقصر خواهید بود.
طبیعت زنانه
اغـب زنـان نق می زنند چون این عمل جزء طبیعتـشان است. آنهـا در مـحـیـطـی رشــد یافته اند که در اطراف خود بسیاری از زنـان را در حـال نـق زدن دیده اند و به آنها آموخته شده است که بهترین راه رفتار با مردها همین است. این موضوع در مورد زنـانـی کـه در حال بالغ شدن می باشند بیشتر صدق میکند، چراکه اکثر آنها بر اثر شستشوی مغـزی تـوسط عواملی همانند برنامه های تلویزیونی که اغلب کوتاهی ها و کاستیهای مـردان را متذکر میشوند، مستعد نق زدن میگردند.
بزرگنمایی مسائل
گاهی اوقات زنها بخاطر یک موضوع ظـاهرا بی اهمیـت نق میزنند فقط به دلیل اینکه آنرا بزرگ نموده و پر اهمیت جلوه دهند. همسرتان می دانـد کـه ایـن نـق زدنـها باعث آزرده خاطر شدن شما می گردد و از این عصبانیت برای فرونشاندن آنچیزی کــه در اصل باعث آزردگیش شده است، استفاده میکند.
غیر منطقی بودن
پذیرشش اندکی مـشکل اسـت ولـی بـاید قبول کنید که اکثر زنها کمی در افکار و اعمال خود غیر منطقی می بـاشـنـد. بـنـابرایـن بـه یــاد داشته باشید که وقتی نق زدن شروع می شـود مـمـکن است بر اساس تفـکرات و بـرداشـتـهای غیـر منطقی بوده باشد. زیاد موضوع را جدی نگیرید.
انواع اشخاص نق زن
بیگناه: چنین شخصی منظور واقعیش نق زدن نیست. همسرتان می خواهد برای آگاه نـمودن شــما از برخی از مسائل آنها را به گـونه ای مـطـرح کـنـد کـه عـصـبانی نشوید و مجادله ای صورت نگیرد. احتمالا نیت و قصدش خیر است، و فـقط کمی برای رسیدن به این هدف باید تلاش کند.
حراف: چنین فردی بنظر میرسد هیچگاه توقف نکند. اما نق زدنهای او بندرت تبدیل بــه مجادله و نزاع میگردد چرا که شما احتملا یاد گرفته اید که چگونه با او کنار بیایید.
معما گو: وای، نق زنی که بدون نق زدن نق میزند ( ایـن جـمـله را 5 بار سریع و پشت سر هم تکرار کنید ). او چیزهایی شبیه به این می گـوید: دوسـت داری سعی کنی و حـدس بزنی چرا بشقابهای سبز توی کابینت نیستند؟ . شما نمیدانید او در مـورد چـی صحبت میکند، و او می داند.
سه پیچ: اگر درحالیکه جیغ میزند مغزتان را منفجر نکند،با خوش اقبالی روبرو شده اید. هنگامیکه نق زدن شروع می شود، گـویی کنار گوش شـما شـیپور نــواخته شده، اتاق تاریک تر شده و شما می دانید که چه اتـفاقی قرار است بیفتند در حالی که جایی برای فرار و گریختن پیدا نمی کنید. تحقیقات عملی صورت گرفته در آزمایشگاه های مردمان یـک مـدرک قـطـعی را مـشخص نـمود که چنین افرادی همدستان واقعی و وفادار شیطان هستند!!!
چگونه می توانید مشکل را حل کنید؟
اگر تصمیم گذران ادامه زندگی با همسر خود را دارید، بایدبدانید که چگونه نق زدن ها را پیشبینی، حل و پیشگیری نمایید. در این بخش با این مسائل آشنا خواهید شد:
آن را پیش بینی کنید
1- اگر بـدون اینکه تماس بگیرید دارید دیر به خانه برمی گردید، خود را آماده نق شنیدن کنید. برایش گل آورده و بگویید که برای پیدا کردن یک مغازه باز جـهت خریـدن گـل مـجـبـور شدید کلی رانندگی کنید.
2- اغلب زنها در هنگام عصبانیت از خود علائمی ساطع میکنند. اگر او بطور غیر معمول ساکت است، شما را تحویل نمیگـیرد و یا کـلا متـفاوت از روزهــای دیگر بنظر می رسد، وقت آن است که به سراغ باد بزن بروید.
3- به او گوش دهید. چه بخواهید باور کنید چه نخواهید، اغلب زنها آنچه که به خاطرش دچار آزرده خاطری شده اند را معمولا یک یا دو بار به ما گوش زد میکنند؛ ما حرف آنــها را نمی شنویم فقط بدلیل آنکه آنها بصورت رمز گونه بخصوصی صحبت می کـنـند کـه فقط برای زن هـای دیـگر قـابـل فـهم است. اما اگـر واقـعا درست گوش دهید، ممکن است به اندازه ای که بتوانید خود را از دست نق زدنهای جان کاه نجات دهید، متوجه حرفهایــش بشوید.
مشکل را حل کنید
1- روش خـارج از محدوده. هــمگی ما این متد را بطور ناخود آگاه انجام می دهیم، فقط باید تا آنجایی مهارت کسب کنید و به اندازه ای استعداد داشـتـه بـاشـید که هنگام اجرا هـمسرتان متوجه نشود که دارید از این روش استفاده میکنید. روش کار ایـن اسـت کـه سر خود را بعلامت موافقت تکان دهید، در حالی که حتی متوجه یک کلمه از حرفهای او نمی شوید لبخند زده و با او موافقت کنید. از یک گـوش بـشـنوید و از گـوش دیـگر بـیرون دهید. فقط آماده جواب دادن به سؤال گوشت با منه؟ باشید اما اگر پرسید بگو چی گفتم؟ ، خدا به شما رحم کند.
2- روش حق با تو است . ایـن متــد تـاثیر شگفت آوری دارد. وقتی شروع کرد، سـریـعا قضیه را فیصله میدهید. میدونم عزیزم باید هفته پـیش چمن اضافه باغچه رو می زدم، بعضی وقتها حتی نمی دونم چرا یادم میره این کار ساده رو هم انجــام بدم. احتمالا او از شنیدن این جملات متحیر شده و شما جان سالم بدر خواهید برد.
از آن پیشگیری کنید
1- عملی غیر منتظره انجام داده و هرگونه عامـل بـالقوه نق زا را خنثی کنید، خود را به انواع و اقسام سلاح های ضد نق مجهز نمایید.
2- قبل از اینکه نق زدن شروع شود سعی کنید بفهمید او از چه چیزی عصبانی است و مشکل را حل نمایید. اگر پیش گیری کنید همسرشما بهانه ای برای نق زدن پیدا نـکرده و میتوانید وقتتان را برای مسائل مهمتری همانند بازی Medal Of Honer صرف نمایید!
3- به رابطه تان پایان دهید.اگر نق زدنها بمرحله ای رسید که دیگر تحمل آنرا نداشتید و با وجود تلاشهای بسیاری تغییری حاصل نـشد، مــمکن است زمان آن رسیده باشد که به رابطه خود پایان دهید. البته این آخرین راه حل است.
جمع بندی کلی
همانگونه که قبلا اشاره شد، همسر شما بی دلیل شروع به نق زدن میـکند؛ این یکی از مسـائلی است که در روابـط طولانی مدت باید بهایش را پرداخت کنید. پس این کاملا به شما بستگی دارد که تا چه اندازه بتوانید مشکل را حل کنید.
بیاد داشته باشید اگر واقعا میخواهید همسرتان را برای خـود نگهدارید، باید او را بـهمراه همه عیوب و کاستی هایش بپذیرید، اما اگر نق زدن ها و مشاجرات کامـلا جـای اوقـات خـوش را گـــرفته و دیگر از دست شما کاری بر نمی آمد، باید فکری اساسی بنماییـد


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر

روش صحیح مطالعه

بارها شنیده ایم که دانش آموز یا دانشجویی می گوید :

(( دیگرحال و حوصله خواندن این کتاب را ندارم ))یا ((آنقدرازاین کتاب خسته
شده ام که قابل گفتن نیست))ویا ((هرچقدرمیخوانم مثل اینکه کمتر یاد می گیریم))ویا
((10 بار خواندم و تکرار کردم ولی بازهم یاد نگرفتم))به راستی مشکل چیست ؟ آیا برای
یادگیری درس واقعا باید 10 بار کتاب را خواند ؟ آیا باید دروس خود را پشت سرهم
مرورکرد؟وآیا بایددهها بار درس راتکرارکردتا یادگرفت ؟ مطمئنا اگر چنین باشد ،
مطالعه کاری سخت و طاقت فرسا است . اما واقعیت چیزی دیگر است . واقعیت آن است که
این گروه از فراگیران ، روش صحیح مطالعه را نمی دانند و متاسفانه در مدرسه و
دانشگاه هم چیزی راجع به چگونه درس خواندن نمی آموزند . یادگیری و مطالعه ، رابطه
ای تنگاتنگ و مستقیم با یکدیگر دارند، تا جایی که می توان این دو را لازم و ملزوم
یکدیگر دانست. برای اینکه میزان یادگیری افزایش یابد باید قبل از هرچیز مطالعه ای
فعال و پویا داشت .

شیوه صحیح مطالعه ،چهار مزیت عمده زیر را به دنبال دارد:

1- زمان مطالعه را کاهش میدهد.

2- میزان یادگیری را افزایش میدهد .

3-مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانی تر می کند.

4- بخاطر سپاری اطلاعات را آسانتر می سازد.

برای داشتن مطالعه ای فعال و پویا نوشتن نکات مهم درحین خواندن ضروری است
تابرای مرور مطالب،دوباره کتاب رانخوانده و در زمانی کوتاه ازروی یادداشتهای خود
مطالب را مرور کرد .

یادداشت برداری ، بخشی مهم و حساس از مطالعه است که باید به آن توجهی خاص
داشت . چون موفقیت شما را تا حدودی زیاد تضمین خواهد کرد و مدت زمان لازم برای
یادگیری را کاهش خواهد داد. خواندن بدون یادداشت برداری یک علت مهم فراموشی است.

شش روش مطالعه :

خواندن بدون نوشتن خط کشیدن زیرنکات مهم حاشیه نویسی خلاصه نویسی کلید
برداری خلاقیت و طرح شبکه ای مغز

1-خواندن بدون نوشتن:

روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآیندی فعال و پویا است وبرای نیل به این
هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود
مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند بلند ادا کرد و نکات مهم را
یادداشت کرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در
یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز ، خصوصا قبل از امتحان ، بتوان از روی نوشته
ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجددا به خاطر سپرد .

2- خط کشیدن زیر نکات مهم :

این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر است ولی روش کاملی برای مطالعه نیست
چرا که در این روش بعضی از افراد بجای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب
داشته باشند ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد .حداقل روش صحیح خط
کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملا
درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند نه آنکه در کتاب بدنبال نکات مهم بگردند تا
زیر آن را خط بکشند .

3- حاشیه نویسی :

این روش نسبت بدو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق
مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان
برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.

4- خلاصه نویسی :

در این روش شما مطالب را میخوانید و آنچه را که درک کرده اید بصورت خلاصه
بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی
بهتر می باشد چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می
کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست .

5- کلید برداری :

کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است . در این
روش شما بعد از درک مطالب ، بصورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می کنید و در واقع
کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین ،بهترین وپرمعنی ترین کلمه ای است که با دیدن آن،
مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود .

6- خلاقیت و طرح شبکه ای مغز:

این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصا فراگیری مطالب درسی است .در این
روش شما مطالب را میخوانید بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و
بصورت کلیدی یادداشت می کنید و سپس کلمات کلیدی را بروی طرح شبکه ای مغز می نویسد (
در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می کنید و نکات اصلی و فرعی
را مشخص می کنید)تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب ، فقط به طرح شبکه ای
مراجعه کرده وبا دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بروی طرح شبکه ای مغز ، آنها را خیلی
سریع مرور کنید . این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش
میدهد و درس خواندن را بسیار آسان می کند. و بازده مطالعه را افزایش میدهد.

شرایط مطالعه

((بکارگیری شرایط مطالعه یعنی بهره وری بیشتر از مطالعه ))

شرایط مطالعه ، مواردی هستند که با دانستن ، بکارگیری و یا فراهم نمودن
آنها ، می توان مطالعه ای مفیدتر با بازدهی بالاتر داشت و در واقع این شرایط به شما
می آموزند که قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید ، در حین مطالعه چه
مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید و با دانستن آنها می
توانید با آگاهی بیشتری درس خواندن را آغاز کنید و مطالعه ای فعالتر داشته باشید :

1- آغاز درست :برای موفقیت در مطالعه ،باید درست آغازکنید.

2- برنامه ریزی : یکی از عوامل اصلی موفقیت ، داشتن برنامه منظم است .

3- نظم و ترتیب: اساس هر سازمانی به نظم آن بستگی دارد .

4-حفظ آرامش: آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال میکند.

5- استفاده صحیح از وقت :بنیامین فرانکلین، ((آیا زندگی را دوست دارید؟ پس
وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است .))

6- سلامتی و تندرستی: عقل سالم در بدن سالم است .

7- تغذیه مناسب: تغذیه صحیح نقش مهمی در سلامتی دارد.

8- دوری از مشروبات الکلی : مصرف مشروبات الکلی موجب ضعف حافظه می شود .

9 - ورزش : ورزش کلید عمر طولانی است .

10-خواب کافی: خواب فراگیری و حافظه را تقویت می کند.

11 -درک مطلب:آنچه در حافظه بلند مدت باقی می ماند ، یعنی مطالب است .

چند توصیه مهم که بایدفراگیران علم از آن مطلع باشند.

1- حداکثر زمانی که افراد می توانند فکر خود را بروی موضوعی متمرکز کنند
بیش از 30 دقیقه نیست ، یعنی باید سعی شود حدود 30 دقیقه بروی یک مطلب تمرکز نمود و
یا مطالعه داشت و حدود 10 الی 15 دقیقه استراحت نمود سپس مجددا با همین روال شروع
به مطالعه کرد.

2- پیش از مطالعه از صرف غذاهای چرب و سنگین خودداری کنید. و چند ساعت پس
از صرف غذا مطالعه نمائید چون پس از صرف غذای سنگین بیشتر جریان خون متوجه دستگاه
گوارش میشود تا به هضم و جذب غذا کمک کند و لذا خونرسانی به مغز کاهش می یابد و از
قدرت تفکر و تمرکز کاسته میشود . از مصرف الکل و دارو هم خودداری فرمائید همچنین
غذاهای آردی مثل نان و قندی قدرت ادراک و تمرکز را کم می کند نوشابه های گازدارهم
همینطور هستند.

3- ذهن آدمی با هوش است اگر یادداشت بردارید خود را راحت از حفظ و بیاد
سپاری مطالب می کند و نیز همزمان نمی توانید هم مطلبی را بنویسید و هم گوش دهید .
پس در حین مطالعه لطفا یادداشت برداری نمائید


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


روان‏شناسی دین و نقش دین در سلامت جسم و روان(1)
اشاره
آنچه در پی می‏آید ترجمه دو مقاله از کتاب دائرة‏المعارف روان‏شناسی و علم رفتار کورسینی می‏باشد. در مقاله اول به روان‏شناسی دین و در مقاله دوم به نقش دین در سلامت جسم و روان پرداخته شده است. نویسنده مقاله اول G.R. Collins و نویسنده مقاله دوم T. E. Woodsمی‏باشد. به دلیل ارتباط تنگاتنگ این دو موضوع، هر دو در یک مقاله درج شده‏اند.
الف.مذهب‏وروان‏شناسی(2)
چرا برخی از مردم دارای اعتقادات عمیقا مذهبی هستند، در حالی که عده‏ای دیگر هیچ اعتقادی به خدا ندارند و هیچ‏گاه در مراسم مذهبی شرکت نمی‏کنند؟ چرا برخی از مردم پیرو کلیسای پرسبیتری (Presbyterian) هستند، در حالی که برخی دیگر، پیرو کلیسای اسقفی(3)، پنتکاستل Pentecostal))، کاتولیک، یا بودایی می‏باشند؟ به چه دلیل، بعضی از معتقدان دارای تجارب هیجانی مذهبی سطح بالایی‏اند، در حالی که برخی دیگر مذهب را به عنوان یک «عادت ملال‏آور» تلقّی می‏کنند؟ چرا عده‏ای از مردم با کمک گرفتن از عقاید مذهبی‏شان تسلّی می‏یابند و مورد حمایت قرار می‏گیرند، در حالی که عده‏ای دیگر در احساس گناه و خود سرزنشگری(4) شدید فرو رفته‏اند؟ مذهب چه نقشی در سلامت روان، روان درمانگری، پالایش ارزش‏ها(5) و رفتار افراد ایفا می‏کند؟
این‏ها برخی از موضوعات جالب برای روان‏شناسانی هستند که درباره مذهب مطالعه می‏کنند. با آن‏که بسیاری تلاش کرده‏اند «روان‏شناسی دین»(6) را تعریف کنند، اما شاید تعریف روبرت اچ. تاولس (Robert H. Thouless)، استاد دانشگاه کمبریج، بهتر از بقیه تعاریف ارائه شده باشد. او در کتاب مقدّمه‏ای بر روان‏شناسی دین(7) می‏نویسد: «مطالعه روان‏شناختی مذهب در جست‏وجوی آن است که با به کار بردن اصول روان‏شناختی به دست آمده از مطالعه رفتار غیرمرتبط با مذهب، رفتار مذهبی را بشناسد.» در این رشته، روش‏های روان‏شناختی نه تنها به منظور مطالعه رفتار مذهبی، بلکه همچنین برای مطالعه نگرش‏ها، ارزش‏ها و تجارب افرادی که به وجود و تأثیر خدا یا دیگر نیروهای معنوی معتقدند، مورد استفاده قرار می‏گیرد. هرچند روان‏شناسی دین در بعضی مواقع، پدیده‏های فراروان‏شناختی(8) را مورد بررسی قرار می‏دهد، با این حال، روان‏شناسی دین بیشتر بر اَشکال سنّتی‏تر تجربه دینی، مانند دعا، روی آوردن به دین، تجارب عرفانی، عبادت و شرکت در انجمن‏ها و مراسم مذهبی، تأکید می‏کند. روان‏شناسی دین، همچنین موضوعات مشاوره‏ای را مورد بررسی قرار می‏دهد، اما بیشتر با درک و فهم رفتار یا تجربه مذهبی سر و کار دارد و به ندرت به مشاوره مذهبی و دیگر رویاوردهای مذهبی به درمانگری می‏پردازد.
از لحاظ تاریخی، روان‏شناسی دین در اوایل این قرن (قرن بیستم) با شور و اشتیاق فراوان آغاز گردید و در طول پنجاه سال پس از تولد رفتارگرایی، تقریبا خاموش گردید، و اخیرا به عنوان یک رشته پژوهشی موجّه و قابل احترام برای روان‏شناسان، مجددا ظهور کرده است. بخش 36 انجمن روان‏شناسی امریکا(9) یک گروه جالب توجه برای «روان‏شناسانی است که به موضوعات دینی علاقه‏مند می‏باشند.» در کمتر از ده سال، این بخش به سرعت رشد و توسعه یافته است، به گونه‏ای که تعداد روزافزونی از روان‏شناسان توجه خود را به شناخت رفتار و تفکر مذهبی معطوف کرده‏اند.
هرچند فروید دین را یک «توهّم»،(10) «روان‏آزردگی جهانی»(11) و «مخدّر»(12) توصیف می‏کند که امید دارد انسان‏ها بر آن غلبه کنند (آینده یک توهّم)، با این وجود، وی علاقه شدیدی به رفتار مذهبی داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است. در اوایل ظهور جنبش «روان تحلیل‏گری»،(13) یونگ (Jung, C.G)، آدلر (Adler, A)و دیگران، به مطالعه مذهب، اغلب از یک چشم‏انداز کمتر انتقادی و بیشتر تأکیدکننده ارزش روان‏شناختی عقاید کلامی ادامه دادند.
در ایالات متحده امریکا، مطالعه مذهب، یک شاخه مهم از روان‏شناسی عمومی اولیه شمرده می‏شد. برای مثال، جی استنلی هال (G. Stanly Hall)، یک مربّی برجسته، سردمدار روان‏شناسی کودک و اولین رئیس «انجمن روان‏شناسی امریکا» می‏باشد. او با هوشیاری، روش‏های علمی را برای مطالعه دین به کار برد، مجله روان‏شناسی مذهبی(14) را پایه‏گذاری کرد، و در سال 1917 کتابی تحت عنوان عیسی مسیح در پرتو روان‏شناسی(15) منتشر نمود. کار مشهورتر و بسیار مؤثرتر، سخنرانی‏های ویلیام جیمز (William James) در گیفورد (Gifford) است. این مجموعه سخنرانی در سال 1902 در قالب کتابی تحت عنوان گونه‏های تجربه مذهبی چاپ و منتشر شد. کتاب جیمز احتمالاً تنها بررسی روان‏شناختی سنّتی مذهب می‏باشد.
با ظهور رفتارگرایی، روان‏شناسی دین، به عنوان یک حوزه تحقیق برای روان‏شناسان، به سرعت افول کرد. رفتارگرایی با منطق ساده و جذّاب خود، روان‏شناسی را از مطالعه موضوعات پیچیده‏ای مانند تأثیر عقاید، رشد و تحوّل معیارهای اخلاقی و دلایل درگیر شدن افراد در رفتار مذهبی، منحرف نمود. تنها تعداد اندکی از نویسندگان روان‏شناسی (از جمله آلپورت "Allport, G.W"، آش "Asch"، مورر"Mowrer"، میل "Meehl"، مازلو "Maslow,A"، فروم"Fromm,E"، منینگر "Menninger") کتاب‏ها یا مقاله‏هایی درباره رفتار مذهبی نگاشتند. این امر این رشته را تا نو پدیدآیی اخیر آن به عنوان یک رشته فرعی مهم روان‏شناسی زنده نگه داشت.
هر تلاشی برای تقسیم روان‏شناسی دین به حوزه‏های کوچک‏تر مورد علاقه، بدون تردید، کاری سلیقه‏ای است. با این وجود، ما می‏توانیم نتیجه بگیریم که روان‏شناسانی که در این رشته فعالیت می‏کنند به موضوعات گوناگونی می‏پردازند؛ از قبیل روش‏شناسی،(16) خاستگاه‏های روان‏شناختی دین، رشد و تحوّل مذهبی، تجربه دینی، پویایی‏های رفتار مذهبی، دین و رفتار اجتماعی، تلاش‏هایی که برای ادغام روان‏شناسی والهیّات با یکدیگر انجام می‏گیرند، و نظریه‏های روان‏شناختی دین.
برخی از زمینه‏های مورد علاقه
1. روش‏شناسی
پیچیدگی رفتار و تجربه مذهبی روان‏شناسان را واداشته است تا از ابزارهای اندازه‏گیری متنوّعی استفاده کنند. این ابزارها شامل تجزیه و تحلیل گزارش‏ها و درون‏نگری‏های(17) شخصی، مشاهده بالینی، طبیعی و مشارکتی، استفاده از نظرسنجی‏ها، پرسش‏نامه‏ها، و مصاحبه‏های شخصی دقیق؛ استفاده از اسنادی از قبیل دفتر خاطرات و زندگی‏نامه شخصی افراد مذهبی، استفاده از آزمون‏های شخصیت، مطالعه اسناد و مدارک مذهبی مانند کتاب مقدّس و به کار بردن فنون آزمایشگاهی می‏شوند.(18) مطالعه علمی مذهب رو به پیشرفت است، اما این پیشرفت به کندی و به سختی صورت می‏گیرد؛ چون تعریف و سنجش دقیق بسیاری از پدیده‏های مذهبی (مانند «ایمان»، «اعتقاد»، «روی آوردن به دین» و «تعهد») به آسانی ممکن نیست.
2. خاستگاه‏های‏روان‏شناختی دین
دین یک پدیده گسترده (به این معنا که فرهنگ‏های بی‏شماری را در برمی‏گیرد و افراد را در هر سن، وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی و سطح تحصیلی تحت تأثیر قرار می‏دهد)، بسیار بادوام و تأثیرگذار است. به گفته فروید، دین با انسان‏های اولیه‏ای آغاز می‏شود که با احساس گناه و تکانه‏های جنسی در چالش بودند. روان‏شناسان متأخّر تحقیق راجع به خاستگاه‏های تاریخی دین را کنار گذاشته و در عوض، بر یافتن ریشه‏های روانی خاستگاه و تداوم دین در انسان‏های عصر جدید متمرکز شده‏اند. برخی از این ریشه‏ها عبارتند از: تأثیرات اجتماعی(19) (مانند تجارب دوران کودکی انسان، تماس با افراد مذهبی، واکنش به قدرت تلقین)، ارضای نیازها(20) (این دیدگاه که دین به معتقدان کمک می‏کند تا اموری از قبیل امنیت، معنا در زندگی و مرگ، وجهی برای حرمت خود،(21) قدرت برای اوقات تنیدگی‏زا و بحرانی، و هدفی برای زندگی بیابند)، تأثیر طبیعت (که منجر به این باور می‏شود که خدا زیبایی و نظم را آفریده است) و بنیان‏های کلامی(22) (این اعتقاد که همه مردم احتمالاً توسط نیروهای مافوق طبیعی، به سوی ماوراءالطبیعه سوق داده می‏شوند.)
3. رشد و تحول مذهبی
به موازات عبور افراد از چرخه زندگی، در دیدگاه خود نسبت به جهان و در تصور خود از خدا تجدیدنظر می‏کنند. ایمان کودکان احتمالاً ساده و به صورت جادویی است. به تدریج که سن فرد بالاتر می‏رود، ارزش‏های اخلاقی، مفاهیم مربوط به ماوراءالطبیعه و درگیر شدن در رفتارهای مذهبی، همگی تغییر می‏کنند. روان‏شناسان دین این تغییرات را مطالعه می‏کنند. نویسندگان بعدی مانند آلپورت «فرد و مذهب او»(23) به این نتیجه رسیدند که دینداری می‏تواند بالغانه(24) یا نابالغانه(25) باشد.
4. تجربه دینی
این حوزه یکی از عمده‏ترین موضوعات مورد علاقه روان‏شناسانی است که راجع به دین مطالعه می‏کنند. ویلیام جیمز، علل و تأثیرات روی آوردن به این تجربه عرفانی، پرهیزگاری و دعا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. پژوهش‏های بعدی مطالعه راجع به این موضوعات را نیز بر آن افزودند: غریبه گفتاری(26) (سخن گفتن به زبانی ناشناخته، در نتیجه برانگیختگی مذهبی(27))، محتوای دینی موجود در رؤیاها، ماهیت روان‏شناختی مراقبه،(28) حالات تغییر یافته هشیاری،(29) قدرت اعتراف،(30) و گذشت، تأثیر دو پدیده علوم غریبه(31) و عبادت، تبیین معجزات، استفاده از داروها برای برانگیختن تجارب مذهبی، و تأثیرات مذهبی در آسیب‏شناسی روانی.(32)
5. پویایی‏های رفتار مذهبی
پاول پرویسر (Paul Pruyser) در کتابی مهم تحت عنوان روان‏شناسی پویای دین(33) اظهار داشت که مذهب بر ادراک فرایندهای عقلی، تفکر، کنش‏های زبانی، هیجان، رفتار حرکتی، روابط بین شخصی و رابطه فرد با اشیا، عقاید، و خود تأثیر می‏گذارد و از آن‏ها تأثیر می‏پذیرد.
در حال حاضر، هرچند این موضوعات حجم کمی از روان‏شناسی دین را به خود اختصاص داده‏اند، اما رابطه بین روان‏شناسی و مذهب از ظرفیت بالایی برای پژوهش‏های آینده برخوردار است.
6. مذهب و رفتار اجتماعی
روان‏شناسان اجتماعی به سازمان اجتماعی کلیساها و کنیسه‏ها، ساختار اجتماعی و تأثیر هیئت‏های مذهبی، نقش رهبران مذهبی، و ماهیت عبادات دینی و گروه‏های پژوهش دینی، توجه ویژه‏ای دارند.
7. ادغام دین و روان‏شناسی
تعدادی از نویسندگان تلاش کرده‏اند که با کار یا طرحی فرضیاتی مانند این دیدگاه که «همه چیز واقعیت خداوند است» و اینکه بین اقسام گوناگون واقعیت، تعارضی نمی‏توان یافت، روان‏شناسی را با الهیّات ادغام نمایند. در حال حاضر، به نظر می‏رسد فعّال‏ترین کار در این حوزه، به فرقه مسیحیان پروتستان انجیلی، تعلّق دارد. از رهبران این حوزه پژوهشی، می‏توان کارتر (Carter)، کولینز (Collins)، نارامور (Narramore)، فلک (Fleck) و دیگران را می‏توان نام برد.
8. نظریه‏های روان‏شناختی درباره دین
تا به امروز، تعداد کمی از نظریه‏های روان‏شناسی دین به خوبی بسط و توسعه یافته‏اند. بیشتر کار فروید و نیز برخی از نوشته‏های یونگ، فروم، مازلو، پرویسر (Pruyser, P.W) و آلپورت ماهیت نظری دارند. ظاهرا نویسندگان متأخّر، پیش از بسط نظریه‏های معاصر، منتظر رسیدن تحقیقات بیشتر هستند.
به عنوان یک مثال از مطالعات روان‏شناختی راجع به دین، توجه به موضوع «نوگرایی دینی»(34) می‏تواند مفید واقع شود. ویلیام جیمز، نوگرایی دینی را فرایندی می‏داند که می‏تواند به طور تدریجی یا دفعی صورت گیرد و طی آن یک «خود» دو پاره و آگاهانه خطاکار، فرومایه و اندوهگین، به دلیل تسلط پیشین فرد بر حقایق دینی، به صورت یکپارچه، و آگاهانه درستکار، عزیز، و خشنود درمی‏آید.
نویسنده بعدی، لئون سالزمن (Leon Salsman)، این نظریه را مطرح کرد که نوگرایی دینی می‏تواند برای بعضی از افراد «پیش رونده(35) و بالنده»(36) و برای برخی دیگر، «پس رونده و آسیب‏روانی» باشد. برخی از نویسندگان انواع مختلف نوگرایی دینی، علل متفاوت نوگرایی دینی (مانند فشار اجتماعی، واکنش در مقابل ترس، تمایل به پذیرفته شدن از سوی خدا و معتقدان، تمایل به رهایی از احساس گناه و نیز یافتن معنا برای زندگی خود) و نتایج مثبت و منفی نوگرایی دینی را توصیف کرده‏اند. توصیف بحث‏برانگیز ویلیام سارگانت (William Sargant)از فنون تشویق مذهبی (در کتاب نبرد به خاطر عقیده(37)) به مطالعات بعدی راجع به «بی‏برنامگی» و دیگر شیوه‏هایی منجر شد که مردم را به دست کشیدن از گروه‏های مذهبی و کنار گذاشتن عقاید دینی تشویق می‏کنند. تأثیرات نوگرایی دینی و نیز ارزیابی تفاوت‏های فردی در نحوه پذیرفتن، رد کردن و تحت تأثیر قرار گرفتن از سوی عوامل مذهبی، مورد مطالعه و بررسی قرار می‏گیرند.
«روان‏شناسی دین» مورد علاقه خالصانه روان‏شناسان و نیز ملحدان و لاادری‏یان می‏باشد. در حوزه‏ای که به تازگی مجددا مورد علاقه مجدّد قرار گرفته، پیش‏بینی گرایش آینده آن کار مشکلی است. موضوعاتی از قبیل تجربه دینی، نیازها و فروض تشکیل‏دهنده زیربنای باورها و رفتارهای دینی، تأثیر اجتماعی سازمان‏های اجتماعی، جنبش‏های دینی دارای گرایش سیاسی و مفاهیم دینی مربوط به مشاوره، احتمالاً مورد توجه قرار خواهند گرفت. به موازات بسط و توسعه این رشته، احتمالاً پژوهش‏های تجربی بیشتری جایگزین برخی از گرایش‏های کنونی به مشاهدات غیرحضوری خواهند گردید.
ب. مذهب و سلامتی(38)
مدت‏هاست که مذهب و پزشکی، در پاسخ به بیماری و مرگ با یکدیگر آمیخته شده‏اند. در اغلب جوامع، شفادهندگان پیش‏مدرن، شخصیت‏های مذهبی بودند. قربانی، زیارت، دعا و تسکین(39) معنوی، به صورت متداول برای بسیاری از بیماری‏های جسمی توصیه می‏شدند. یک عقیده مشترک در همه فرهنگ‏های قدیمی این بود که بیماری، نتیجه زیرپا گذاشتن معیارهای اخلاقی یا مذهبی است. خلاصه اینکه، بیماری نتیجه گناه شمرده می‏شد. (کینسلی Kinsley,D، 1996). امروزه علی‏رغم کاهش احتمالی ارتباطات بین مذهب و سلامت بدنی، ما شاهد تداوم این ارتباطات می‏باشیم. غالبا تمایل داریم برای سلامتی‏مان از خدا تشکر کنیم یا برای بیماری یا مرگ خود دعا نماییم. در واقع، بسیاری از معتبرترین دانشکده‏های پزشکی و بیمارستان‏های ما، توسط مذاهب رسمی بزرگ به وجود آمده‏اند و حمایت می‏شوند. اخیرا سؤال از رابطه مذهب ـ سلامتی از بررسی‏های علمی دقیق بهره‏مند گشته است. علی‏رغم مشکلات روش‏شناختی، کیفیت تحقیق در این موضوع، در حال افزایش بوده، از تألیفات بی‏پایه و اساسی به سوی گزارش‏های همبستگی و مطالعات کنترل شده می‏رود.
مذهب و بهزیستی روانی(40)
مطالعات آزمایشی انجام شده به منظور تعیین نوع بهزیستی روانی در طول حیات هر فرد، پیوسته از مذهب به عنوان یک ویژگی ضروری برای سلامت مطلوب نام برده‏اند. فرانکل و هویت، 1994؛ ویلکوک و همکاران، 1999؛ ویتر و سویین، 1992؛ آیل (Ayele, H)، مولیگان (Mulligan, T)، جورجیو (Gheorghiu,s) و ریس ـ اورتیز (Reyes - Ortiz, c، 1999) گزارش کردند که در بررسی‏شان درباره 155 مرد، فعالیت مذهبی درونی(41) (مثل دعا، خواندن کتاب مقدّس) به طور معناداری با رضایت از زندگی، رابطه مثبت دارد. رابطه مثبت بین مذهب و بهزیستی روانی عمومی در طول پیوستار پیر شدن انسان آشکار است. هولت (Holt,M) و جنکینز (Jenkins,m) (1992) بر اهمیت مذهب برای افراد مسن تأکید کردند و بر این امور اصرار ورزیدند که لازم است پیری‏شناسان(42) نشان دهند که آگاهیِ بیشتر از مذهب، عامل مهم در بهبود سلامتی است. مطالعات دیگر به این نتیجه رسیده‏اند که اعتقادات و رفتارهای سنّتی یهودی ـ مسیحی احتمالاً با بهزیستی در زندگی آینده رابطه دارند (بوربانک، 1992؛ کونیگ، 1991؛ 1993؛ لوین و کاترز، 1998) ـ پژوهشی (جانسون، 1995) اهمیت خوب پا به سن گذاشتن را از طریق مطالعه اهمیت مذهب در زندگی افراد مسن مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه قطعی رسید که مذهب در زمانی که امید انسان از همه جا قطع شده است به افراد مسن امید می‏دهد.
مذهب و بهداشت روانی(43)
رابطه بین مذهبی بودن افراد و بهداشت روانی در جمعیت‏های گوناگون گزارش شده است. نتایج این مطالعات حاکی از آن است که میزان شرکت در کلیسا با افسردگی رابطه‏ای منفی (معکوس) دارد، به گونه‏ای که میزان افسردگی در بین کسانی که به کلیسا می‏روند، تقریبا نصف میزان آن در افرادی است که به کلیسا نمی‏روند. کونیک، هایز، جرج و بلازر، 1997) وودز (Woods,T)، آنتونی (Antoni,M)، ایرونسون (Ironson,G) و کلینگ (Kling,D، 1991 أ، 1999 ب) گزارش می‏کنند که استفاده زیاد از مذهب به عنوان یک سازوکار برای کنار آمدن، در دو نمونه مجزّا از افراد مبتلا به بیماری HIV منجر به بروز نشانگان(44) کمتری از افسردگی و اضطراب گردید. مطالعه دیگری (میکلی، کارسون، و سوکن، 1995) این نظریه را مطرح می‏کند که مذهب می‏تواند تأثیری مثبت (مثل ترغیب افراد به همبستگی اجتماعی،(45) کمک به ایجاد معنا در زندگی) یا منفی (پروراندن احساس گناه یا شرمساری بیش از حد در ذهن، به کاربردن مذهب به عنوان یک راه فرار از مواجه شدن با مشکلات زندگی) بر سلامت روانی داشته باشد. این پژوهش همچنین گزارش داد که افراد برخوردار از دین‏داری درونی سطح بالا، افسردگی و اضطراب کمتری دارند و کمتر در جست‏وجوی توجه نارسای کنش‏ورانه هستند.(46) این افراد همچنین سطوح بالایی از قوی بودن من،(47) همدلی و رفتار اجتماعی انسجام یافته(48) را به نمایش می‏گذارند. پین (Payne,I)، برگین (Bergin,A)، بیلما (Bielma,R) و جنکینز (Jenkins,P، 1991) در بررسی خود درباره مذهب و بهداشت روانی، تأثیرات مثبت دیندار بودن بر بهداشت روان را از لحاظ ارتباط آن با متغیّرهای خانواده،(49) حرمت خود، سازگاری شخصی،(50) و رفتار اجتماعی، گزارش کردند. به علاوه، گارتنر (Gartner,I)، لارسون (Larson,D) و آلن (Allen, G، 1991) مشخص کردند که سطوح پایین دیندار بودن اغلب با اختلافات مربوط به کنترل نکردن تکانه‏ها(51) رابطه دارند.
مذهب و سلامت جسمی
مذهب می‏تواند از طریق افزایش توانایی افراد در حفظ بهزیستی کلی، به ویژه در بین افراد مسن، در محافظت از سلامت جسمی افراد سهیم باشد. (کونیگ، 1999؛ ویتمر و سویینی، 1992) مطالعه‏ای نشان می‏دهد خطر ابتلا به «آنفارکتوس میوکاردیال» (MI)(52) در آزمودنی‏هایی که خود را «غیر مذهبی» توصیف می‏کنند، به طور معناداری بیش از احتمال آن در آزمودنی‏هایی است که خود را «مذهبی» توصیف می‏نمایند. و این عامل از عوامل دیگری که احتمال ایجاد این بیماری را باعث می‏شوند مستقل می‏باشد. (فریدلندر، کارک و استین، 1986) بررسی دیگری نشان می‏دهد که فقدان توانایی و آرامش منبعث از مذهب در افرادی که تحت عمل جرّاحی باز و اختیاری قلب قرار گرفته‏اند مرگ و میر را بیشتر می‏کند. (آکسمن، فریمن و منهیمر، 1995)
سازوکارها
1. دستگاه ایمنی بدن(53)
دستگاه ایمنی بدن احتمالاً سازوکاری است که مذهب از طریق آن، در حفظ سلامت جسمانی مشارکت می‏کند. علی‏رغم قلّت پژوهش‏ها درباره تأثیر مذهب بر دستگاه ایمنی بدن، این پژوهش‏ها از لحاظ روش‏شناختی صحیح می‏باشند و نتایج جالب توجهی ارائه می‏دهند. یکی از این پژوهش‏ها رابطه‏ای معکوس بین میزان حضور در مراسم مذهبی و اینترلوکین ـ 6 (Interleukin - 6) را که یک سیتوکین التهابی(54) و تنظیم‏گر دستگاه ایمنی شناخته شده است، نشان می‏دهد. (کرنیگ و همکاران، 1997)
مطالعه دیگری (وودز و همکاران، 1999 أ) گزارش می‏کند که آزمودنی‏هایی که دارای رفتار مذهبی (مانند شرکت در مراسم مذهبی، دعا خواندن) سطح بالایی هستند، به طور معناداری سطوح بالاتری از تعداد سلول‏های تولیدکننده کمک کار T (CDA+)(55) و نیز درصدهای بالاتر از آن را دارا می‏باشند.
2. حمایت اجتماعی(56) بیشتر
توجه بیشتر به شعائر مذهبی، چون باعث افزایش (احتمالی) شبکه حمایت اجتماعی می‏شود، با سطح بالاتری از سلامت رابطه دارد. شعائر مذهبی غالبا به صورت جمعی و همراه دیگران انجام می‏شود. یک سنّت قدیمی تحقیق در زمینه اپیدمیولوژی اجتماعی(57) سودمند بودن حمایت اجتماعی را نشان داده است. (هاوس، لندیس و آمبرسون، 1988) همچنین نشان داده شده که حمایت اجتماعی قادر است بر توانایی افراد در مقابله با بیماری‏های وخیم و بهبود یافتن از آن‏ها تأثیری قوی و مثبت بگذارد. (کوهن و ویلیس، 1985؛ تایلور، فالک، شاپتاو و لیچمن، 1986)
3. ترس کمتر از مرگ(58)
غالب مذاهب بزرگ درباره یک وجود دایمی و خشنود، پس از پایان حیات بر روی زمین، صحبت می‏کنند. به معنای دقیق کلمه، سازوکار دیگر در حلقه بین مذهب و سلامتی، ترس کاهش یافته‏ای از مرگ است که افراد مذهبی از خود نشان می‏دهند. مُدل (Modell, J) و گورا (Guerra,F ،1980) گزارش کردند که در 75% از بیماران مورد مطالعه آنان، ترس از مرگ، منجر به عوارض شدید مربوط به پس از عمل جرّاحی گردید. پریسمن (Pressman, P)، لارسون، لیونز (Lyons,J) و هیونز (Humes,D، 1992) در یک مطالعه موردی بر روی پیرمردانی که به دلیل ابتلا به سرطان مزمن حنجره تحت درمان قرار گرفتند شواهدی یافتند مبنی بر اینکه نبود اضطراب مرگ، که با اعتقاد به خدا تبیین می‏شود، در مقایسه با دیگر توانایی‏های کنار آمدن، نقش مهم‏تری در کاهش اضطراب جراحی ایفا می‏کند.
4. رفتارهای مخاطره‏آمیز کمتر برای سلامتی
با این حال، عامل دیگر در ساز و کار پیونددهنده مذهب و سلامتی، احتمالاً این امر است که رفتار مذهبی، کمتر به رفتارهایی منجر می‏شود که در تقابل مستقیم با سلامتی می‏باشند. جارویس (Jarvis,G) و نورثکات (Northcott,H، 1987) رفتار پیروان نُه مذهب بزرگ را مورد بازبینی قرار داده و به تفاوت‏های چشمگیری در زمینه کنترل‏های غیررفتاری در دو حوزه عمده دست یافتند. آنان دریافتند که مذهب خطر بیماری یا مرگ را به دو طریق کاهش می‏دهد:
1. تجویز رفتاری که مانع از بیماری یا مرگ می‏شود، یا به درمان بیماری کمک می‏کند؛
2. ممنوع کردن رفتاری که برای زندگی مضر است یا مانع درمان می‏شود.
وودز و ایرونسون (1999) در بررسی‏شان درباره نقش دین‏داری و معنویت در بیماران، گزارش کردند: بیمارانی که خود را «مذهبی» می‏دانستند، بیش از بیمارانی که خود را «مذهبی» توصیف نمی‏کردند، اعتقادات مذهبی را عامل سیگار نکشیدن، شراب نخوردن، و انتخاب غذاهای سالم ذکر می‏کردند.
ملاحظات روش‏شناختی(59)
در حالی که بررسی نقش مذهب و معنویت به عنوان عامل سلامت جسمی و روانی، پیوسته نتایج مثبتی به بار آورده است، اما نگرانی‏های روش‏شناختی چندی نیز مطرحند: در درجه اول، تعریف یک سازه، خود برای عملیاتی کردن اصطلاحات به کار رفته و اطمینان از اعتبار و تعمیم‏پذیری یافته‏ها امری ضروری است. برای مثال، برخی از پژوهش‏ها مذهب را به عنوان تعداد دفعاتی که یک فرد در مراسم مذهبی شرکت می‏کند تعریف می‏کنند. عده‏ای هم اعتقاد به خدا را به عنوان تعریف خود از مذهب، به کار می‏برند. تعریف دقیق سازه‏ها نه تنها موجب تسهیل ارزیابی می‏شود، بلکه ماهیت غالبا گیج‏کننده آنچه را که در هنگام سنجش و ارزیابی مذهب مورد سنجش قرار می‏گیرد، مشخص می‏نماید.
نگرانی دیگری که در هنگام بررسی رابطه مذهب و سلامتی وجود دارد به کنترل نامناسب متغیّرهای بالقوّه تعدیل‏کننده یا میانجی در اغلب مطالعاتی که تا به امروز منتشر شده‏اند، مربوط می‏شود. آنچه در نگاه اول، به نظر می‏رسد، آن است که رابطه بین مذهب و سلامت از عوامل و متغیّرهای دیگر مانند حمایت اجتماعی و غذای سالم (که متغیّرهای مزاحم و غلط‏اندازی هستند) تأثیر پذیرفته باشد.
••• پی‏نوشت‏ها
* Craighead, W.E.& Nemeroff. C.B. CCo- Ed.2001),The Corsini Encyclopedia of Psychology and Behavioral Science. (3rded.) New York: John Willy & SOns.
1. Religion and Psychology.
2. Episcopalian.
3. Self - condemnation.
4. Value clarificotion.
5. Psychology of religion.
6. An Introduction to the Psychology of Religion.
7. Parapsy chological.
8. American Psychological.
9. Illusion.
10. Universal neurosis.
11. Narcotic.
12. Psychoanalitic movement.
13. Journal of Religious Psychology.
14. Jesus, the Christ, in the light of Psychology.
15. Varieties of Religious Experience.
16. Methodology.
17. Experimental techniqes.
18. Social influences.
19. need satisfaction.
20. Self - esteem.
21. Theological foundations.
22. The Individual and His Religion.
23. Mature.
24. Immature.
25. Glossolalia.
26. Religious arousal.
27. Meditation.
28. Consciousness.
29. Confession.
30. Occult.
31. Psychopathology.
32. A Dinamic Psycology of Religion.
33. Conversion.
34. Progressive.
35. Maturational.
36. Battle for the mind.
37. Religion and Health.
38. Appeasement.
39. Well - being.
40. Intrinsic Religious Activity.
41. Gerontologists.
42. Mental health.
43. Symptoms.
44. Social cohesiveness.
45. Dysfunctional attention seeking.
46. Ego strength.
47. Integrated social behavior.
48. family variables.
49. personal adjusment.
50. uncontrol of impulse.
51. Myocardial Infarction (MI)
52. The immune system.
53. Inflammatory Cytokine.
54. T- helper inducer cell (CDA+)
55. Social support.
56. Social epidemiology.
57. fear of death.
58. Methodological Considerations.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر


رموز موفقیت در درس و تحصیل
در هر کاری برای رسیدن به (هدف) و کسب موفقیت, رمز و راز و شیوه ها و قواعدی است که رعایت آنها, راه را میان بُر می سازد. درس خواندن و (موفقیّت تحصیلی) نیز از این قاعده مستثنا نیست. پس سزاوار و بجاست که جوانان این رموز و روش ها را بشناسند و به کار بندند تا از تلاش علمی و آموزشی خود, بیشترین بهره و سریع ترین ثمره را به دست آورند. برخی از این رموز عبارت اند از:
1 ـ سؤال
دانش آموز, با برخورداری از روحیه تواضع و کنار گذاشتنِ غرور, آنچه را نمی داند باید بپرسد و مشکلات درسی خود را با معلّم در میان بگذارد. اگر کسی غرور و تکبر داشته باشد, راه فهم و علم را به روی خود می بندد و (پرسیدن) ـ که اعتراف ضمنی به ندانستن است ـ برای او دشوار می شود.
پرسش, (کلید گنجینه دانش) است. این حکمت, در کلمات پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)آمده است: (العلمُ خزائن و مفتاحُها السؤال. )1
گاهی هم شرم و خجالت مانع پرسیدن می شود. امام باقر$ فرمود: (بپرس و از پرسیدن روی بر نگردان و خجالت نکش, چرا که این دانش را هر کس تکبّر یا خجالت داشته باشد, نمی آموزد. )2
2 ـ فراغت خاطر
ذهن آشفته و خاطرِ پریشان, مانع تحصیل است. پراکنده کاری و جدّی نگرفتن درس, سبب سستی چرخه آموزش می شود. آن که هر روز موضوعی و هر فصل رشته ای بر می گزیند و امروز و فردا می کند و در کنار درس به کارهای جنبی و متفرّقه می پردازد و فرصت تحصیلی را به کارهای غیر درسی صرف می کند. عقب خواهد ماند.
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)از جمله وصیت های حضرت خضر به موسای حکیم را چنین نقل می کند: (یا موسی! تَفَرّغْ للِعلمِ انْ کنتَ تُریدُه, فانّما العلمُ لمَنْ یَفْرَغُ له;3 ای موسی! اگر علم می خواهی, خود را برای آن خالص و فارغ بساز, چرا که دانش از آنِ کسی است که خود را برای آن فارغ و یکدل کند.) در توصیه های امام سجاد$ راجع به حقوق معلّم آمده است که عقل و ذهن و دل و فهم خود را برای معلّمت خالی و فارغ بساز تا بهتر بتوانی از دانش او بهره بگیری.4
3 ـ توجّه و گوش دادن
تمرکز فکر و جمع بودن حواس در هنگام تحصیل و فراگیری دانش, عامل مهمّی برای یادگیری است. در متون دینی از موضوعی به نام (حُسن الإستماع) یاد شده است; یعنی خوب گوش کردن. کسی که هنگام مطالعه و درس خواندن یا شنیدن درس استاد, حواسش جمع نباشد و خوب گوش ندهد, یادگیری او هم دچار اختلال و آسیب خواهد شد. از سخنان امام علی$ در این زمینه چنین می خوانیم: (وقتی نزد دانشمندی نشسته ای, بیش از آن که حرف بزنی, بر شنیدن حریص و مشتاق باش و همان طور که خوب حرف زدن را یاد می گیری, خوب گوش دادن را هم بیاموز.5
علامه طباطبائی در باره شهید مطهری می فرمود: (مرحوم مطهری یک هوش فوق العاده ای داشت و حرف از او ضایع نمی شد. حرفی که می گفتیم, می گرفت و به مغزش می رسید… هر چه می گفتیم هدر نمی رفت ; مطمئن بودم که هدر نمی رود. )6
4 ـ یادداشت
اگر علم را ثبت و ضبط و یادداشت نکنیم, فراموش می شود. به حافظه هم چندان نمی توان تکیه کرد. بسیاری افراد توفیق علمی خود را مدیون یادداشت های خویشند. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)فرمود: علم را به قید و بند بکشید (قیّدوا العلم). پرسیدند: به بند کشیدن علم چگونه است؟ فرمود: (کتابَتُهُ; با نوشتن آن. )7
امام حسن مجتبی$ فرزندان و برادر زادگان خود را گرد آورد و به آنان فرمود: شما کوچک های قومی هستید و امید است که بزرگ های قوم دیگر شوید, پس دانش بیاموزید. هر کس از شما نتوانست علم را حفظ کند و به خاطر بسپارد, آن را بنویسد و در خانه اش بگذارد.8 امام صادق$ نیز فرمود: (اکتبوا, فًإنّکم لا تحفظون حتّی تکتبوا;9 بنویسید, شما آموخته های خود را حفظ نمی کنید تا آن که بنویسید. )
ییادداشت برداری از درس ها, آموخته ها و شنیده ها, یکی از رموز موفقیّت در تحصیل است. بسیاری نیازمند دفترها و جزوه های هم کلاسی های خویشند, چرا که خود ننوشته اند و از (یادداشت) بهره نگرفته اند.
5 ـ پیگیری و استمرار
عامل دیگر موفقیّت, جدیّت, پیگیری, سخت کوشی و خسته نشدن است. هر هدفی با تداوم و تلاش, قابل دسترسی است. اگر با کمترین ضعف و ناکامی به وجود آمده آموزش را کنار بگذاریم و دلسرد شویم, ناکامی های بیشتر و بزرگ تری در انتظارمان خواهد بود. البته جاذبه های فرعی و دل مشغولی های گوناگون و کشش های غیر درسی وجود دارد, اما دانش آموز موفق کسی است که بر این جاذبه ها غلبه کند و از پیمودن راه و کوشش برای نیل به هدف, خسته نشود.
پیگیری و تداوم, هم هدف را همیشه زنده می دارد, هم آموخته ها را زنده و با طراوت نگه می دارد و هم انگیزه آموزشی را تقویت می کند. امام علی$ فرمود: (هر کس دانش را زیاد مرور و بررسی کند, آنچه را آموخته فراموش نمی کند و آنچه را هم نمی داند, می آموزد).10 این موضوع به نوعه با مسئله (تکرار) هم مرتبط است. خواندن و تکرار کردن آموخته ها, آن را در ذهن و دل مستقر می سازد و از فراموشی جلوگیری می کند.
6 ـ اغتنام فرصت ها
(زمان), سرمایه هر دانش آموز است. فرصت جوانی و نشاط شباب, زودگذر و غیر قابل بازگشت است. افسوس خوردن بر فرصت های سوخته و از دست رفته هم مشکلی را حل ّ نمی کند. اگر بزرگان دین فرصت را همچون ابر, گذرا دانسته اند, هشداری برای بهره گیری از (حال) و (فرصت امروز) و هدر ندادن این سرمایه است.
بهره گیری از صبحدم, سحرخیزی و از دست ندادن فرصت های پر نشاط آغاز روز, بهره های فراوانی دارد. در تقسیم بندی وقت ها, باید سرشارترین لحظه ها و پر انرژی ترین ساعت ها را برای کارهای علمی و فکری گذاشت; نه آن که در ساعات اولیّه بامداد خوابید و این (زمان طلایی) را در خواب و رختخواب سپری کرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)فرمود: در کسب دانش, سحر خیز باشید و اوّل روز در پی آن روید, چرا که سرخیزی مایه برکت و کام یابی است.11 در سرمشق های خوشنویسی هم به ما آموخته اند: (سحر خیز باش تا کامروا باشی).
7 ـ برنامه ریزی
تنظیم وقت, تقسیم درست زمان و به کارگیری صحیح فرصت به تناسب اهمیّت موضوعات, در رسیدن به هدف مؤثّر است. تا هدف مشخّص نباشد, امکان برنامه ریزی هم نیست. تا محدوده زمان و میزان توانایی و فرصت و امکانات, معیّن نباشد, این (اولویّت بندی) عملی نخواهد شد. با برنامه ریزی می توان فرصت و وقت را توسعه داد و به همه کارها رسید و مشکلِ (نمی رسم) و (وقت نمی کنم) را حل کرد. بدون نظم و برنامه ریزی, فرصت های زیادی هدر می رود و بدون (اولویت بندی) زمان و عمر ما صرف کارهای بیهوده و کم اهمیّت می شود. حضرت علی$ فرمود: (من اشتغل بغیر المهم ضیّع الاهم ّ;12 هر کس به کار غیر مهم مشغول شود, کار مهم تر را تباه و ضایع می سازد). این همان (مدیریت زمان) و برنامه ریزی و اهم و مهم ّ کردن کارها و برنامه هاست.
آن حضرت در سخن دیگری فرموده است: (بسیاری از مردم در پی کارهای زاید و غیر لازم (و حاشیه ای و کم اهمیّت) می روند و کارهای اصلی و عمده را وا می گذارند).13 کلام امام, نقد شیوه کسانی است که برنامه ریزی حساب شده ای در کار خود ندارند. اگر دانش آموزان تنظیم حساب شده ای در مورد اهداف, برنامه ها, کارها و صرف اوقات نداشته باشند, زیان خواهند کرد.
8 ـ معلّم خوب
تأثیر یک معلّم دانا, دلسوز, آگاه و صمیمی در رشد علمی و فرهنگی دانش آموز بسیار است. بسیاری از انسان های موفق, کام یابی های علمی خود را مدیون برخورداری از چنین اساتیدی هستند که هم تجربه کاری دارند, هم برتریِ علمی, هم دلسوزی در تعلیم و تربیت و هم رابطه های صمیمی با شاگردان. از این رو انتخاب استاد و بهره گیری از محضر علمی چنین اساتیدی, از جمله رموز موفقیت تحصیلی است.
در کتاب های تفسیر, در ذیل آیه (فلینظر الأنسان الی طعامه) (انسان باید به طعام خود به دقّت بنگرد) از امام باقر$ روایت شده است: یعنی این که بنگرد علم و دانش خود را از چه کسی می آموزد.14 وقتی ذهن و دل دانش آموز در اختیار استاد قرار می گیرد, شکل گیری شخصیت علمی و اخلاقی و پیشرفت او نیز از استادش اثر می پذیرد.
امام حسن مجتبی$ فرمود: (عجبت لمن یتفکّر فی مأکوله, کیف لا یتفکّر فی معقوله, فیجنّب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یزکیّه;15 شگفت از کسی که در خوراکی خود دقت می کند, اما در مسائل عقلی و فکری خود اندیشه نمی کند; شکم خود را از آنچه آزارش می دهد دور می دارد, اما سینه و دل و جانش را به چیزی که او را تزکیه کند, وا می گذارد). تأکید حضرت بر دقت بر (غذای فکری) و (تغذیه علمی) است که باید از مجراهای صحیح انجام گیرد و شکل گیری شخصیت و ثمر دهی وجود انسان, در دست افراد به تعهّد قرار نگیرد.
9 ـ اعتماد به نفس
خداوند, استعداد و توان آموختن و پیشرفت را در همه کس قرار داده است; هر چند ممکن است در افراد, متفاوت باشد. شناخت خود و ایمان به توان مندی ها و اعتماد به نفس سبب می شود که دانش آموز, زود مأیوس نشود و طی کردن راه پیشرفت را برای خود غیر ممکن نشمارد. مطالعه در باره انسان هایی که در شرایط مساوی یا مشابه با شما هستند, اما به درجاتی از رشد علمی و موفقیت دست یافته اند, نشان می دهد که آن گونه توفیق ها محال نیست و برای شما نیز فراهم می شود, به شرط آن که خود را و روحیه تان را نبازید و از ناکامی ها و شکست ها, پلی برای پیروزی های بعدی بسازید و تحقیرها و ملامت های دیگران سبب دلسردی و نامیدی شما نشود. داشتن (روحیّه) و (امید), نقش مهمّی در کام یابی دارد. توجّه به (داشته ها) و شناخت نعمت های الهی و زمینه های رشد, اعتماد می آفریند. مهم ّ, کشف آن دنیای باطن و ایمان به توانستنِ خویش است.
10 ـ همّت بلند
بی دلیل نگفته اند که:
همّت بلند دار که مردان روزگار از همّت بلند به جـایی رسیده اند
هر چه هدف متعالی تر و همّت والاتر باشد, تلاش انسان هم به تناسب آن افزون تر و به کارگیری توانایی ها بیشتر خواهد شد. در کوهنوردی, آنان که (رسیدن به قلّه) را در نظر داشته باشند, نسبت به کسانی که صعود به ارتفاع کمی از یک قلّه سرکشیده را مدّ نظر دارند مسافت بیشتری طیّ خواهند کرد. معروف است که یکی از دانشمندان از فرزند خود پرسید: تو می خواهی در علم و دانش به کجا برسی؟ گفت: می خواهم به رتبه و مقام تو برسم. پدر گفت: قطعاً به جایی نخواهی رسید, چون من می خواستم به مقام علمی امام صادق$ برسم که به این جا رسیده ام; تو که می خواهی به حدّ من برسی, به مقامی نخواهی رسید.
یک نمونه خوب
اگر بخواهیم نمونه ای از یک انسان شایسته را نام ببریم که خوب درس خواند و خوب آموخت و در مقام شاگردی و معلّمی, انسان موفّقی بود, شهید آیة الله مطهری نمونه مناسبی است. وی با اشتیاق و شور درس می خواند, به استادان خود نهایت احترام را می گذاشت, از فرصت های خود حدّاکثر بهره را می گرفت, وقت خود را صرف آموختن لازم ترین و مفیدترین علوم می کرد, از هدر رفتن وقت خود جلوگیری می نمود, با افراد صالح و جدّی همدرس بود, نزد اساتید پخته و با شخصیت و دانا درس می خواند, ذهن خود را از پراکندگی و تشویش باز می داشت, در درس خواندن بسیار جدّی, کوشا, صبور و مقاوم بود, علم آموزی او بسیار ژرف بود و با دانش به صورت سطحی برخورد نمی کرد. در کنار آموختن, به تهذیب نفس و توجّه به معنویّات و اخلاص و عبادت هم اهتمام می ورزید, برای پخته شدن مباحث علمی به نقد و گفت وگو و مباحثه می پرداخت, نقدهای دیگران را صمیمانه می پذیرفت و از آنها بهره می گرفت.
در پایان به گوشه ای از توصیه هایی که شهید مطهری به فرزند بزرگوارش داشته, اشاره می کنیم, که برای همه ما آموزنده است و می توان راز و رمز موفقیّت را از آن شناخت:
(… در انتخاب دوست و رفیق, فوق العاده دقیق باش, که مار خوش خط و خال فراوان است. همچنین در مطالعه کتاب هایی که به دستت می افتد, بر اطلاعات اسلامی و انسانیّت بیفزا. اگر جلسات خوبی در تبریز هست شرکت کن. اگر کتابی از این دست لازم شد پیغام بده تا برایت بفرستم. حتّی الإمکان از تلاوت روزی یک حزب قرآن که فقط پنج دقیقه طول می کشد, مضایقه نکن و ثوابش را هدیه روح مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)بنما که موجب برکت عمر و موفقیت است. ان شاءالله. )16
محورهای پژوهش:
1 ـ معنای موفقیت چیست؟
2 ـ عوامل توفیق کدام است؟
3 ـ نقش دوستان, معلّمان و خانواده در موفقیت دانش آموز چیست؟
4 ـ چگونه می توان از استعدادها بهترین بهره را گرفت؟
5 ـ ویژگی های انسان های موفق چیست؟
6 ـ قوای جسمی و توان مندی های بدنی و فکری چه تأثیری در رشد علمی دارد؟
7 ـ تأثیر حافظه و نبوغ فکری در موفقیت دانش آموز چیست؟
8 ـ وضعیّت روانی دانش آموز, چه سهمی در توفیق او دارد؟
9 ـ عوامل عقب ماندگی درسی کدام است؟
10 ـ چه کنیم که شکست, ما را به یأس نکشاند؟
11 ـ نقش امید در موفقیت درسی.
12 ـ تأثیر اخلاص و بعد معنوی در موفقیت تحصیلی.
13 ـ نقش تغذیه سالم در موفقیت درسی و تحصیلی.
14 ـ میزان تأثیر ورزش و تفریحات سالم در موفقیت درسی.
15 ـ نمونه هایی از انسان های موفق در کسب علم.
16 ـ نمونه هایی از شکست خوردگان در مسیر دانش آموزی.
منابع پژوهش:
1 ـ شیوه های موفقیت در تحصیل, محمدحسین حقجو.
2 ـ جلوه های معلمی استاد مطهری, انتشارات مدرسه.
3 ـ رمز پیروزی مردان بزرگ, جعفر سبحانی.
4 ـ مسائل آموزش و پرورش, محمد طاهر معیّری.
5 ـ حدیث رویش, ابوالقاسم حسینی ژرفا.
6 ـ تعلیم و تربیت در اسلام, مرتضی مطهری.
7 ـ الحیاة, ج 1 (بخش علم و تعلم).
8 ـ العلم و الحکمة فی الکتاب و السنّه, محمد محمدی ری شهری.
9 ـ اگر نوجوان می شدم!, مولود شمس نژاد.
10 ـ سی درس برای موفقیّت, ج. کامیارراد.
11 ـ مهارت در اندیشیدن, ادوارد. د. بونو, ترجمه بهمن لطیف.
12 ـ آداب تعلیم و تربیت در اسلام, شهید ثانی, ترجمه محمد باقر حجّتی.
13 ـ وظایف اخلاقی معلم و شاگرد, محمد اسماعیل نوری.
14 ـ دفتر را باز کنیم, حمید گروگان.
15 ـ در مکتب تجربه, حمید گروگان.
16 ـ نگرانی ها و ناامیدی ها, محمد جعفر امامی.
17 ـ کلیدهای تربیتی و تعلیمی, دکتر رجبعلی مظلومی.
پی نوشت ها:
1ـ تحف العقول, ص 51.
2ـ علل الشرائع, ص 606.
3ـ العلم و الحکمة فی الکتاب و السنّه, ص 238.
4ـ ر. ک: رسالة الحقوق, بخش (و اما سائسک بالعلم).
5ـ المحاسن, ج 1, ص 364.
6ـ جلوه های معلمی استاد مطهری, ص 30.
7ـ تحف العقول, ص 36.
8ـ العلم و الحکمة فی الکتاب و السنه, ص 240.
9ـ اصول کافی, ج 1, ص 52.
10ـ غرر الحکم و درر الکلم, حدیث 10758: (من اکثر مدارسة العلم لم ینس ما علم و استفاد ما لم یعلم).
11ـ العلم و الحکمة فی الکتاب و السنه, ص 252: (اغدوا فی طلب العلم, فان ّ الغدوّ برکة و نجاح).
12ـ الحیاة, ج 1, ص 308.
13ـ همان: (فان ّ کثیراً من الناس یطلبون الفضول و یضعون الأصول).
14ـ اصول کافی, همان, ص 49.
15ـ العلم و الحکمة فی الکتاب و السنه, ص 236.
16ـ جلوه های معلمی استاد مطهری, ص 41


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ